نویسنده بادبادک باز درباره سقوط افغانستان چه گفت؟
تهران (پانا) - خالدحسینی (نویسنده نامدار افغان) ساعاتی پیش از سقوط کابل متنی منتشر کرده بود.
به گزارش سایت یک پزشک، خالد حسینی (زادهٔ ۴ مارس ۱۹۶۵ در کابل) پزشک و نویسنده افغان-آمریکایی است. عمده شهرت وی بابت نگارش دو رمان بادبادکباز و هزار خورشید تابان است. نام آخرین رمان او، و کوهستان به طنین آمد و دعای دریا است که به فارسی نیز ترجمه شدهاست. حسینی ساکن ایالات متحده است و آثار خود را به زبان انگلیسی مینویسد.
«من دخترعمویی تنی در شهر هرات در غرب افغانستان دارم. ما در دهه هزار و نهصد و هفتاد با هم بزرگ شدیم. با هم صفحات ۴۵ دور گوش میدادیم و میرقصیدیم. نزدیک پنجاه سال است که او را ندیدهام. او را همچون زنی جوان با چشمان سبز و کک و مک به یاد میآورم، با لبخندی گرم که به ما هم سرایت میکرد.
دیروز به او تلفن کردم. به نظر وحشتزده میرسید. به من گفت تمام فرزندان بزرگترش از هرات به کابل گریختهاند، که دستکم در حال حاضر پناهگاهی امنتر است (نوشته برای ساعاتی پیش از سقوط کابل است) و او اکنون با پسرش در شهری که زیر بیرق طالبان است، تنها است.
احساس دلشکستگی و بییاوری کردم. نگران دخترعمویم هستم. و همینطور نگران میلیونها #افغان که از خانههایشان گریختهاند و با پرسشهای موجود، کلنجار میروند. کجا خواهند رفت؟ برایشان چه رخ خواهد داد؟ هیچکس نمیتواند با اطمینان بگوید. ولی بیش از همه، برای خواهران افغانم نگرانم. زنان و دختران، بیش از گروههای دیگر در معرض خطر هستند.
تصاویر وحشتناک بسیاری از آخرین باری که طالبان در افغانستان حکم راند، وجود دارد: ضرب و شتم در انظار عمومی، قطع دست، اعدامها در استادیومها، ویرانسازی بدوی و بدون عقلانیت آثار تاریخی. ولی برای من، ماندگارترین تصویر روانی طالبان در دهه هزار و نهصد و نود، آنی است که یک طالب چوب به دست، زنی برقعپوش را کتک میزد. طالبان بهطریقی روشمند زنان را تهدید و ارعاب میکند. آنها آزادی آمد و شدشان، اشتغالشان، حق آموزششان، حق استفاده از جواهرات توسط آنها، بلند کردن ناخنها یا لاک زدنشان، خندیدن در اماکن عمومی، و حتی نمایاندن صورتهایشان را از آنها سلب میکند.
این چیزی است که به دخترعمویم عرضه میکنند؟ و به دخترش؟ و به زنان بیشمار شجاع افغان که طی بیست سال برای دستیابی به مقداری استقلال، کرامت و فردیتشان تلاش کرده بودند؟ آیا باز زنان افغان در خانههایشان توقیف میشوند؟ آیا باز در خیابانها مورد ضرب و شتم قرار میگیرند؟ آیا دیگر اجازه اشتغال نخواهند داشت؟ آیا نیمکتهای کلاس دختران خالی خواهد ماند؟ تصویر زنان افغان از تلویزیون افغانستان و صدایشان از رادیو حذف خواهد شد؟ آیا افغانستان، دیگر بار از مشارکت مؤثر نیمی از جمعیت خود محروم میشود؟
برخی میگویند که شاید طالبان تغییر کرده باشد. واقعا چنین است؟ روزها، هفتهها و ماههای طولانی پیشرو، به این پرسش پاسخ میدهد. به خود اجازه اندکی امید میدهم. در حقیقت، تصاویر اخیر از هرات که نشان میدهد طالبان، سارقان را با صورت سیاهشده در شهر میگرداندو به دور گردنشان طناب انداخته، آن امید را کمرنگ میکند. تصاویر چنان هستند که گویی در سال ۱۹۹۷ گرفته شدهباشند.
پس اگر طالبان تغییر نکرده باشد و چیزی نباشد که جلوی قوانین بدوی و غیرانسانیشان را که منجر به رنج درازمدت مردم میشود بگیرد، چه باید کرد؟ برای زنان و دختران آنجا چه اتفاقی میافتد؟ از کجا قرار است که یاریای برسد؟ پاسخ را نمیدانم. امروز پاسخ را نمیدانم. امروز تنها نگرانم. دلشکستهام. امروز برای امیدهای از دسترفته و نفسهای هموطنان افغان، عزادارم.
تصمیم آمریکایی گرفته شده، و کابوسی که من و هموطنان افغان از آن بیم داشتند در پیش چشمانمان در حال رخ نمودن است. هنوز، که وقایع چنین غمآلوده و ناامیدانه در نظر میآید، جهان نمیتواند و نباید افغانستان را فراموش کند. نباید مردمی را که در جستجوی صلح در طول چهار دهه بودهاند را از یاد برد. جهان باید با مردم افغانستان اعلام همبستگی کند، خصوصا زنان و دختران، و گامهای لازم را برای فشار به طالبان برای رعایت حقوق انسانیِ بدیهی بردارد، چرا که به نظر میرسد بهزودی طالبان بر تمام افغانستان تسلط یابد (که چنین هم شد). جهان باید مطمئن شود که میلیونها زن افغان دیگر بار، مجبور به افسردگی در پسِ درهای قفلشده و زیر برقع نخواهند بود. آن زنان جزو شجاعترین و تابآورندهترین مردمانی هستند که تا به اکنون دیدهام. دخترعموی من، نمونهای بارز است. زنانی مانند او، بارها و بارها الهامبخش من بودهاند و مرا به فروتنی در برابر خود واداشتهاند. چه زشت است که آنها هنوز باید رنج ببینند، آن هم بعد از آن سالهای طولانی سختی و جدال که تحمل کردهاند.
آنها، و همگی مردم افغانستان، استحقاق بیش از این را دارند.
ارسال دیدگاه