معلمی از زبان شاعر و نویسنده بازنشسته در گفت‌وگو با پانا:

محقق: برایم مهم بود نویسنده کتاب‌هایی که می‌خوانم معلم است یا نه

حضور رهبری در روزنامه جمهوری اسلامی به رشد ادبیات میدان می‌داد

تهران (پانا) -«جواد محقق» شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگاری است که کارش را با معلمی آغاز کرده است و از علاقه اش به خواندن کتاب در کودکی سخن گفت و عنوان کرد که از همان کودکی ضمن مطالعه به این نکته دقت می کرده که نویسنده کتاب «معلم» هم است یا خیر. وی همچنین از خاطره چهره شدنش بواسطه چاپ مصاحبه اش در روزنامه «جمهوری اسلامی» بواسطه «قیصر امین پور» که در آن زمان روزنامه نگار بود، روایت می کند.

کد مطلب: ۱۱۸۱۷۷۵
لینک کوتاه کپی شد
محقق: برایم مهم بود نویسنده کتاب‌هایی که می‌خوانم معلم است یا نه

«جواد محقق» شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگاری است که در طول ۶۷ سالی که از عمرش گذشته در هر عرصه‌ای که فعالیت کرده، عمده دغدغه‌اش معرفی و ارتقای جایگاه معلمان در جامعه بوده است. معلمی که اگرچه این روزها در حوزه ادبیات و شعر و شاعری فعال است، اما هنوز هم دلش با یاد آموزش‌وپرورش می‌تپد. جواد محقق، در سال ۱۳۶۶ برای تدریس در مدارس ایرانی خارج از کشور، ابتدا به پاکستان و یک سال بعد به ترکیه رفت، وی پس از بازگشت، در سال ۱۳۶۹ با توجه به سابقه تدریس در مراکز مختلف و نیز، فعالیت‌های فرهنگی و مطبوعاتی، به‌عنوان سردبیری ماهنامۀ «رشد معلم» انتخاب شد و به مدت ۱۳سال، بیش از صدوده شمارۀ آن را منتشر کرد. وی بعدها سردبیری ماهنامه‌های «رشد نوجوان» و «رشد کودک» و فصلنامه‌های «جوانه» و «رشد آموزش هنر» را هم بر عهده گرفت و صدها شماره از آن‌ها را نیز مدیریت کرد.

«جواد محقق» با اشاره به اینکه از کودکی به معلمی و خواندن کتاب علاقه داشته، عنوان کرد: «خاطرم هست در کودکی بچه‌های فامیل یا همسایه را روی پله‌ای می‌نشاندم و اتفاقاً بنا به آنچه باب بود و دیده بودم چوبی هم‌دست می‌گرفتم و برای بچه‌ها صحبت می‌کردم. از همان کودکی به کتاب علاقه‌مند بودم. اهل مطالعه بودم و ضمن مطالعه حواسم به این بود که نویسنده کتاب «معلم» هم هست یا خیر.»
جلال آل احمد شاخص‌ترین معلم روزگار گذشته است
جواد محقق، شاعر و نویسنده ایرانی با اشاره به اینکه درگذشته تعداد قابل‌توجهی از شاعران و نویسندگان از جامعه معلمی بودند، عنوان کرد: «شاخص‌ترین معلم آن روزگار، جلال آل احمد بود. هم به دلیل فعالیت‌های سیاسی که داشت و هم به دلیل نوشته‌ها و تألیفات. در محدوده شهرستان‌ها نیز تک‌وتوک معلمانی داشتیم که اهل‌قلم بودند و کتاب می‌نوشتند و من با آن‌ها نیز ارتباط برقرار می‌کردم. باوجوداینکه در دبیرستان ما نبودند از دبیرستان خودم غیبت می‌کردم و می‌رفتم سر کلاس آن معلم می‌نشستم. البته غیرقانونی بود و از طریق یکی از دانش آموزانشان می‌رفتم و وقتی آشنا می‌شدیم بیرون از مدرسه و در مکان‌هایی مانند کتاب‌فروشی‌ها آن بزرگواران را می‌دیدم.»
محقق با اشاره به اینکه هم‌زمان با آغاز فعالیت معلمی‌اش به سمت مطبوعات کشیده شد، گفت: «من در سال ۵۷ که استخدام شدم، در همدان فعالیت می‌کردم. وقتی جهاد تشکیل شد همراه اردوی جهاد سازندگی به روستاهای دوردست همدان می‌رفتیم. من باوجوداینکه معلم شهر بودم و خودم داوطلب بودم و می‌خواستم به روستا بروم بعد از کلی سختی توانستم به آن روستا راه پیدا کنم. دو سال آنجا بودم و مدرسه راهنمایی‌شان را راه انداختم و البته هم‌زمان در جهاد هم فعال بودم و کار جاده کشی و حمام درست کردن و این‌ها را هم انجام می‌دادم. هم‌زمان با تدریس، کار فرهنگی هم می‌کردم. شعر می‌گفتم یا مقاله می‌نوشتم و با مطبوعات همکاری داشتم.»
اولین مصاحبه‌ام را قیصر امین پور انجام داد
نویسنده کتاب «در کوچه‌های کرایوا» درباره نحوه آشنایی‌اش با قیصر امین پور عنوان کرد: «اولین مصاحبه‌ای که از من در مطبوعات چاپ شد در سال ۵۹ در روزنامه «جمهوری اسلامی» بود. کسی که با من مصاحبه کرد مرحوم «قیصر امین پور» بود که آن زمان به‌عنوان خبرنگار فعالیت می‌کرد. آشنایی من هم با قیصر از همان زمان شروع شد. در آن روزگار بخاطرانقلاب، فضا سیاسی بود و همه روزنامه‌ها عمدتاً به مباحث سیاسی می‌پرداختند و مطلقا صفحه ادبی نداشتند شاید گاهی به مناسبتی گوشه صفحه شعری می‌زدند اما، چیزی به نام ادبیات نداشتند.»
حضور رهبری در روزنامه جمهوری اسلامی به رشد ادبیات میدان می‌داد
جواد محقق درباره چهره شدنش به‌عنوان شاعر در مطبوعات ایران عنوان کرد: «در آن روزگار روزنامه «جمهوری اسلامی» به دلیل حضور یک چهره، خیلی جدی به ادبیات و هنر می‌پرداخت و آن چهره، مقام معظم رهبری بودند که در آن زمان مدیرمسئول یا صاحب‌امتیاز روزنامه بودند. ایشان دغدغه‌های ادبی و هنری داشتند و این فضا را می‌فهمیدند و درنتیجه این فضا در روزنامه جمهوری اسلامی وجود داشت، در حدی که حتی یک ویژه‌نامه اختصاصی برای شعر و ادبیات و هنر داشتند این شرایط باعث شده بود در این روزنامه کلی نیروهای فرهنگی و ادبی و هنری باشد. حتی عکاسانی بودند که کار هنری می‌کردند. تجمع بچه‌های اهل‌قلم در این روزنامه زیاد بود. آن زمان مصاحبه‌ها که تعداد اندکی هم بودند در آن روزنامه برد بسیار بالایی داشت. تعداد محدودی بودیم که مصاحبه داشتیم. من، آقای معلم، آقای سبزواری، آقای سید حسن حسینی و خانم سپیده کاشانی بودند. این مصاحبه‌ها بسیار مطرح شد و جالب اینجاست که تا آن تاریخ من نمی‌خواستم شاعر شوم و در حوزه ادبیات به ادبیات داستانی بیشتر علاقه داشتم. طبع شاعری داشتم و شعر می‌سرودم و قبل از انقلاب هم چاپ می‌شد اما قصد نداشتم به‌عنوان شاعر فعالیت کنم چه برسد به‌عنوان چهره در این حوزه هم شناخته شوم.»
اولین باری که دانش‌آموزانم عکسم را در روزنامه دیدند
محقق بابیان خاطره‌ای از نحوه برخورد دانش‌آموزانش با دیدن نامش به‌عنوان نویسنده و شاعر در مطبوعات اظهار کرد: «من از سال ۶۶ خارج از ایران تدریس می‌کردم. ۱ سال پاکستان بودم و در ترکیه هم بودم. در ترکیه روزی سر کلاس رفته بودم یکی از بچه پرسید: آقا اجازه؛ شما آدم مهمی هستید؟ من گفتم: شاید شغل مهمی دارم و اینکه معلم هستم. دیدم همه بچه می‌خندیدند و یکی از بچه‌ها مجله‌ای بیرون آورد و گفت این عکس شماست. من خودم کارهای به این صورت را خیلی در کلاس مطرح نمی‌کردم و اگر کسی می‌فهمید پنهان نمی‌کردم. روز اول که در کراچی سر کلاس رفتم روزنامه‌ای روی پنجره زده بودند که آفتاب داخل نیاید و دیدم عکس خودم در صفحه چاپ‌شده است و این همان مصاحبه مجله رشد بود. چند جلسه گذشت تا بچه‌ها کشف کردند که آن عکس من هست.»
وی افزود: «قبل از انقلاب بچه‌های ما عشقشان این بود که افسر شوند یا خلبان شوند یا در ارتش به نیروی هوایی بروند ولی اوایل انقلاب این رویه کاملاً برگشت و معلم‌ها به‌ویژه معلم‌هایی که توانمندی‌هایی هم داشتند واقعاً الگوپذیری داشتند. وقتی جلوتر آمدیم فوتبالیست‌ها و هنرپیشه‌ها مانند قبل از انقلاب، الگو شدند. علت آن گسترش رسانه‌ها بود که عمدتاً هم به طرح آدم‌هایی از آن جنس می‌پردازند. همین باعث می‌شود در ذهن بچه‌های ما این نوع الگوها بیشتر ماندگار شود. اگرچه معروف بودن لزوماً محبوبیت نمی‌آورد. البته در همه جای دنیا همینطور است. در سالهای اخیر نیز تا حدودی الگو قراردادن معلم‌ها وجود دارد ولی به‌اندازه سابق نیست چون دل‌مشغولی‌های دانش آموزان تغییر کرده است. آن‌قدر فضای مجازی گسترده شده که دانش‌آموز را از بسیاری از کنجکاوی‌ها دور کرده است. درواقع هرچه امکانات بیشتر می‌شود خودسازی کمتر می‌شود.»
در طول سال تحصیلی در مورد عالمان هر شهری تحقیق می‌کردم
محقق درباره ایده اولیه جمع‌آوری اطلاعات معلم‌های موفق در عنفوان جوانی عنوان کرد: «من از نوجوانی به معلم‌ها علاقه‌مند بودم. ناخودآگاه هر شاعر و نویسنده‌ای که آثارش را می‌خواندم کنجکاوی می‌کردم که معلم هست یا خیر؟ تابستان‌ها سفر می‌رفتم. درهمه دوران دبیرستانم سفرها را ادامه دادم. تقریباً به‌ندرت پنجشنبه‌ای را مدرسه‌رفته‌ام و معمولاً سفر بودم. گاهی به مبصر پولی می‌دادم غیبت رد نکند و هر بار با لطایف‌الحیلی پنجشنبه را به مدرسه نمی‌رفتم. دو روز پنجشنبه و جمعه، در قم به درس برخی از علما می‌رفتم یا کتابخانه آیت‌الله مرعشی می‌رفتم و کتابخانه آستان حضرت معصومه (ع) می‌رفتم یا در انتشاراتی‌ها می‌گشتم یا کتابخانه مجلس تهران، می‌رفتم. در همه طول سال یک هفته در میان قم یا تهران بودم. تابستان‌هایم نیز به‌این‌ترتیب بود. در طول سال تحصیلی در مورد عالمان هر شهری تحقیق می‌کردم سعی می‌کردم از آن‌ها نیمچه آدرسی پیدا کنم. اگر هم آدرسی نداشتم به کتاب‌فروشی‌ها و انتشاراتی‌ها مراجعه می‌کردم تا آدرس آن عالم را پیدا کنم. در شهرهای مختلف من بیش از اینکه با آثار باستانی و زیبایی‌های شهر ارتباط بگیرم با آدم‌های آن شهر ارتباط می‌گرفتم. مثلاً با آقای روحانی (رئیس‌جمهور) در یزد زانو به زانو نشسته‌ام و بحث کرده‌ام. شهید دکتر پاک‌نژاد را هم در سفری که برای دیدار آیت‌الله صدوقی رفته بودم از نزدیک دیدم و صحبت کردم. در سفرهای تابستانی که می‌رفتم حوادث بسیار زیادی برای من اتفاق افتاد مثل شکنجه در ساواک، تصادف و بیمارستان رفتن، دزدیدن وسایلم و خلاصه دردسرهای زیادی اتفاق افتاد. گاهی در روز یک وعده بیشتر غذا نمی‌خوردم و آن‌هم نان و پنیر بود. برای دوماه و نیم سعی می‌کردم کارم را مدیریت کنم.»
جمع‌آوری خاطرات معلمان موفق در کتاب «معلمان خوب من»
محقق با اشاره به اینکه خاطرات معلمان موفق را در کتابی با عنوان «معلمان خوب من» منتشر کرده است، گفت: «من جزو معلمانی بودم که این شغل را خودم انتخاب کردم. جزو معدود معلم‌هایی هستم که از ابتدایی تا تربیت‌معلم تدریس کرده‌ام. در شهر و روستا و حتی و خارج از کشور تدریس کرده‌ام. من در بیش از ۱۵۰ شهر و شهرستان در کشور برای معلم‌ها میزگرد و سخنرانی و گفتگو داشته‌ام. من معتقد بودم باید آموزش‌وپرورش موزه داشته باشد. یا اولین بار پیشنهاد دادم آموزش‌وپرورش برای خودش روزنامه داشته باشد؛ زیرا می‌دیدم دعواهای سیاسی از طریق روزنامه به مدرسه می‌آید و به همین دلیل اگر آموزش‌وپرورش خودش مجله یا روزنامه داشته باشد به امور مربوط به معلم‌ها پرداخته می‌شود. حتی رشته روزنامه‌نگاری برای آموزش‌وپرورش تا سیس شود زیرا تعداد نشریه‌ها در آموزش‌وپرورش کم نیست ولی هیچ فردی را به‌صورت تخصصی در این رشته تربیت نمی‌کنیم. درواقع در رشته‌های تربیت‌معلم می‌توان برنامه‌ای برای تدریس رشته روزنامه‌نگاری داشت. آموزش‌وپرورش باید در همین رسانه‌هایی که خودش دارد معلم‌های خوب را معرفی کند تا برای سایر معلم‌ها نیز انگیزه ایجاد کند. تعداد این معلم‌ها کم نیست و اگر در همه طول سال هم به آن بپردازیم باز زمان کم می‌آوریم. متأسفانه با این وضع فعلی معلم‌های ما چه کسی حاضر است فرزندش برود و معلم شود؟ دلم برای وضعیت فعلی آموزش‌وپرورش خیلی می‌سوزد.»

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار