مادر خیر اهل شهرستان ملارد:
تصمیمی خداپسندانه برای نجات جان کودک مبتلا به سرطان؛ آغاز مسیری جدید در زندگی ما بود
ملارد (پانا) - مادری که فرزند خود را از دست داده، با حمایتهای مالیاش جان یک کودک مبتلا به سرطان را نجات داد و این عمل خیر را به روح پاک دخترش، رَستا، تقدیم کرد.
شهناز میرزایی، مادر خیر اهل شهرستان ملارد، در توضیح علت فوت دختر خردسال خود گفت: «رستای من هشت ساله بود که بر اثر تصادف جانش را از دست داد. روزی که از شهرمان به محل سکونتمان برمیگشتیم، در کنار یکی از جادههای بینراه توقف کردیم تا کمی استراحت کنیم. رستا که مشغول بازی با برادر بزرگش بود، ناگهان با سرعت به سمت جاده حرکت کرد و در نتیجه تصادف، از میان ما پرکشید. این حادثه تا ابد داغی سنگین بر سینه ما باقی گذاشت.»
این مادر خیر در ادامه افزود: «ماههای اول پس از فوت دخترم، حتی امیدی به زنده ماندن برای ما وجود نداشت. روزهایمان تکراری و سنگینتر از همیشه سپری میشد و انگیزهای برای انجام هیچ کاری نداشتیم. در جمعهای خانوادگی شرکت نمیکردیم و ارتباطمان را با همه افراد زندگیمان قطع کرده بودیم. با عکسها و وسایل رستا در خانه زندگی میکردیم. از دست دادن فرزندمان برای همه ما بسیار سخت بود و نمیتوانستیم با این موضوع کنار بیاییم. همه فکر و ذکرمان دخترک هشت سالهای بود که زیر خاک خوابیده و ما را با میلیونها خاطره تنها گذاشته بود. اما یک شب، سرنوشت زندگی ما دچار تحولی عظیم و باورنکردنی شد؛ تحولی از جنس امید به زندگی، عشق و نیکی. این تحول نه تنها ما را نجات داد، بلکه موجب نجات کودکی مبتلا به سرطان نیز شد.»
میرزایی در ادامه توضیح داد: « شبی بعد از گذراندن ساعات شب در اتاق رستا خوابیدم و در خواب، رستا را دیدم که حال خوبی نداشت و پریشان احوال بود. نمیتوانم به جزئیات آن اشاره کنم، اما در خواب موهای بور دخترم دیگر روی سرش نبود و او بیحال و بیروحیه بر تخت بیمارستان نشسته بود. رستا در زندگی واقعی خود به هیچ بیماری مبتلا نبود، اما در خواب شبیه به کودکانی بود که مبتلا به سرطان هستند و به کمک نیاز دارند. این حال پریشان دخترم در خواب برای من پیامی به همراه داشت؛ باید با انجام عملی خداپسندانه، روح دخترم رستا را غرق آرامش میکردم. بعد از آن شب، تصمیمی بزرگ گرفتیم.»
این مادر خیر ملاردی به نجات جان یک کودک مبتلا به سرطان اشاره کرد و تصریح کرد: «پس از آن شب، با پدر رستا به بیمارستان کودکان مبتلا به سرطان رفتیم و بعد از صحبت و مشورت با رئیس بیمارستان، از وی خواستیم که یکی از خانوادههای کودکانی که مبتلا به سرطان هستند و وضعیت مالی مناسبی ندارند را به ما معرفی کند. رئیس بیمارستان نیز ما را یاری کرد و بعد از دیدار با آن خانواده، تمام هزینههای دوره درمان فرزندشان را پرداخت کردیم و باعث نجات جان دخترشان شدیم. این اقدام نه تنها آن دختر را نجات داد، بلکه تحولی با شکوه در زندگی ما ایجاد کرد و ما را از بند افسردگی رها ساخت.»
میرزایی در پایان از خوشحالی و نشاطی که پس از انجام این عمل خیر به دست آورد، گفت: «من نیمی از دارایی خود را صرف این کار کردم و برای آرامش روح دخترم حاضرم همه داراییام را هزینه کنم. خدارا هزاران بار شاکرم که مرا لایق انجام این کار دانست و به من فرصتی داد تا دوباره پدر و مادری لبخند دخترشان را ببینند. دیگر رستا را ندارم، اما آن دختر را همانند دختر خودم دوست دارم و با او در ارتباط هستم. هر وقت دلتنگ رستایم میشوم، به دیدن آن دختر میروم. پس از نجات جان او، من و خانوادهام دوباره روزهای خوب را تجربه کردیم و متوجه شدیم که امید از میان ناامیدیها جوانه میزند، رشد میکند و ثمر میدهد.»
ارسال دیدگاه