جمعی از کارگران ملاردی در گفتوگو با پانا:
دستان پینهبسته، گویای رنج و مشقتی است که در طول زندگی بر ما کارگران تحمیل شده است
ملارد (پانا) - جمعی از کارگران زحمتکش شهرستان ملارد به مناسبت روز کارگر به گفتوگو با پانا پرداختند و دستان زخمی و پینهبسته خود را تنها بخش کوچکی از تمام رنج و مشقتی دانستند که طی سالهای زندگی متحمل شدهاند.
مشاغل زیادی در جامعهای کوشا و فعال در حال فعالیت هستند که هر کدام نیاز ویژهای از مردم را برطرف میکنند اما قشری که پشت پرده در حال تلاش برای کسب روزی حلال هستند و هیچگاه از رنج و مشقتی که متحمل میشوند گفته نشده، کارگران زحمتکش و باغیرتی هستند که شبانهروز در حال کار هستند. کارگرانی که در تامین هزینههای اصلی و اولیه زندگی خود ناتوان هستند، همان قشر ارزشمندی که دستان پینهبسته و چشمان خستهشان بیانگر تمام صحبتهای آنها است. ۱۱ اردیبهشت مصادف با یکم مه، روز جهانی کارگران است و برای شناخت بیشتر و شنیدن حرفهای ارزشمند آنها با جمعی از کارگران شهرستان ملارد، گفتوگویی داشتیم که در ادامه گزارش میآید:
مجید مولا، کارگر زحمتکشی که هر روز صبح برای انجام امور ساختمانسازی به میدانهای شهر میرود در رابطه با شغل خود عنوان کرد: «سالهاست که کارگری ساده هستم و در اموری مثل گچکاری و جوشکاری ماهر شدهام. هر روز صبح پیاده به میدانهای شهرم میآیم تا شخصی که به دنبال کارگر ساختمانی است بیاید و برای انجام کار به همراه او بروم اما هر روز اینگونه نیست و خیلی اوقات فقط یک روز در هفته سر کار میرویم و با دستمزدی کم، خرج خانواده را میدهیم اما یقین دارم که شغل من شریف است. چون با زور بازوی خود، کار میکنم و شب، لقمهای نان حلال بر سر سفره میگذارم. خدا را شاکر هستم برای سلامتیام که میتوانم با تلاش خود به دنبال روزی حلال بروم. بارها گفتهام روزیِ کم اما حلال، بهتر از روزی حرام ولی فراوان است که برای به دست آوردنش، حق چندین انسان به ناحق پایمال شده است.»
محسن رسولی، نارنجیپوشی که با دستان پُرمهرش، خیابانهای شهر را از زبالهها پاکیزه میسازد از سختیهای شغل خود چنین گفت: «حدود ۷ سال است که با لباس نارنجی و جاروی چوبی در حال خدمت به مردم ملارد هستم و خیابانها و کوچههای شهرم را جارو میزنم. اگر بخواهم از سختیهای کارم بگویم باید ساعتها حرف بزنم، حرفهایی که از ته دل گفته میشود اما موضوعی که موجب سختتر شدن کار کارگران میشود، دستمزد کمی است که نمیتوان با آن معیشت خانواده را تامین کرد. فرزندان ما نیازمند تفریح هستند و به شخصه نتوانستهام تاکنون آنها را به سفر ببرم و نتوانستهام آنها را در کلاسی جهت یادگیری حرفه و هنر ثبتنام کنم.»
وی افزود: «موضوع دیگری که موجب سختتر شدن کارم میشود، بیاحتیاطی شهروندانی است که زبالههای خود را بیرحمانه روی زمین میریزند. دریغ از ذرهای عذاب وجدان که چه کسی میخواهد ساعتها خیابانها را تمیز کند و بارها و بارها برای برداشتن زبالههایی که خودش هیچ نقشی در ریختن و زشت شدن چهره شهر نداشته است، خم شود.»
حسن میرمحمدی، کارگر زحمتکش دیگری که سالهای عمر خود را روی تختههای چوبی به گچکاری گذرانده است، یکی از دسترنجهای کارگری را داشتن دستانی پینهبسته دانست و عنوان کرد: «از ۳۰ سالگی، کارگر ساختمانسازی هستم و تا الان که ۴۳ سال سن دارم به گچکاری مشغولم و برای خانههای زیادی گچکاری انجام دادهام و نتیجه این ۱۳ سال تلاش و مشقت، دستانی است که دیگر رمق ندارند. خانهها و مکانهای مختلفی را با دستانم سفید کرده و به آنها زیبایی بخشیدهام اما تنها چیزی که از کارگری برایم ماند، درد دستانم است. دردی که همدم خستگیهایم شده اما با تمام سختیهایی که در روزهای کاریام کشیدهام، خرج تحصیل فرزندانم را تامین میکنم و آنها را به مدرسه فرستادهم و حالا که بزرگ شدهاند بر دستانم بوسه میزنند و قدرشناسی آنها باعث فراموشی این درد میشود.»
فریده ناجی، بانوی زحمتکشی که با تمام توان برای رفاه فرزندانش کار میکند، شغل خود را اینگونه شرح داد: «روزم را با تمیز کردن پلههای منازلی که مدیرانشان درخواست نظافتچی دادهاند، شروع میکنم. چند سالی است که بعد از فوت همسرم، کارگر نظافتچی هستم و در مجتمعهای بزرگ مسکونی، مشغول به کار هستم و با افتخار میگویم که کارگر هستم و به شغل خودم میبالم. چون زنی مستقل هستم و هیچ نیازی به ترحم افراد اطرافم ندارم و از این راه میتوانم برای فرزندانم مادری نمونه باشم.»
وی با بیان اینکه کار من از صبح شروع میشود و تا ظهر ادامه دارد و خیلی خسته میشوم، ابراز کرد: «حرفها و کنایههای اطرافیانم نیز خستگیام را دوچندان میکند اما با دیدن لبخند خوشحالی بر لبان دخترانم، دیگر خستگی در تَنم نمیماند. از نظر من به زنان کارگر در جامعه توجه نمیشود و زحمات آنها نادیده گرفته میشود. من و همکارانم که در این عرصه فعالیت داریم، زحمت زیادی برای تامین هزینههای اولیه زندگی میکشیم و در حد توانمان و حتی بیشتر هم تلاش میکنیم تا فرزندانمان احساس کمبود در زندگی نداشته باشند.»
فریبا فرجی نیز که مادری زحمتکش و کارگر است و سالهای زیادی در مرغداری مشغول به کار است، درباره شغل خود و سختیهای آن برای یک زن اینچنین تشریح کرد: «من یک زنم، کار در مرغداری برایم سخت است، ساعتها باید سرپا باشم و لحظهای نمیتوانم بنشینم، خیسی چکمههایم و رطوبت فضای مرغداری، سختی کارم را چندین برابر میکند و توان تحملش را ندارم. شب که به خانه برمیگردم، کمردرد و پادرد امان نمیدهد ذرهای آرامش داشته و بتوانم کمی بخوابم.»
وی گفت: «با حقوقی که از این کار دریافت میکنم در نهایت بتوانم دارویی تهیه کنم تا درد بدنم را تسکین دهد. من یک زنم و سالهاست در حد توانم تلاش کردهام تا به هیچ انسانی محتاج نباشم. من سرچشمه غیرت را در وجود همه زنان شاغل میبینم که چگونه روزها و شبها در حال کار و فعالیت هستند با وجود تمام سختیهایی که در جامعه و محل کار متحمل میشوند.»
در جامعه امروزی شاهد کار و سختکوشی زنان و مردان غیوری هستیم که با افتخار میگویند ما «کارگریم.» گفتن این واژه، پر از شکوه و عظمت است و درک آن تنها برای قشر زحمتکش جامعه است. ما بوسه بر دستان پینهبسته و چشمان خسته شما میزنیم و به خود میبالیم که شهروندان شهری هستیم که شما زحمتکشان و باغیرتان در آن در حال خدمت هستید. بی شک وجودتان مایه برکت است، جانتان سلامت باد.
دانشآموز خبرنگار: نرگس زندیه
ارسال دیدگاه