یک آیندهپژوه و تئوریسین سیاست بینالملل در گفتوگو با پانا مطرح کرد؛
جدال داخلی درباره پرونده «تهران - واشنگتن» متوجه برجام است یا انتخابات 1400؟
چرا عربستان و رقبای منطقهای ایران و رقبا و دشمنان ایالات متحده آمریکا، از حل پرونده تهران - واشنگتن خشنود نیستند؟
تهران (پانا) - یک آیندهپژوه و تئوریسین سیاست بینالملل مسائل مختلف حول پرونده برجام و احتمال مذاکره تهران - واشنگتن و نیز چرایی دخالت کشورهای منطقه در روابط بین ایران و ایالات متحده آمریکا را تشریح کرد.
مهدی مطهرنیا در گفتوگو با پانا درباره چالش پرونده «برجام» و واکنشهای مختلف داخلی و بینالمللی حول آن بعد از پیروزی جو بایدن، نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، گفت: «در ارتباط با پرونده برجام باید گزارههای مختلفی را در نظر گرفت؛ برجام یک توافقنامه بین ایران و ۱+۵ بوده است و بازگشت ایالات متحده آمریکا به برجام، شکلدهنده نوعی فضای سیاسی معنادار در جهت آغاز مذاکرات جدید تلقی میشود. برجام به عنوان یک زمینه و یک پرونده بسیار فراختر و مهمتر به نام پرونده تهران - واشنگتن متصل است. بازگشت به برجام به صورتی که در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ میلادی شکل گرفت و با توجه به تغییر و تحولات چهار سال اخیر، تا حدودی یک امر آرزومندانه محسوب میشود. به دلیل آنکه، برجام در یک مسیر تلاطمهای متفاوت سیاسی قرار گرفت و اکنون ایالات متحده آمریکا در دولت بایدن نیز نمیتواند به سهولت به آنچه که تحت عنوان برجام و تعریفی که تهران از برجام داراست، بازگردد.»
وی ادامه داد: «مساله ایران با آمریکا فقط در پرونده هستهای خلاصه نمیشود. اصطکاک میان تهران - واشنگتن گستره وسیعتری را در برمیگیرد و این گستره میتواند تا حدود زیادی بر روی برجام نیز اثرات جانبی خود را بگذارد. آنچه مسجل است، آمریکاییها در زمان ترامپ هم خواهان مذاکره با تهران بودند و مذاکره را نقض نمیکردند اما آنچه را که آمریکاییها از مذاکره ایفاد میکنند، با آنچه که تهران در باب مذاکره بیان میکند، لبههای اصطکاک بسیار زیادی دارد. چراکه ایران معتقد است که نه تنها آمریکا باید به برجام بازگردد، بلکه باید شروطی را از جمله، پرداخت خسارتهای ناشی از خروج آمریکا از برجام را برعهده بگیرد؛ اگرچه ممکن است این بیان، نوعی اهرم فشار برای ایجاد یک فضای امتیازگیری محسوب شود، ولی در سوی دیگر آمریکاییها هم در نگرشهای خود، هماکنون بیانکننده شروطی هستند که درباره آنها سخن گفته میشود از جمله اینکه باید بازگشت به برجام توسط ایالات متحده آمریکا، با در نظر گرفتن پروندههایی مانند حقوق بشر، ایران و منطقه، فعالیت موشکی و ... باشد.»
این کارشناس ارشد مسائل بینالملل اضافه کرد: «آنچه که در منطقه نیز دیده میشود عدم همراهی کشورهای منطقه به ویژه اسرائیل و عربستان با ایالات متحده آمریکا به عنوان متحدین نزدیک واشنگتن، در جهت بازگشت به برجام است، در حالیکه در دولت اوباما، این همگرایی به هر تقدیر، نسبت به اکنون بیشتر بود.»
این پژوهشگر روابط بینالملل اظهار کرد: «از طرف دیگر مساله سومی وجود دارد و آن هم تهران و مساله انقلابیبودن ایران در نظام جمهوری اسلامی است که رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران با پارادایم نه مذاکره نه جنگ بر آن صحه گذاشتهاند. لذا تغییر رویه در تهران در منافات با تعریف هویتی انقلاب اسلامی در مبارزه با امپریالیسم و ایالت متحده آمریکا قرار میگیرد و چنانچه اصولگرایان نگران آن هستند، میتواند حمایتهای کشورهای حامی آنها از جمله روسیه و چین و بعضی از کشورهای اروپایی را از تهران کاهش دهد و این میتواند تا حدود زیادی، هزینههای بسیاری برای کسانی داشته باشد که منطق سیاسی و منافع اقتصادی خود را در این منطق سیاسی با پکن و روسیه پیوند دادهاند.»
این کارشناس مسائل سیاسی تاکید کرد: «از سوی دیگر باید بر این نکته هم تاکید کرد که در دلیل چهارم، جمهوری اسلامی ایران پیوند خود را در ارتباط با دولت در یک تعریف خاص قرار داده است. دولت در نظام جمهوری اسلامی ایران، قوه مجریه است. چه دولت اصولگرا و چه دولت اصلاحطلب یا دولت میانهرو که دولت فعلی مدعی آن است، نمیتوانند به عنوان تصمیمگیرندگان اصلی باشند. اگر گفته میشود دولت اصولگرا میخواهد این منطق مذاکره را دنبال کند، برای آن است که دولت اصولگرا با توجه به قرابتی که با نهادهای فرادولتی احساس میکند، زمینههایی را میخواهد به وجود بیاورد که در آن بتواند موفقیت را برای اصولگرایان رقم بزند. این در حالی است که امر واقع سیاسی، اجازه این منطق را نخواهد داد. چراکه همانگونه که دولت اصولگرای مطلوب محمود احمدینژاد در دولتهای نهم و دهم نتوانست با منطق اصولگرایی در درون خود جبهه اصولگرایی کنار بیاید، هر کدام از جناحهای اصولگرا، قدرت را در دستان خود در قوه مجریه بگیرند، باز هم در درون گروه اصولگرا دچار اصطکاک منافع و مطلوبیت سیاسی در بین تودههای مردم برای دستیابی به این هدف، قرار خواهند گرفت. باز هم همانگونه که در دولت دوم احمدینژاد، وی به هیچ وجه در حوزه مذاکرات مستقیم سالیوان (جیک سالیوان مشاور امنیت ملی جو بایدن، معاون رئیسجمهور آمریکا- دولت اوباما) در عمان با نمایندگان ایران قرار نگرفت، رئیسجمهور اصولگرا هم چندان جایگاه تعریف شده و معناداری از نظر منطق سیاسی نخواهد داشت و این به خوبی برای افکار عمومی نه تنها در بخش نخبگان که در حوزه تودهها نیز کمابیش آشکار است و لذا این بحث که دولت اصولگرا یا دولت اصلاحطلب با ایالات متحده آمریکا، مذاکره کند، یک بحث حاشیهای است. آنچه که مذاکره و منطق مذاکره را ایجاب میکند، در واقع دیکته شدن فشارهای ناشی از تحریمها از یک سو و اراده سیاسی فرادولتی در ایران در جهت انجام مذاکره است و لذا این معنا بیش از آنچه متوجه پرونده ایران و آمریکا باشد، متوجه پرونده انتخابات ۱۴۰۰ است تا جناحهای سیاسی با بهرهبرداری از آن بتوانند، هواداران خود را به سمت صندوقهای آرا به نفع خود، جذب و جلب کنند.»
این آیندهپژوه و تئوریسین سیاست بینالملل همچنین در مورد اظهارات اخیر مقامات سعودی از جمله وزیر خارجه این کشور مبنی بر اینکه اگر قرار است بین تهران و واشنگتن مذاکراتی صورت بگیرد، باید دولت ریاض نیز در آن مذاکرات حضور داشته باشد و این مذاکرات نباید محدود به فعالیتهای هستهای ایران باشد بلکه باید فعالیتهای موشکی و منطقهای ایران را نیز در بر بگیرد گفت: «منطق نزدیکی تهران و واشنگتن به ضرر رقبا و دشمنان بینالمللی واشنگتن و رقبا و دشمنان منطقهای تهران است؛ هرگاه تهران و ایالات متحده آمریکا مسیر همگرایی را در مسیر حل پروندههای دو طرف دنبال کردهاند، چینیها، روسها، اروپاییها و کشورهای منطقهای از جمله عربستان، ترکیه و اسرائیل، نگرانیهای خود را به خوبی هویدا ساختهاند. چراکه همگرایی احتمالی تهران و واشنگتن میتواند به عنوان یک برگ برنده در جهت تغییر و تحول نه تنها در نظم منطقهای بلکه در نظام بینالملل در قره ۲۱ میلادی باشد. از این جهت است که هم دولت ترامپ و هم دولت اوباما و اکنون دولت بایدن، خواهان حل و فصل مساله ایران و آمریکا هستند. موضوع فقط مساله ایران و آمریکا نیست، موضوع نظم منطقهای و نظام نظم نوین جهانی در منطق آینده نظام بینالملل است که این پرونده را از اهمیت بالاتری برخوردار میسازد.»
مطهرنیا اضافه کرد: «آنچه که مسجل است، ایران از نظر ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک اثر بسیار بالایی دارد و این اثر متوجه پل پیروزی میان شمال و جنوب و شرق و غرب در منظق نظمدهی به نظام بینالملل بوده است و این در دهههای گذشته پس از جنگ جهانی دوم نیز تجربه شده است و لذا باید این منظر را مورد توجه قرار داد. از منظر تاریخی نه تنها بعد از جنگ جهانی دوم بلکه در تاریخ دیرینهتری در رقابت میان روسیه و انگلیس و فرانسه در جهت ایجاد نظم نوین جهانی در قرن گذشته نیز ما شاهد اهمیت تهران در این زمینه هستیم. اکنون نیز بار دیگر تاریخ تکرار میشود و لذا باید گفت که دقایق گفتمانی متون مختلف تاریخی، انعکاس در زمانهای مختلف پیدا میکنند و اکنون نیز چه قدرتهای منطقهای رقیب و دشمن با ایران و چه کشورهای رقیب و دشمن ایالات متحده آمریکا در نظام بینالملل، از حل و فصل پرونده ایران و آمریکا خشنود نمیشوند و بنابراین در این مسیر خواهان ورود در جهت حفظ منافع و اهداف خود هستند. از این نظر عربستان نیز این معنا را آشکارا بیان میکند.»
ارسال دیدگاه