آیت الله سبحانی*
چرا حسین را دوست نداشته باشیم؟
تهران (پانا) - مراسم عاشورا بدون شک هیجانانگیزترین حرکتی است که در طول سال در محیط ما برگزار میشود. مراسمی است پرشور، پراحساس، همگانی، تکاندهنده و در عین حال فراموشنشدنی که با گذشت قرون و اعصار، هرگز از شکوه آن کاسته نمیشود؛ بلکه همچون امواجی که هر چه از مرکز پیدایش خود دورتر میشود، دامنهدارتر و وسیعتر میشود.
حضرت آیتالله سبحانی در نوشتاری تحت عنوان «ستیز حق و باطل، به زمان و مکان محدود نیست» به تبیین جایگاه عاشورای حسینی پرداخته اند .
گردش روزگار و پی در پی آمدن شب و روز، حوادث و رویدادهای جامعه را به دست فراموشی میسپارد. گاهی رویدادی در وسعت یک کشور رخ میدهد اما چیزی نمیگذرد که از آن اثری جز در لابهلای کتابها باقی نمیماند. اما در این میان برخی رویدادها هر چه زمان بگذرد تازهتر و عمیقتر جلوه میکند، تو گویی این حادثه امروز رخ داده است. وجه این چیست؟ آنچه میتوان گفت این است که بخش دوم نوعی ارتباط با خدا و فطرت انسانی دارد و چون خدا برای بشر فراموششدنی نیست و انسان هم با فطرت همراه است، هر رخدادی که با این دو محور پیوند داشته باشد هرگز از قلوب و اذهان فراموش نمیشود، از این قبیل است نهضت انبیا به ویژه پیامبران اولوالعزم.
جبههای شیطانی که در برابر پیامبر اسلام(ص) شکل گرفت
مراسم عاشورا بدون شک هیجانانگیزترین حرکتی است که در طول سال در محیط ما برگزار میشود. مراسمی است پرشور، پراحساس، همگانی، تکاندهنده و در عین حال فراموشنشدنی که با گذشت قرون و اعصار، هرگز از شکوه آن کاسته نمیشود؛ بلکه همچون امواجی که هر چه از مرکز پیدایش خود دورتر میشود، دامنهدارتر و وسیعتر میشود. همچنین نهضت حسینی هر سال از سال پیش گستردهتر میشود؛ با این تفاوت که امواج دریا با توسعه خود ضعیفتر میگردند ولی موج عاشورا، وسیعتر و نیرومندتر میشود. این هم از عجایب تاریخ کربلاست!
با این همه برخی درست نمیدانند انگیزه اصلی از این قیام خونین چه بود؟ حسین(ع) به دنبال کدام هدف قدم برمیداشت؟ چرا نام «سالار شهیدان» در تاریخ برای او جاوید ماند؟ و چرا تاریخ زندگی او این قدر احساسانگیز و تکاندهنده است؟
تاریخ باصراحت میگوید: هنگامی که پیامبر اسلام(ص) برای نشر آیین توحید و شکستن بتها، برای درهم کوبیدن امتیازات غلط و ناروا و برای احیای فضایل انسانی قیام کرد، به موازات آن یک حزب نیرومند با نقشههای وسیع شیطانی در برابر او تشکیل شد. اعضای اصلی این حزب را رباخواران مکه، ثروتمندان ستمگر، صاحبان زر و زور و استثمارکنندگان طبقات ضعیف تشکیل میدادند و در رأس آنان مردی به نام «ابوسفیان بن حرب بن امیه» بود.
آنها با پیروی از اصل «الغایات تبرر الوسائط» یعنی هدف، وسیله را توجیه میکند، از هر وسیلهای برای پیشبرد مقاصد شوم خود استفاده میکردند. با دروغ، تهمت، شکنجه افراد و افروختن آتش جنگها برای خاموش کردن نور خدا میکوشیدند. به همین دلیل بخشی از تاریخ اسلام را میتوان در مبارزه پیامبر و یارانش حزبالله با این حزب شیطانی خلاصه کرد.
بنیامیه در پی بازگرداندن مسلمانان به عصر جاهلیت بود
در نهایت اسلام ریشهدار و پرمایه، پس از مدتی اساس این حزب را در هم کوبید و هسته مرکزی آن را به کلی از هم متلاشی ساخت. سرجُنبانان این حزبِ شکست خورده پس از فتح مکه و سقوط آخرین پایگاه آنان بدست ارتش نیرومند اسلام، چون تابِ کمترین مقاومتی در خود نمیدیدند، تغییر قیافه داده و ابوسفیان و یارانش به حسب ظاهر اسلام آوردند و از مصونیتی که اسلام به افراد باایمان میداد استفاده کرده و یک «حزب زیرزمینی» تشکیل دادند و نقشههای تخریبی خود را به طور سرّی تعقیب کردند؛ اما نفوذ و قدرت اسلام و هوشیاری و تدبیر فوقالعاده پیامبر(ص) مجال هر گونه فعالیتِ ثمربخش را از آنان سلب کرده بود تا اینکه پیامبر اسلام(ص) چشم از جهان بربست و به خاطر سوءسیاست و انحراف دستگاه خلافت، محیطِ مساعدی برای رشد بقایای ریشه این شجره خبیثه فراهم شد. نقشههای ارتجاعی «بنیامیه» برای بازگشت مسلمانان به دوران «عصر جاهلیت» به تدریج به مرحله اجرا درآمد، که یکی از قدمهای مؤثر آن تثبیت خلافت موروثی بود.
لازم نیست برای درک اهمیت این خطر اعمال وحشیانه و انتقامجویانه یزید در قتلعام مردم مدینه و ویران ساختن خانه کعبه توسط این عنصر آلوده در سال ۶۳ هجری را شاهد این جنبش ارتجاعی قرار دهیم، بلکه همان جمله کوتاه و پرمعنی ابوسفیان گواه این مطلب است؛ او یک مرتبه در حضور جمعی از بنیامیه تمام پردهها را بالا زد و گفت: «تلقفوها یا بنیامیّه تلقف الکره فوالذی یحلف به أبوسفیان ما مِن جنهٍ ولا نار» یعنی «شما ای بنیامیه! سرعت کنید و گوی خلافت و ریاست را از میدان بربایید، سوگند میخورم نه بهشتی در کار است و نه دوزخی»!
تکلیف سیدالشهدا(ع) برای حفظ دین اسلام
آیا حسین(ع) فرزند اسلام و فرزند پیامبر(ص) و تربیتیافته دامان وحی وظیفهای جز این داشت که برای حفظ موجودیت این آیین پاک، برای کوبیدن این جنبش ارتجاعی و برای احیای اصول حق و عدالت که میرفت با گسترش سلطه بنیامیه به کلی برچیده شود، قیام کند و آخرین ریشههای این شجره خبیثه را قطع نماید؟
امام حسین(ع) این رسالت بزرگ را با فداکاری بینظیر خود و به قیمت خون پاک خود و فرزندان و یارانش انجام داد. درست است که در آن روز مردم ظاهربین شهادتِ آن حضرت را، پیروزی دیگری برای یزید و بنیامیه میدیدند، ولی حوادث بعدی ثابت کرد که مسلمانان با الهام گرفتن از قیام امام حسین(ع) دست به قیامهای پی در پی زدند و پس از مدت کوتاهی آخرین بقایای این شجره خبیثه را درهم کوبیده و برای همیشه نابود گردید.
بنابراین چرا ما حسین(ع) را دوست نداشته باشیم و از دل و جان به او عشق نورزیم؟ زیرا او ما و آیین مقدس ما را با خون پاک خود نجات داد. او راه و رسم فداکاری، آزادگی، شهادت و افتخار، جانبازی و فضیلت، تسلیم نشدن در برابر کجرویها و ستمگریها، مردانگی و شهامت را به بشریت آموخت.
او بحق رهبر آزادگان و سرسلسله شهدای راه خداست و همین موضوع است که به تاریخ زندگی او رنگ ابدیت بخشیده و دلهای آزادگان و مجاهدان و مردم باایمان و حقطلب را به سوی خود مجذوب ساخته است. اگر شخصیت امام حسین(ع) جاودانی و جهانی است به این دلیل است که ستیز حق و باطل، پیکار عدالت با بیدادگری، مخصوص قوم و ملت و زمان و مکان معینی نیست.
حسین(ع) زنده است، زیرا مکتب او زنده است
پیشوای جهان اسلام پیغمبر گرامی ما سالها پیش از شهادت فرزندش امام حسین(ع) این حقیقت را پیشبینی کرده و فرمود: «شهادت امام حسین(ع) آنچنان شعلهای از عواطف و احساسات را در دلهای مردم باایمان برمیافروزد، که هرگز سرد و خاموش نمیشود»، نیز اشاره به همین واقعیت است.
نهضت حسینی مربوط به عصر و زمان خویش نیست، بلکه مکتبی است برای بشر که در مقابل نظامهای فاسد و مستبد که هر نوع آزادی را از انسانها سلب میکنند، دست روی دست نگذارند و به مبارزه عدالتطلبانه در راستای احقاق حقوق انسانها برخیزند و خدا با آنهاست، چنان که میفرماید: «إنْ تَنْصُرُالله یَنْصُرکُمْ» و لذا حسین بن علی(ع) میفرماید: «انّی لم أخرج بطراً» تا اینکه میفرماید: «إنی خرجت للاصلاح فی أُمّه جدّی» من هرگز برای خوشگذرانی دست به این نهضت نزدهام، بلکه نظرم اصلاح و قطع ریشههای گندیده حکومت جائر و سامان دادن به نظام اسلامی است.
سرور آزادگان با شهادت خود در روز عاشورا حیات جاودانه پیدا کرد و امروز هم حسین(ع) زنده است زیرا مکتب او زنده است. نه تنها حسین(ع) زنده است بلکه تمامی یاران او که در عاشورای حسینی شربت شهادت نوشیدند، زنده هستند. از اینجا میتوان گفت همه انقلابیون جهان که برای خدا و رفع ظلم از زندگی مستضعفان برخاستهاند در پیشگاه خدا زنده هستند، چنان که میفرماید: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» یعنی هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگاناند! بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
در اینجا کلام خود را با سه بیت به پایان میرسانم:
پایان زندگانی هر کس به مرگ اوست/ جز مرد حق، که مرگ وی آغاز دفتر است
آغاز شد حیات حسینی به مرگ او/ این قِصه، رمز آب حیات است و کوثر است
سربازی حسین و سرافرازی حسین/ امروز، زینت سر هر تاج و افسر است
ارسال دیدگاه