حسین جوشقانی*
قطع ارتباط پژوهشی با جهان
چرا آموزش اقتصاد در دانشکدههای اقتصاد ایران با آموزش اقتصاد در دنیا متفاوت است؟ این سوال مهمی است که ذهن بسیاری از اقتصادخواندههای کشور و به تبع آن بسیاری از سیاستگذاران آموزشی و اقتصادی کشور را به خود مشغول کرده است.
در کشورهای توسعهیافته و بهطور خاص در آمریکا، فارغالتحصیلان اقتصاد از بهترین دانشگاهها توانمندیهای ارزشمندی پیدا میکنند که میتوانند در بسیاری از تصمیمات مهم سیاستگذاری عمومی و همینطور حل مشکلات اقتصادی بخش خصوصی کشورشان موثر باشند. ولی چه بر سر آموزش اقتصاد در کشور ما آمده است که خیل عظیم فارغالتحصیلان رشته اقتصاد در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری یا بیکار هستند یا در فعالیتهای غیر مرتبط مشغول هستند. همینطور بسیاری از کارفرمایان بخش خصوصی و سیاستگذاران دولتی اعتمادی به دانش این اقتصادخواندهها ندارند و ابایی از اعلام آن هم ندارند.
برای جواب دقیق به این سوال لازم است مطالعات جامعی انجام و نظرات متفاوت شنیده شود. در این نوشتار سعی میکنم مشاهدات خود را در مقایسه آموزش اقتصاد در ایران با دانشگاههای خوب دنیا خلاصه کنم. برای پاسخ به سوالات فوق لازم است ابتدا به تحولات علم اقتصاد در ۳-۴ دهه اخیر توجه کنیم. برای کسانی که علم اقتصاد مدرن را دنبال میکنند بدیهی است که علم اقتصاد در این سالها شاهد دگرگونی عظیمی بوده است و گزاف نیست که بگوییم این تغییرات همچنان در حال ادامه است.
بنابراین علم اقتصاد از آن علومی است که آموزش آن جدا از پژوهش نیست. تدریس برخی علوم مانند ریاضیات نیازی به پژوهش ندارد. هر کسی که یک دور مطالب را خوانده باشد و استعداد معلمی هم داشته باشد، میتواند آن دروس را به خوبی ارائه کند. ولی در بیشتر شاخههای علم اقتصاد، برای اینکه معلم خوبی باشید، لازم است که محقق خوبی هم باشید. چرا که تحولات علم آنقدر سریع در حال رخ دادن است که اگر شما بهعنوان معلم اقتصاد در جریان تحقیقات اخیر نباشید، به سادگی بعد از یک یا ۲ دهه تنها معلم «تاریخ اقتصاد» خواهید بود نه معلم «علم اقتصاد».
متاسفانه اتفاقی که در کشورمان در آموزش علم اقتصاد رخ داده متاثر از این پدیده شوم است که استادان اقتصاد ما ارتباط پژوهشی خود را با دنیا قطع کردهاند. بهتر است بگوییم که بیشتر استادان امروز اقتصاد ما اصلا از ابتدا که استاد شدهاند، ارتباط پژوهشی با جریان تولید علم اقتصاد نداشتهاند. بنابراین زبان روز علم اقتصاد را هم به خوبی فرا نگرفتهاند یا اگر فرا گرفتهاند بعد از چندسال دوری از مجامع تولید علم، دانستههایشان منسوخ شده است.
بدیهی است که بعد از یکی، دو نسل تربیت استادان اقتصاد توسط استادانی که خودشان ارتباطی با علم مدرن نداشتهاند، چیزی از آموزش علم اقتصاد نمانده است و بهتر است نامش را شبهآموزش یا شبحآموزش علم اقتصاد در کشور بنامیم۱. برای اثبات این مدعا کافی است به رزومه استادان اقتصاد در تکتک دانشگاههای کشور مراجعه کنیم. اگرچه این صفحات پر است از مقالات متعدد در مجلات فارسی یا انگلیسی، متاسفانه حتی یک مقاله در ۱۰ سال اخیر پیدا نمیکنیم که در ۵ مجله اصلی علم اقتصاد چاپ شده باشد۲. استادانی هم که در سایر مجلات معتبر بینالمللی موفق به چاپ مقاله شده باشند، بسیار انگشتشمارند۳ و غالبا مربوط به تحقیقاتی است که در زمان دانشجویی با استادان خود در خارج از کشور انجام دادهاند. بنابراین سخن گزافی نیست که بگوییم استادان اقتصاد در کشور ما، بهطور کلی از جریان تولید علم فرسنگها فاصله دارند.
اینکه چرا این اتفاق رخداده نیازمند مجالی دیگر است. ولی ادعای این نوشته این است که اولا شرط لازم برای آموزش مدرن علم اقتصاد، آگاهی و اشراف به پیشرفتهای علم اقتصاد بوده و ثانیا به دلایل متعددی، ارتباط پژوهشی اقتصادخواندهها و استادان اقتصاد کشورمان با جریان تولید علم، سالهاست که قطع شده است؛ بنابراین بدیهی است که ما امروز شاهد تنها شبحی از آموزش علم اقتصاد در کشور هستیم.
بدون شک پیشرفتهای ۴۰ سال گذشته در علم اقتصاد، همگی در جهت کاربردیتر کردن و اصلاح نقصانهای علم اقتصاد بوده است. اگر ما خود را از این پیشرفتها محروم کردهایم، بدیهی است که برداشت کارفرمایان بخش خصوصی یا سیاستگذاران به دانشآموختگان علم اقتصاد، برداشت معلمانی است که تنها فرمولهایی را یادگرفتهاند که خیلی دردی از مشکلات روز کشور را دوا نمیکنند.
آنچه بیش از همه نگرانکننده است، تعادلی است که در این بخش صورت گرفته است: چون دانش و تخصص اقتصادخواندهها به کار کشور نمیخورده است و اعتماد کارفرمایان به ایشان از بین رفته است، یادگیری علم اقتصاد برای دانشآموزان و دانشجویان نخبه، در مقایسه با رشتههای مهندسی، پزشکی یا حتی حقوق خیلی جذاب نبوده است. بنابراین چگالی استعداد و نبوغ کسانی که وارد رشته اقتصاد شدهاند در مقایسه با سایر رشتهها بسیار ضعیفتر بوده است. پدیدهای که شرایط نابسامان آموزش و پژوهش در اقتصاد را تقویت کرده است.
خوشبختانه، در سالهای اخیر شاهد به ثمر نشستن جریانی هستیم که با هدف مخالفت با این چرخه معیوب پا به عرصه گذاشته است. دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف بهعنوان پایهگذار این تحول در آموزش و امروز مرکز پژوهشهای پیشرفته تهران در دانشگاه خاتم بهعنوان ادامهدهنده این راه و البته تعدادی از اساتید جوان در دانشکدههای دیگر از معدود نهادهایی هستند که تلاش کردهاند آموزش علم اقتصاد را منطبق با دانشکدههای خوب دنیا پیگیری کنند.
اگر چه در این مسیر موفقیتهایی هم کسب شده است، ولی راه پرپیچوخم بسیاری تا رسیدن به نقطه مطلوب در پیش داریم. مهمترین نکتهای که نباید فراموش کرد این است که اگر میخواهیم آموزش علم اقتصاد را در کشور اصلاح کنیم، ابتدا باید پژوهش اقتصادی در کشور را آسیبشناسی و اصلاح کنیم.
*استاد دانشگاه خاتم و فارغالتحصیل دانشگاه شیکاگو
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
ارسال دیدگاه