گفت‌و‌گو با دهیار زن روستای «چال تلپک» در بخش جرگلان؛

برای دهیار شدن جنگیدم

تهران (پانا) - من نخستین غریبه‌ای هستم که وارد روستای «چال تلپک» از توابع جرگلان در نزدیکی مرز ترکمنستان می‌شوم. برای دیدن تنها دهیار زن این منطقه از بجنورد ۳ ساعت راه پر پیچ و خم را پیموده‌ام، راهی که سیل بخشی از آن را فروردین‌ ماه با خود برده است! به من گفتند زنی ۲۶ ساله به‌ نام طاهره محمدی ۲ سالی می‌شود دهیار یکی از روستاهای مرزی است و برای اینکه دهیار شود و دهیار بماند زیر بار مشکلات فراوانی رفته است. به من گفتند او تابوشکنی کرده و زنی از ترکمن‌های خراسان شمالی تاکنون این جرأت را به خرج نداده که عهده‌دار مسئولیت‌های اجتماعی شود.

کد مطلب: ۹۴۱۸۸۶
لینک کوتاه کپی شد
برای دهیار شدن جنگیدم

به گزارش ایران، هنوز آثار سیل به جا مانده و اگر ماشین‌مان مجهز نبود اصلاً نمی‌شد از رودخانه‌هایی که به‌لطف بارندگی‌های اسفند و فروردین و اردیبهشت‌ماه پر آب و خروشان شده‌اند، عبور کرد. بعد از گذشتن از روستای «دویدوخ» که مهد فرش‌های ابریشمی دو رو بافت خراسان شمالی و حتی کشور است، راهی برای رسیدن به روستای چال تلپک وجود ندارد؛ تنها راه برای ورود به روستا، عبور طولی از رودخانه پر آب است. ریسک این کار را راننده می‌پذیرد و پس از مسافت چند کیلومتری از دل رودخانه بالاخره به مقصد می‌رسیم. روستایی کوچک در دل کوهستان با خانه‌‌های خشت و گلی. روستا کوچک است ولی جمعیتش بسیار بیشتر از خانه‌هایش.
خانه دهیار جوان ابتدای روستاست. همسرش به پیشوازم می‌آید و مرا به طبقه پایین خانه که همان دفتر دهیاری است راهنمایی می‌کند. چند دقیقه بعد زن جوان، میانه قد و لاغراندام با چشمانی بادامی وارد اتاق می‌شود. او در حال پخت شیرینی برای روز عید فطر بود که خبر دادند خبرنگاری از تهران به روستا آمده برای دیدنش.
طاهره محمدی، گل از گلش شکفته که بالاخره غریبه‌ای وارد روستایشان شده. به قول خودش از زمانی که عروس چال تلپکی‌ها شده هیچ غریبه‌ای را در این روستا ندیده است. «تا به‌حال حتی مسئولان شهرستان هم اینجا نیامده‌اند چه برسد از تهران. تعجب می‌کنم که چطور راه را پیدا کردید. روستای ما سال‌هاست راه و جاده‌ای ندارد. اصلاً جز روستاییان این اطراف کسی نمی‌داند روستایی به‌نام چال تلپک وجود داشته باشد. اسم روستا حتی توی گوگل هم نیست. چطور اینجا را پیدا کردید؟»
به او توضیح دادم از روز گذشته بیشتر روستاهای راز و جرگلان را دیده‌ام و امروز اصرار کرده‌ام این روستا را که حتی محلی‌ها به‌خاطر نبود جاده حاضر به آمدن نبودند، ببینم یکی از ترکمن‌ها حاضر شده‌ همراهیم کند و حالا اینجایم.
این را می‌دانم حضور زنان در فعالیت‌های مدنی و اجتماعی در جامعه محلی خودشان با مشکلات ریز و درشتی روبه‌روست. از او درباره همین مشکلات و موانع می‌پرسم و اینکه چطور توانسته در روستایی دورافتاده و محروم و مخالفت برخی ریش‌سفیدان دهیار روستا شود؟
طاهره محمدی نگاهی به‌همسرش می‌اندازد و با خنده جواب می‌دهد:«اگر همسرم مرا حمایت نمی‌کرد شاید الان دهیار نبودم. او هرجایی که نیاز بود وارد میدان می‌شد و مثل کوه پشت من می‌ایستاد. اما این را باید بگویم موفقیتم به این راحتی‌ها به‌دست نیامد. بعد از اینکه دایی و زن‌دایی‌ام که ساکن آشخانه هستند پیشنهاد دادند برای پیشرفت روستای همسرم دهیار شوم اولش نپذیرفتم، چون می‌دانستم مردان روستا قبول نخواهند کرد که زن جوانی به سن و سال من دهیار شود. زن‌ها در این منطقه محکوم به خانه‌داری، شوهرداری، قالیبافی و کشاورزی و باغداری هستند. کجا می‌توانند عرض اندام کنند؟
با تشویق پدر و مادر و همسرم، به شورای روستا رفتم و گفتم می‌خواهم دهیار شوم. آنها نپذیرفتند و گفتند که دهیار شدن زن خوبیت ندارد و برایشان حرف در می‌آید. بهانه آوردند که چطور می‌توانم برای پیگیری حق و حقوق مردم روستا به شهر و سازمان و ادارات دولتی بروم که در جواب گفتم با شوهرم می‌روم. هرچه بهانه آوردند جواب منطقی دادم. در حالی که ۲ آقا هم کاندیدا شده بودند بالاخره با ولی واما و اگر مرا به‌عنوان دهیار انتخاب کردند. به آنها قول دادم ۳ ماه کارم را ببینند اگر مورد قبول‌شان بود در پست دهیاری باقی بمانم اگر هم نه.... من برای اینکه خودم را اثبات کنم و نشان بدهم زن‌ها هم می‌توانند از پس مسئولیت‌های اجتماعی بربیایند همه تلاشم را کردم و بخشدار منطقه هم در این راه خیلی کمک وحمایتم کرد.
راضی کردن شورا فقط یک بخش از ماجرا بود چراکه ریش سفیدها یا قوم و خویش هم به شوهرم می‌گفتند که مرا از این کار منصرف کند و هزار و یک حرف و حدیث درآوردند ولی من بر تصمیم خودم پافشاری کردم و موفق هم شدم.»
خانم محمدی عنوان می‌کند اگر نگاه ریش‌سفیدان به‌کار کردن زن در خارج از خانه و پذیرفتن پست‌های دولتی یا مسئولیت‌های اجتماعی اصلاح شود کار برای زنان راحت می‌شود. او می‌گوید چندین بار شاهد بوده که ریش‌سفیدها به خانه‌اش زنگ زده‌اند و از همسرش خواسته‌اند که دست از حمایت بردارد.
«ریش‌سفیدها و بزرگان طایفه مستقیم به من نمی‌گفتند که دست از کارت بکش اما به همسرم می‌گفتند که من خانه‌نشین شوم و به بچه و کارهای خانه برسم . پیش خودم ‌گفتم هر چه می‌خواهند بگذار بگویند من کار خودم را انجام می‌دهم. اصلاً این حرف‌ها برایم اهمیتی ندارد. چند ماه بعد از دهیاری که من و همسرم همچنان زیر فشار بودیم یکی از زن‌های روستا آمد خانه‌ام و گفت که روحانیان ترکمن بخصوص آخوند کمالی که بزرگ ترکمن‌هاست با کار کردن تو مشکل دارند و می‌خواهند تو را برکنار کنند. من هم به آن خانم گفتم برای آخوندها و ریش‌سفیدها احترام فراوانی قائلم ولی نمی‌توانم از کارم استعفا بدهم و با جدیت به دهیار بودن ادامه می‌دهم.»
مشکل ترکمنان بخش جرگلان خراسان شمالی فقط محدود به مخالفت برای مشارکت‌های اجتماعی و مدنی نیست بلکه نبود جاده و محرومیت بر جامعه کودکان هم تأثیرگذار بوده و در این میان دختران بیشترین آسیب را دیده‌اند. به گفته خود ترکمنان، دختران معمولاً از تحصیل باز می‌مانند یا اینکه در نهایت موفق به گذراندن دوره ابتدایی می‌شوند و برخی ازخانواده ها گذشته از هر محرومیت دیگری را به دلایل مختلف از جمله برخی از خرده فرهنگ‌های غلط، نمی‌گذارند دختران تحصیل کنند.
دهیار روستای چال تلپک درباره این موضوع عنوان می‌کند:«بسیاری از والدین را می‌شناسم که اجازه نمی‌دهند دختران‌شان تحصیل کنند. این موضوع چند دلیل دارد؛ یکی اینکه اعتقادی ندارند که دختر باید درس بخواند. می‌گویند درس بخواند که چه کند! برخی به‌دلیل اینکه مدارس شبانه‌روزی راهنمایی و متوسطه با روستا فاصله دارد اجازه تحصیل نمی‌دهند و در نهایت دختر تا کلاس ششم بیشتر نمی‌تواند درس بخواند. برخی هم هستند که افکار قدیمی و پوسید‌ه‌ای دارند که درس خواندن دختر یعنی آبروریزی و بی‌غیرتی و دختر باید زود ازدواج کند، بچه بیاورد، خانه‌داری کند، گاو و گوسفند را بدوشد، باغداری و کشاورزی و قالیبافی کند و....
من سعی کرده‌ام در طول این سال‌ها برخی از خانواده‌ها را راضی کنم که اجازه بدهند دختران‌شان درس بخوانند، گاهی موفق شده‌ام و گاهی هم شکست خورده‌ام. برایم جالب است بعضی از مادران با تحصیل دختران‌ مخالف هستند و در برابر تحصیل و سوادآموزی مقاومت شدیدی دارند.
زمانی که من دهیار شدم برای زنان روستا چند جلسه برگزار کردم و از آنها خواستم درباره مشکلات‌شان صحبت کنند، ولی آنها از من ‌خواستند تا کاری کنم که نخ ابریشم ارزان شود و قالی‌هایشان فروش برود! وقتی ‌گفتم که می‌توانند در تحصیل دختر و پسرشان با همسر خود مشورت و تصمیم بگیرند بیشترشان با تعجب نگاهم ‌کردند ولی با گذشت ۲ سال برخی از زن‌های جوان وقتی دیدند من توانسته‌ام بین این همه مرد دهیار شوم اعتماد به نفس پیدا کردند. مطمئن باشید دهیار شدن من روی زنان دیگر تأثیر گذاشته است و آنها به مرور در برابر تغییرات واکنش مثبت نشان خواهند داد، به‌عنوان مثال دختر نوجوانی در همین روستا بشدت برای ادامه تحصیل اصرار داشت ولی خانواده‌اش قبول نمی‌کردند در نهایت من خانواده‌اش را متقاعد کردم و در نهایت اصرار این دختر جواب داد و الان او در مدرسه شبانه‌روزی «گرکز» تحصیل می‌کند و می‌خواهد بعد از دیپلم، دانشگاه هم برود. باور کنید تحصیل در مقطع راهنمایی و دبیرستان برای بسیاری از دختران این منطقه یک آرزو است چه برسد تحصیل در دانشگاه.»
به عقیده طاهره محمدی، زنان ترکمن روستایی را باید تشویق کرد تا در فعالیت‌های مدنی و اجتماعی مشارکت کنند تا فکرشان بازتر شود و خودشان را باور کنند که می‌توانند تأثیرگذار باشند. زن‌ها به‌خاطر دوری از مشارکت‌ها اجتماعی معمولاً شکست می‌خورند و تحصیل آنها رابطه مستقیمی با تربیت نسل جدید دارد. پس باید بستر برای تحصیل و مشارکت‌های آنها فراهم شود و جامعه ترکمن فرهنگ و اقتصاد خود را مدیون همین زنان است.
به دهیار جوان می‌گویم کاری که او در این منطقه انجام داده بیشتر شبیه به تابوشکنی است.
دهیار جوان پاسخ می‌دهد:«پیشرفت زنان در جامعه ترکمن‌ها به این راحتی‌ها نیست یعنی اینکه باید بسترهای لازم اجتماعی و فرهنگی فراهم شود من به‌عنوان یک زن راه پر پیچ و خمی داشته و دارم. سعی می‌کنم برای حساس نکردن بزرگان و ریش‌ سفیدان در چارچوب شرعی و اجتماعی و فرهنگی قدم بردارم ولی از طرفی هم مستقل باشم نه اینکه زور بگویند که فلان کار را بکن یا نکن. برای اینکه بستر لازم را برای دختران و زنان دیگر فراهم کنم با کمک جمعیتی داوطلب به‌نام «گفت‌و‌گوی مهربانی» کتابخانه کوچکی در خانه‌ام راه‌اندازی کرده‌ام تا بچه‌ها کتاب بخوانند. از بچه‌های روستا که کتاب قرض می‌گیرند، می‌خواهم بعد از یک هفته کتاب را خلاصه کنند و در جلسه هفتگی که برگزار می‌شود برای بچه‌های دیگر تعریف کنند. هفته‌ای یکبار هم آنها را برای آشنایی با گل و گیاه و زندگی موجودات دیگر به اطراف روستا می‌برم و مطمئن هستم با مجموعه این کارها حتماً آینده آنها متفاوت‌تر از آینده پدران و مادران‌شان خواهد شد.»
طاهره محمدی سال دوم رشته روانشناسی است و هر روز مجبور است برای تحصیل یا پیگیری مشکلات روستاساعت‌ها تا نزدیکی‌های شهر پیاده‌ روی کند چرا که روستایشان هیچ جاده‌ای ندارد.
برای رفت و آمد، اهالی مجبورند یا از کوه و دره رفت‌وآمد کنند یا اینکه شلوار را تا بالای زانو بالا بزنند و نیم‌ساعتی از رودخانه عبور کنند. دهیار جوان در طول این ۲ سال چند پل کوچک در روستا ساخته است، چندین چشمه آب را بهسازی کرده، کتابخانه راه‌ اندازی کرده و ماه‌هاست به‌دنبال تأمین اعتبار برای ساخت جاده برای روستای چال تلپک است. او می‌خواهد بعد از دهیاری و پایان درسش در پست دیگری همچون بخشداری فعالیت کند.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار