محمد فاضلی*
تاریخ، تجربه ویرانی
دانشگاه تربیت مدرس را برای شکل دادن به خیلی از خاطرات خوب زندگی ام دوست دارم. جامعه شناسی را در آن دانشگاه آموختم، چهار سال در خوابگاههای متأهلی کوچک اما دوستداشتنی و پرخاطره اش زندگی کردم و تنها فرزندم تا چهار سالگی خاطرات مشترک من و همسرم را در آنجا رنگ و لعاب زندگی زد.
دانشگاه تربیت مدرس بــرای من خاطره آبادانی اســت. اثری هنــری در جلوی ســر در این دانشگاه توجهم را جلب کرد. اثری که نامش «وضعیت» است. دیوارهایی ویران، دوچرخه ای شکسته و قراضه، و درختی که در میان این ویرانی سبز است. کتیبه ای کنار اثر نصب شده و روی آن نوشته است: تجربه ویرانی، درکی اســت همزمان از ویرانه ای فراموش شده که گوشه کنار آن گیاهی روییده است. همزمانی زندگی و نابودی که هر یک توأمان زمینه ای می سازند برای دیده شدن و فهم دیگــری، فهمی که زمان را از قید گذشــته و حال و آینده رها میکند. تجربه ویرانی، تجربه تاریخ یک سرزمین است. سرزمینی که در ویرانه های آن گیاهی نروییده باشد تاریخ ندارد.
این اثر و کتیبه همراه آن به دو جهت جالب توجه اســت. «ویرانه ای که در میان آن درختی روییده» نمادی از امید اســت؛ مرگ و زندگی با هم؛ همزمانی بیم و امید. قرار گرفتنش درست جلوی در دانشگاه هم در نوع خود جالب است. دانشگاه جای رسیدن به ناامیدی از اندیشه ها و ایده های کهنه و امید بستن به تفکرات تازه است؛ درست مثل روییدن میان ویرانه؛ «تجربــه ویرانی، تجربه تاریخ یک سرزمین است. سرزمینی که در ویرانه های آن گیاهی نروییده باشد، تاریخ ندارد.» جمله سهمگینی است؛ تلخ و شورانگیز؛ گویی فریاد میکشد و فرمان میدهد: چه مرگتان شده است؟ نترسید، ویرانی و رویش با هم است، چیزی برویانید، مگر شــما مدعی تاریخ داشتن نیستید؟ دور اثر چرخیدم و فیلم و عکس گرفتم تا با همه به اشتراک بگذارم. اما بیشــتر به این فکر میکردم که کاش میشد این اثر را تکثیر کرد و جلوی هر دانشگاه یکی گذاشت که «ویرانه را به خاطر بسپار، اما برویید و برویانید و مگر تاریخ ندارید؟» حال و هوایم این گونه بود که دقت در نوشــتار و طراحی کتیبه، شــلختگی یک ویرانه را مثل زهر در حلقوم ذهنم نشاند. کتیبه را با قلم فارسی ننوشته اند. «آن» و «آینده» را مَد روی الف نوشته اند؛ فاصله های مجازی رعایت نشده است و در نتیجه «رها میکند» به «رها می کند» نوشته شده است؛ و در جمله «تجربه ویرانی، تجربه تاریخ یک سرزمین اســت» حرف «ر» سرزمین جا افتاده و نوشته شده «سزمین»؛ و دســت آخر سال ساخت و نصب اثر به انگلیسی نوشته شده است. عجیب نیست؟ شلختگی، بینظمی، کم توجهی و به گند کشــیدن آنچه که میتواند زیبایی فکرآفرین باشد تا به کجا؟ بخشی از ویرانه ای که جماعتی از رویاندن هر گیاهی در گوشــه و کنار آن ناامید شــده اند، محصول همین شــلختگی و بینظمی است.
کتیبه ها را همواره به زیباترین خط نوشته اند، در همه دنیا، در کتیبه های تاریخ همین سرزمین. کاش مدیریت دانشگاه تربیت مدرس، کتیبه ای بسازد در نهایت زیبایی و بگذارد کنار همین شلخته تو ذوق زن فعلی تا خود پیامی شود برای هر کس که در کنار این اثر ایســتاد تا بداند میشــود گونه دیگری بود، حتی در میان آنچه ویرانه ای پنداشته میشود. کاش مدیریت دانشگاه تربیت مدرس هیچ گاه نگذارد آن تک درخت روییده در گوشــه کنار ویرانه، بخشکد؛ تا هر دانشــجویی که از کنار این اثر گذشت، بنگرد که چگونه میتوان گیاهی بود روییده؛ تا بداند اصلا دانشــگاه جایی است برای آنکه گیاه برویانیم.
منبع: آرمان
* عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی
ارسال دیدگاه