چطور احساس ناراحتی را به رشد فردی و مثبت تبدیل کنیم؟
تهران (پانا) - احساس ناراحتی تجربه غمگینی است، اما وقتی فرد به دنبال آگاهی بیشتر و شناخت از خود میرود، این احساس و اینکه از حرفهای دیگران به هم بریزد یا دیگر مسائل باعث رشد فردی میشود تا هر لحظه حس ناراحتی را تجربه نکند.
به گزارش فرادید؛ احساسات منفی ممکن است چیزهایی را آشکار کنند که شاید شما آنها را انکار کنید، اما با آشکارسازی آنها میتوانید به خودتان قدرتِ به حداکثررساندن پتانسیلهایتان را بدهید. درگیر نشدن با احساسات منفی یک چیز است، اما نادیده گرفتن آنها به کلی چیز دیگری است. پس اجازه دهید کلمه رمز شما «کنجکاوی» باشد نه «ترس».
پذیرش احساسات منفی
احساسات منفی به طور طبیعی بر تندرستی ما در لحظه اثر میگذارند و این طبیعی است، اما هدفی هم در این احساس نهفته است: آنها به ما هشدار میدهند یک جای کار میلنگد و درست نیست. معمولاً چیزی که به اصلاح نیاز دارد خودِ تفکر است. به هرحال، بررسی تفکر خودتان کار آسانی نیست. کمی شبیه قلقلک دادن خودتان است. افکار با تجربیات، ادراکات، باورها و پیشداوریهای ما پیوند خوردهاند تا حدی که معمولاً غیرمنطقی هستند. پس بجای اینکه فقط بخواهید این حسِ ناراحتی از بین برود از آن به عنوان یک ابزار استفاده کنید. میتوانید در واکنشهای خودکارِ ذهنِ متفکرتان وقفه ایجاد کنید و متفاوت فکر کنید«فکر کردن خارج از چارچوب». از خودتان بپرسید چرا احساس ناراحتی میکنید و منطقِ پشت این احساس را بررسی کنید تا راه را به سوی ادراکات متفاوت باز کنید، ازجمله پذیرشِ مسلم نبودن.
با ندانستن صلح کنید
ناراحتیِ احساسی برخاسته از تردید است که آن نیز برخاسته از ندانستن است. انسان در طول تاریخ برای «دانستن» کوشیده است، از دنیای باستان گرفته تا رنسانس، انقلاب صنعتی، سکولاریزاسیون (جداسازی دین و دنیا)، انقلاب فنی. علم و دانش جایِ معنویت و حکمت را گرفتهاند. «دانستن» با ایمنی مترادف شده است و مانند حیوانات البته باهوشترین آنها، چیزی که به ما احساس امنیت بدهد همیشه گزینه خوبی است. پس چرا با تمام حقایق و ارقامی که برای آگاهی یافتن به اندازه یک کلیک از آنها فاصله داریم باز هم هرازگاهی ناراحتیِ غیرقابلتوصیف را تجربه میکنیم؟ پاسخ فرگشت است. با وجود پیشرفتِ تصاعدیِ شیوه زندگی انسان از جهت فرم (شکل) بویژه در طول چند قرن اخیر، ما همچنان حیوانیم. گرچه به واسطه اختراعات فنآوری بسیاری از مهارتهای فیزیکی پیشینیان ما دیگر کاربردی ندارد، احساسات فطری ما درست زیر سطح کمین کردهاند و هر لحظه آماده بالا آمدن هستند.
در کودکی یاد میگیریم ندانستن چیز بدی است. «جهل» به یک اصطلاح تقریباً تحقیرآمیز تبدیل شده است، درحالی که در حقیقت به معنای «فقدان دانش یا اطلاعات» است. یقین چشم ما را به روی ایدهها و دیدگاههای جدید کور میکند، پتانسیل را هم برای خودمان و هم برای دیگران محدود میکند و بیش از همه خلاقیت ما را کم میکند. برای یک کودک، هر روز حتی هر لحظه یک ماجراجویی است، شانسی برای تجربیات و اکتشافات جدید. تجربه یک کودک را با تجربه بزرگسالی مقایسه کنید که تصمیم خود را درباره هر چیزی گرفته است و اطمینان دارد همه تصمیماتش درست است. زندگی این بزرگسالان بنظر شما کسلکننده نیست؟
چرا قضاوت خوب است؟
شاید شما در موقعیتی احساس ناراحتی کنید که فردی را براساس لباسهایش، لهجهاش، رفتارش، حرفهایش، ماشینش یا خانهاش قضاوت میکنید. اما اشکالی ندارد. شما برای قضاوت کردن فوری و دائمی طراحی شدهاید، چون روش طبیعی دیگری برای ایمن نگه داشتن خودتان است، عقل سلیم است و نمیتوانید جلوی آن را بگیرید.
با این حال، شاید اوقاتی باشد که قضاوتی به ذهنتان برسد و آن را زیر سوال ببرید. چرا در مورد اون آدم احساس خوبی ندارم؟ اونا منو یاد کی میندازن؟ اونا چیکاره ان؟ حدس من چیه؟
خطر این موقعیت این است که شما خودتان را بخاطر قضاوت کردن قضاوت کنید، اما نیازی به این کار نیست. شما پیشتر به لطف آگاهی خودتان، واکنش غیرارادی را پس زدید، پس میتوانید یک انتخاب هوشمندانه کنید. اینجاست که احساس ناراحتی به عنوان نشانهای از بهبود (یا فرصت رشد) به شما خدمت میکند.
برخی افراد در جوار کسانی که مشکل یادگیری یا چالشهای فیزیکی دارند احساس ناراحتی میکنند، اما این احساس از کجا میآید؟ شاید ترس از ناشناختهها باشد یا ترس از احتمال ناتوان شدن خودشان یا فقط غیرقابلپیشبینی بودنِ کسی که متفاوت است؟
تصور کنید در یک فروشگاه بزرگ هستید و مادری در حال سرزنش یکی از سه فرزندش است. اول فریاد میزند بعد فحش میدهد. در نهایت کارد که به استخوانش رسید به کودک سیلی میزند. کودک چه احساسی خواهد داشت؟ مادر چطور؟ مهمتر از همه شما چه احساسی دارید و چرا؟
چگونه تشخیص میتواند تواناییِ پاسخ دادن را ترغیب کند
توانایی پاسخ دادن به جای واکنش نشان دادن با «آگاهی» مترادف است. پذیرشِ بیقیدوشرط پاسخهای ناآگاهانه و واکنش نشان دادن به آنها انسانِ رنسانس را به سدههای تاریکی میسپارد. ترفندی که باید آموخت آگاهیِ انتخاب از میانِ احساساتی است که در خدمت ما هستند و احساساتی که به ما خیانت میکنند.
برای نمونه، این تمایل در انسانها وجود دارد که به کسانی که نزدیک به آنها زندگی میکنند بیشتر اعتماد کنند تا کسانی که در مناطق یا کشورهای دیگر هستند، این تمایل به اعتماد کردن شامل کسانی که با فرد شباهت ظاهری و رفتاری دارند هم میشود. این واکنش غیرارادی مبتنی بر واقعیت است از آنجا که قبل از ضمانتِ «حاکمیتِ قانون» که این روزها قدر آن را نمیدانیم، غریبهها غالباً بیشتر از قانون تخطی میکردند تا محلیها. بدونِ تشخیص، تمایل به بیاعتمادی میتواند خیلی راحت به بیگانههراسی یا نژادپرستی تبدیل شود.
شما میتوانید با تجزیه و تحلیل احساساتتان بطور منطقی انتخاب کنید چگونه به موقعیتها پاسخ دهید بجای اینکه صرفاً به آنها واکنش نشان دهید.
محرکهای ناراحتی
احساس ناراحتی معمولاً میتواند پیشدرآمد یک پیشرفت غیرمنتظره باشد. برای بیشتر انسانها موقعیتِ پیشفرضِ مطلوب «کنترل» است. کنترل یا بهتر بگوییم توهمِ آن، چسب زخمی است که ما روی ترس میچسبانیم، چون این حس را دوست نداریم. احساس ناراحتی محرکهای بالقوه متعددی دارد.
عدم اصالت
تضاد ارزشها
عدم عزتنفس
عدم رضایت
نداشتن هدف
نداشتن کنترل در زندگی
فداکاری- نقشبازی
گناه
عدم تناسب میان ارزشها و اعمال ما همیشه جایی خودش را نشان میدهد، چه آگاهانه چه ناآگاهانه و یکی از راههای بروز آن احساس ناراحتی است.
خودسازی (کجا هستم در مقابل کجا میخواهم باشم؟)
بسیاری از مردم سفر خودسازیشان را با بیانِ آروزیِ بهتر شدن چیزی شروع میکنند، مثلاً بهتر شدن شغل، زندگی اجتماعی یا روابط. بااینحال، جایی در این مسیرِ خودسازی متوجه میشویم تمایل به بهتر شدن در اعماق وجود خودمان است.
وقتی در آینه نگاه میکنید (به معنای واقعی کلمه یا استعاری) چه میبینید؟
اگر میخواهید بهترین نسخه از خودتان باشید پس باید خودِ واقعیتان باشید. خود واقعی شما لزوماً نسخهای نیست که شما خلق کردهاید، نسخهای که شاید جنبههای منفی زیادی هم داشته باشد. خود واقعی شما وجود درونی شماست، ذهن برتر شما، نسخهای که بیگناه به این دنیا پا گذاشت و هنوز هم بیگناه است.
پس بار دیگری که احساس ناراحتی کردید سعی کنید به آن احساس منفی نزدیک شوید و از آن فرار نکنید. آن را بررسی کنید، درباره آن کنجکاوی کنید تا قدرت را از او بگیرید و به خودتان بازگردانید.
سپس فکری را که زاینده آن احساس بود شناسایی کنید. این فقط خود شما هستید که باید انتخاب کنید به کدام افکار خوشآمد بگویید و کدام افکار را دور بریزید. با تشخیص این که ناراحتی نشانهای برای بهبود خودتان است، فرصت تبدیل شدن به بهترین نسخه از خودتان را به چنگ میآورید، فرصتِ بهتر شدن.
ارسال دیدگاه