گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمدسعید مهدوی کنی
کیفیت سبک زندگی با توسعه نظام تعلیم و تربیت
چقدر و چطور میتوان «سبک زندگی» را در یک جامعه مدیریت و سیاستگذاری کرد؟
تهران (پانا) - یکی از دغدغههای همیشگی سیاستگذاران فرهنگی «اصلاح» و «مدیریت» سبک زندگی در جامعه بوده است. سبک زندگی از «فرهنگ عمومی» جامعه تأثیر میگیرد و متقابلاً بر آن تأثیر میگذارد. از نهادهای تأثیرگذار بر حوزه سبکزندگی میتوان به نهادهای تعلیموتربیت، دانشگاهها و همه نهادهایی که به نوعی فرایند جامعهپذیری را برعهده دارند، اشاره کرد اما در کنار این نهادهای تربیتی، نمیتوان در دنیای امروز از سهم رسانهها و تأثیرشان بر سبک زندگی چشم پوشید.
بهگزارش ایران، رسانهها و بویژه شبکههای اجتماعی، امروزه یکی از پارامترهای اثرگذار بر سبک زندگی ما هستند. پرسشی که در این فضا، مطرح میشود این است که رسانهها بویژه رسانههای اجتماعی در حوزه سبک زندگی، چه فرصتها و تهدیدهایی را ایجاد کردهاند؟ چقدر و چطور میتوان «سبک زندگی» را در یک جامعه مدیریت و سیاستگذاری کرد؟ در این باره با حجتالاسلام والمسلمین محمدسعید مهدوی کنی، دکترای فرهنگ و ارتباطات و استاد دانشگاه امام صادق(ع) به گفتوگو نشستیم. او در زمینه سبک زندگی دارای دیدگاههای قابل تأملی است. کتاب «دین و سبک زندگی» در کارنامه علمی او و ریاست سابق دانشگاه امام صادق(ع) در کارنامه مدیریتیاش به چشم میخورد. مهدوی کنی منتقد رویکرد سلبی در سیاستگذاری فرهنگی است و معتقد است سیاستگذاری میتواند و باید در اولویت نخست «جنبه ایجابی» داشته باشد؛ «تقویت قدرت انتخابگری» راهحل او برای بازسازی فضای فرهنگی و اصلاح سبک زندگی است. او در اینباره میگوید: «وقتی در خصوص مقوله «سبکزندگی» حرف میزنیم، نباید از «قدرت انتخابگری» افراد غافل شویم؛ انسانها قدرت انتخاب دارند و در انتخابهایشان هم میتوانند به سمت آن چیزی بروند که به نفع یا به ضررشان است.
در موارد زیادی نگاههای سنتی «و نه لزوماً دینی» محدودسازی قدرت انتخاب را مثبت تلقی میکنند؛ در نظر برخی، فضای تعلیم وتربیت، رشد و ارتقا، فضایی است که نتوان در آن گناه کرد یا به مسیر خلافی رفت تا همه چیز در شرایط امن و استریل پیش رود. اما واقعیت این است که چنین فضایی بهطور معمول در دنیای انسانها وجود ندارد. تقریباً هیچ صحنهای از زندگی انسان عاری از انتخابها و گزینههای بد و غلط نخواهد بود؛ مهم این است که برای انسان ابزار، امکان و توانایی شناسایی راه درست از غلط فراهم شود، لذا باید در زمینه تعلیم و تربیت بیشترین تلاش صورت گیرد.»
جناب مهدوی کنی، وقتی از مقوله سبک زندگی سخن به میان میآید برخی از تحلیلگران اجتماعی به «بهمریختگی سبک زندگی ایرانیان» اشاره میکنند؛ چقدر با این اظهارنظر موافق هستید؟
قبل از پاسخ به این پرسش باید به این نکته بپردازیم که منظور از «بهمریختگی سبک زندگی ایرانیان» چیست؛ آیا اصلاً بهمریختگی هست یا نیست؟ آیا کمیت یا شدت پارهای از عوارض سبک زندگی جوانان بهمریختگی به شمار میرود یا تنوع زیاد سبکها است؟ آیا طرق متفاوت رفتار جوانان که شاید با برخی ارزشها و هنجارهای جامعه هماهنگی نداشته باشد «بهمریختگی» نامیده میشود؟
اینکه افرادی در جامعه، راهی غیر از راه شناخته شده، مورد پسند و مطابق هنجارها را طی کنند، به قدرت ذاتی انسان بازمی گردد. انسانها قدرت انتخاب دارند و در انتخابهایشان هم میتوانند به سمت آن چیزی بروند که به نفع یا به ضررشان است. وقتی درخصوص مقوله سبکزندگی حرف میزنیم، نباید از قدرت انتخابگری افراد غافل شویم؛ به تعبیری، آن حوزههایی از فرهنگ که در آن انتخابگری وجه بارزتری دارد، در حوزه سبکزندگی قرار میگیرد.میخواهم در اینجا مقدمه دیگری را عرض کنم که با جمله قبلیام مرتبط است. اغلب در ادبیات رایج روزنامهنگاری، آنچه در حوزه مصرف و مصرفگرایی قرار میگیرد، بهعنوان مقوله سبکزندگی شناخته میشود و شیوههای دینداری یا روشهای انتخاب شده برای امور معنوی کمتر بهعنوان سبک زندگی در نظر گرفته میشود. مفهومی که در بیان رهبر معظم انقلاب و اسناد رسمی کشور از سبک زندگی بیشتر مورد استفاده قرار گرفته، این نوع امور یعنی روشهای دینداری هم در آن وارد شده که اتفاقاً با معنای اصلی و ذاتی سبکزندگی هم تطابق دارد، یعنی همه عوامل و امور فرهنگی که انسان در آن قدرت انتخابگری دارد.در هر صورت خواستم روشن کنم گاهی ممکن است
تعدد انتخابها، آشفتگی تلقی شود.
«تقویت قدرت انتخاب» افراد آیا میتواند منجر به اصلاح سبکزندگی شود یا برعکس آشفتگی وطبعاً بیهویتی در سبک زندگی را موجب خواهد شد؟
در موارد زیادی نگاههای سنتی و «نه لزوماً دینی» محدودسازی قدرت انتخاب را مثبت تلقی میکنند؛ در نظر برخی، فضای تعلیم وتربیت، رشد و ارتقا، فضایی است که نتوان در آن گناه کرد یا به مسیر خلافی رفت تا همه چیز در شرایط امن و استریل پیش رود. اما واقعیت این است که چنین فضایی بهطور معمول در دنیای انسانها وجود ندارد.
تقریباً هیچ صحنهای از زندگی انسان عاری از انتخابها و گزینههای بد و غلط نخواهد بود؛ مهم این است که برای انسان ابزار، امکان و توانایی شناسایی راه درست از غلط فراهم شود، بنابراین باید در زمینه تعلیم وتربیت بیشترین تلاش صورت گیرد. نظام تعلیم وتربیت از خانواده شروع و در ادامه نظام آموزشوپرورش، آموزش عالی و آموزشهای غیررسمی و فرایندهای جامعهپذیری و همه آن چیزی را که موجب تعلیم و تربیت میشود، فرا میگیرد. همگام با افزایش قدرت انتخاب و پیدایش سبکهای مختلف زندگی، مجموعه نظام تعلیم و تربیت باید ارتقا پیدا کرده و متناسب با نیاز انسان و واقعیت میدان پیش رود.
رسانهها، همواره یکی از مهمترین مجراهای جامعهپذیری در جوامع به شمار میآیند. سبک زندگی در دنیای امروز، چقدر از رسانهها تأثیر میپذیرد؟
نهاد دومی که در کنار «نهاد تعلیم و تربیت» در حوزه سبک زندگی نقش مهمی را بر عهده دارد «نهاد رسانه» است. سیاستگذاری و برنامهریزی درست این نهاد میتواند موجب ارتقای جامعه و فرهنگ بویژه در حوزه سبک زندگی شود. البته گفتنی است که در مقابل، رهاسازی آن، میزان آسیبپذیری جامعه و آحاد آن را بالا میبرد. رسانه چه در نقش ایجابی خود یعنی آموزش و تهذیب و چه در نقش سلبیاش یعنی تحذیر و هشدار در موقعیتهای خطر، از جایگاه مهمی در رشد جامعه برخوردار است.متأسفانه در برنامهریزی برای اموری که جنبه انتخابی دارد، اغلب وجه سلبی و بازدارنده انتخاب میشود چون بازدارندگی همواره راحتتر از سویههای ایجابی است لذا بهدنبال روشها، قوانین و طرقی میرویم که بیش از اینکه استعداد و توانایی افراد را بالاتر ببرد، آثار سوء انسانی دارد و خویشتنداری، استقلال فردی و تعقل و دانایی را از ایشان سلب میکند.
وقتی از «سیاستگذاری» یا نوعی «اعمال قدرت» در حیطههای متعدد سخن به میان میآید، ما بسیاری اوقات سراغ جنبههای بازدارنده میرویم این در حالی است که سیاستگذاری میتواند و باید در اولویت نخست «جنبه ایجابی» داشته باشد. در سیاستگذاری برای سبک زندگی هم باید بیشتر بر جنبههای ایجابی تکیه داشته باشیم تا حاصل سیاستگذاری ما، انسانی تجلیبخش نفخه و فطرت الهی و صفات او، حر و باورمند به شخصیت خود باشد و اینچنین بار بیاید.
اشاره کردید که در تمام سطوح مختلف سبک زندگی نیازمند تعلیموتربیت هستیم. به اعتقاد شما در کدام لایه از سبک زندگی به آموزش و تعلیم وتربیت بیشتری نیاز داریم؛ لایههای هویتی، شیوههای مصرفی، روشهای دینداری یا...؟
این مسأله کاملاً تابع عوامل زمینهای و محیطی و مراحل رشد و تعالی انسان است؛ یعنی، باید ببینیم که در چه شرایط و اقتضایی بسر میبریم؛ آیا با یک کودک در سنین دبستان مواجه هستیم یا با یک استاد دانشگاه در مراحل رشد و بلوغ و قدرت؟ هر کدام از این پارامترها، بر تعیین نوع، شدت و جنس سیاستهای اعمالی، اثرگذار است. به نظر میآید یکی از دلایلی که عدهای مسأله سیاستگذاری در عرصه فرهنگ و سبک زندگی را زیر سؤال میبرند و اصل تأثیرگذاری و ورود دولتها و قدرتها به این فضا را نفی میکنند، همین سیاستهای کلی است که معمولاً بدون توجه به متغیرهای فردی و محیطی اتخاذ میشود.نتیجه این تصمیمات کلی، معمولاً یا عدم اعمال آنها یا ایجاد تحدیدات و مرزبندیهای مضاعف در فضای زندگی اجتماعی است.
پس، به نظر میآید باید به همه جنبههایی که در جریان یک سیاستگذاری مطرح و تأثیرگذار است، اعم از بستر وقوع سیاست، نوع مخاطب، فرد یا جمع، جوان یا کودک، زن یا مرد و... توجه کنیم. اما اگر بخواهم به لحاظ اهمیت و گستره به لایهای اشاره کنم، باید بگویم مهمترین لایه بحث «خودشناسی» است. بدین ترتیب فرد را مجهز به لوازمی میکنیم که با بهرهگیری از آنها توانایی انتخاب راه درست را پیدا میکند.
بنابراین، معتقد هستید که در حوزه سبک زندگی «لایههای هویتی» وضعیت اورژانسیتری دارند؟
بله، مقوله تعلیم و تربیت اساساً از مسأله «خودشناسی» شروع میشود. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» در این خصوص در ادبیات دینی تعابیر بسیاری آمده است و همانطور که اشاره کردید تعبیر امروزی آن هویت و هویتیابی است اما باید به این نکته توجه داشت که هویت در فضای علوماجتماعی با یکسری مؤلفههای محدود تعریف میشود اما در نگاه علمالنفس دینی مقوله هویتیابی به شکل گستردهتری لحاظ میشود، به تعبیری:
سالها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
«از کجا آمدهام... و به کجا میروم... بهر چه...» اساس خودشناسی است و هدف از خودشناسی نشان دادن ابعاد وجودی انسان به خود او است. میخواهم بگویم مسأله هویت تنها به مؤلفههای مذکور در علوماجتماعی و روانشناسی همچون قومیت، ملیت، سن و... محدود نمیشود.
در بحث هویتیابی، برای رسانهها چه مسئولیت اجتماعیای قائل هستید؟
من سه مسأله «تعلیم»، «تهذیب» و «تحذیر» را مطرح کردم؛ تحذیر یعنی هشدار دادن بموقع نسبت به آنچه که میتواند مشکلزا باشد و در کنار اینها تهییج، تشویق و ایجاد انگیزه برای حرکت در جهت امور خیر است؛ به عبارتی آنچه که ما باید در حوزه رسانه انجام دهیم این است که هم تواناییهای فرد را بالا ببریم و هم آنچه را مشوق و آنچه تهدیدکننده مسیر است در اختیار افراد قرار دهیم.باید بدانیم که بهطور عمده فرد خود باید مسیر را طی کند. تمام صحبت من سر این نکته است که ما باید دیدگاهمان را نسبت به انسان عوض کنیم. نگاهی که حاکمیتها معمولاً به انسانها دارند، موجوداتی در اختیارند و سیاست بر آنان اعمال میشود در حالی که نگاه دینی این است که انسان عطیه بزرگ الهی ونفخه او است و قرار است خلیفه او و وارث زمین شود. برای به مقصد رسیدن آن باید کمک شود، این مسأله که فرد با پای خویش مسیر را طی کند، روشی است که انبیای الهی پیش گرفتند.
اشاره کردید که رسانهها باید ضمن بالا بردن تواناییهای افراد، مشوق و هشداردهنده مسیر هم باشند، این مسئولیت اجتماعی را بیشتر معطوف به کدام یک از انواع رسانهها میدانید؛ رسانههای جریان اصلی یا رسانههای اجتماعی؟
هیچ یک از انواع رسانه ارزش ذاتی ندارند؛ رسانه واسطه است. بنابراین، آن نوعی از رسانه که فرصت انسانیتری به انسانها میدهد، بهتر میتواند این مسئولیت اجتماعی (بالا بردن توانایی افراد و تشویق و تحذیر در خصوص راه درست) را انجام دهد. به دور از کاربرد غالب وغلط نظام سلطه، به نظر میرسد که وجوهی از ساختار و فرایند رسانهها امروز انسانیتر شدهاند؛ انسانیتر به این معنا که قدرت تعامل و انتخاب را بالا بردهاند، مخاطب خود را از حالتی منفعل به سمت موجودی فعال پیش برده و به این معنا انسانیتر شدهاند. منتها مخاطرات این نوع از فضا هم قابل تأمل است؛ چراکه اغلب خیال آزادی، تصور انتخاب و تصور دسترسی به ارزشها را برای انسان ایجاد کردهاند به قول بعضیها جهل مرکب و مضاعف و جاهلیت مدرن بهوجود آوردهاند. به همین دلیل، روشهای پوشیده و منافقانه بیشتر شده است. رسانههای آینده، رسانههای فعال و پویا یا به عبارت قدیمی صاحبنظران دانش ارتباطات «رسانههای گرم» هستند که فرصت تعامل میدهند، تمرکز و کیفیت سیاستگذاری در مورد این رسانههای مؤثر و استفاده از آنها، طبعاً باید بیشتر از رسانههایی باشد که بتدریج نفوذشان کاهش پیدا کرده
است.
نیمنگاه
باید فرد را مجهز به لوازمی کنیم که با بهرهگیری از آنها توانایی انتخاب راه درست در سبک زندگیاش را پیدا کند. باید بدانیم که بهطور عمده فرد خود باید مسیر را طی کند. ما باید دیدگاهمان را نسبت به انسان عوض کنیم. نگاهی که حاکمیتها معمولاً به انسانها دارند، موجوداتی در اختیارند و سیاست بر آنان اعمال میشود در حالی که نگاه دینی این است که انسان عطیه بزرگ الهی و نفخه او است و قرار است خلیفه او و وارث زمین شود. برای به مقصد رسیدن آن باید کمک شود، این مسأله که فرد با پای خویش مسیر را طی کند، روشی است که انبیای الهی پیش گرفتند.
انسانها قدرت انتخاب دارند و در انتخابهایشان هم میتوانند به سمت آن چیزی بروند که به نفع یا به ضررشان است. وقتی درخصوص مقوله «سبکزندگی» حرف میزنیم، نباید از «قدرت انتخاب گری» افراد غافل شویم؛ به تعبیری، آن حوزههایی از فرهنگ که در آن انتخابگری وجه بارزتری دارد، در حوزه سبکزندگی قرار میگیرد.
وقتی از سیاستگذاری یا نوعی اعمال قدرت سخن به میان میآید، ما بسیاری اوقات سراغ جنبههای بازدارنده میرویم این در حالی است که سیاستگذاری میتواند و باید در اولویت نخست «جنبه ایجابی» داشته باشد.
در سیاستگذاری برای سبک زندگی هم باید بیشتر بر جنبههای ایجابی تکیه داشته باشیم تا حاصل سیاستگذاری ما، انسانی تجلیبخش نفخه و فطرت الهی و صفات او، حرّ و باورمند به شخصیت خود باشد.
یکی از دلایلی که عدهای مسأله سیاستگذاری در عرصه فرهنگ و سبکزندگی را زیر سؤال میبرند و اصل تأثیرگذاری و ورود دولتها و قدرتها به این فضا را نفی میکنند، همین سیاستهای کلی است که اغلب بدون توجه به متغیرهای فردی و محیطی اتخاذ میشود. نتیجه این تصمیمات کلی، معمولاً یا عدم اعمال آنها یا ایجاد تحدیدات و مرزبندیهای مضاعف در فضای زندگی اجتماعی است.
ارسال دیدگاه