ابراهیم متقی*

کاربرد نظریه راهبردی دیپلماتیک در ثبات‌سازی منطقه‌ای

نقش‌یابی ایران در محیط منطقه‌ای مربوط به شرایطی است که ایالات‌ متحده از ساز و کارهای «آشوب منطقه‌ای» بهره گرفت.

کد مطلب: ۱۲۲۷۱۹۷
لینک کوتاه کپی شد

مایکل لدین نظریه‌پرداز محافظه‌کار امریکایی رویکرد «تخریب سازنده» را به‌عنوان قالب تئوریک حمله نظامی جورج بوش پسر به عراق و افغانستان عرضه نمود. براساس چنین رویکردی بود که بوش پسر، رهیافت «جنگ پیشدستانه» را در دستور کار خود قرار داد. نظریه جنگ پیشدستانه مورد پذیرش بسیاری از متحدین امریکا در خاورمیانه و اروپا قرار نگرفت.

ایران برای مقابله با بی‌ثباتی‌های ناشی از کنش نظامی و عملیاتی ایالات ‌متحده، راهبرد باثبات‌سازی منطقه‌ای از طریق «نقش‌یابی مسئولانه» را در دستور کار قرار داد. مقابله با تهدیداتی همانند سیاست تهاجمی امریکا در محیط منطقه‌ای بویژه در افغانستان و عراق نیازمند بهره‌گیری از ساز و کارهایی بود که بتواند موازنه قدرت را در محیط منطقه‌ای به وجود آورد. ایفای چنین نقشی نیازمند مشارکت مسئولانه ایران در سازماندهی ارتش انقلابی در محیط منطقه‌ای بود. حمله امریکا به افغانستان در شرایطی انجام گرفت که دیپلماسی ایرانی در افغانستان زمینگیر شده بود و این امر منجر به شهادت برخی از کارگزاران حوزه دیپلماتیک، رسانه‌ای و راهبردی ایران گردید.

۱. تقلیل‌گرایی ژئوپلیتیکی و نادیده گرفتن کنش راهبردی در برابر تهدیدات
مفهوم دیپلماسی منطقه‌ای در شرایطی اهمیت دارد که کارگزاران ساختاری کنش دیپلماتیک در چهارچوب «دیپلماسی دفاعی» بتوانند نقش مؤثری را در امنیت‌سازی منطقه‌ای ایفا نمایند. سردار سلیمانی توانست چنین فرآیندی را از طریق ساز و کارهای مقاومت و سازماندهی ارتش چندملیتی مقاومت فراهم آورد. در حالی که برخی از مقام‌های پیشین دیپلماتیک ایرانی به این انگاره اشاره دارند که در دوران بحران، وزارت امور خارجه می‌تواند از ساز و کارهای کنترل تهدیدات از طریق ابزارهای دیپلماتیک بهره گیرد.

در حالی که همین افراد قادر نبودند زمینه لازم برای کنترل فضای منطقه‌ای ایران در افغانستان دوره طالبان و القاعده را سازماندهی نمایند. هرگاه بازیگران گریز از مرکز همانند طالبان دهه ۱۳۷۰، القاعده و داعش ظهور پیدا می‌کنند، طبیعی به نظر می‌رسد که از ساز و کارهای کنش تاکتیکی و راهبردی برای مقابله با این بازیگران بهره گرفت. نادیده گرفتن ضرورت‌های موازنه قدرت برای مقابله با بازیگران آشوب‌ساز، جامعه و امنیت ملی ایران را در فضای بحران‌سازی ژئوپلیتیکی قرار داده و چنین رویکردی می‌تواند آینده امنیت ملی ایران را با مخاطره‌های پیش‌بینی نشده روبه‌رو سازد.معاون پیشین وزارت امور خارجه در حوزه آسیا که در برگیرنده منطقه «هلال بحران» از افغانستان تا خاورمیانه عربی بوده در سخنرانی انتقادی خود از نقش مقاومت در روند امنیت‌سازی به این موضوع اشاره دارد که: «اگر دیپلماسی منطقه‌ای در وزارت امور خارجه بود، ایران می‌توانست به موازات مبارزه رزمندگانش با داعش با جامعه جهانی تعامل کند و بدون کمترین تغییری در سیاست‌های نظامی خود، نقش خود را به‌عنوان یک بازیگر جهانی در مقابله با تهدید تروریسم داعش بالا ببرد.

جایگاه نظامیان خود را به عنوان نجات‌بخشان جهان از تهدید یک جریان تروریست خطرناک ارتقا داده و اجازه ندهند که نهایتاً حتی روسیه هم مدعی ضرورت خروج ایران از سوریه باشد. در چند سال پیش نوشتند که اگر مبارزه سپاه قدس با داعش با دیپلماسی خردمندانه و فعال وزارت خارجه ایران همراه بود، بدون شک سپاه قدس به‌جای مداخله‌گر به نیروی نجات‌بخش جهان از تهدید تروریسم داعش بدل می‌شد و ایران می‌توانست با تکیه بر این موقعیت حتی مانع خروج امریکا از برجام شود.» بیان چنین رویکردی از سوی یکی از مقام‌‌های وزارت امور خارجه پیشین بیانگر این واقعیت تراژیک است که اولاً، نقش دیپلماسی دفاعی در حوزه راهبردی نادیده گرفته شده و براساس چنین انگاره‌ای احساس می‌شود که هرگونه مقابله با تهدیدات تاکتیکی می‌بایست ازطریق دیپلمات‌های اتوکشیده حاصل شود. مقابله با تهدیدات میدانی و بازیگران میدانی نیازمند کنش تاکتیکی است. ثانیاً، موضوع امنیت منطقه‌ای در فضای آشوب‌زده خاورمیانه دهه ۱۳۷۰ به بعد، چه ارتباطی با انگاره دونالد ترامپ برای خروج از برجام دارد؟

بیان چنین رویکردهایی به مثابه این است که چنین دیپلمات‌هایی به این موضوع واقف نیستند که مشکل اصلی در نقش‌یابی راهبردی ایران در محیط منطقه‌ای نبوده، بلکه ناشی از جهت‌گیری دیپلماسی هسته‌ای و ساختار برجام بوده است. ماراتن دیپلماسی هسته‌ای نه تنها ضرورت‌ها و واقعیت‌های راهبردی ایران را نتوانست تأمین کند، بلکه ایران را در سیاهچالی گرفتار کرد که منجر به اعاده تحریم‌های اقتصادی و گسترش هزینه‌های زندگی جامعه ایرانی گردیده است. مثل اینکه دوستان برجامی به این موضوع واقف نیستند که ناکارآمدی برجام و دیپلماسی هسته‌ای منجر به شکل‌گیری فضای تراژیک برای اقتصاد سیاسی و اجتماعی ایران گردیده است.

۲. ضرورت‌های مبارزه با تهدیدات تاکتیکی در عرصه تاکتیکی
ضرورت‌های اصلی مقابله با تهدیدات ایجاب می‌کند که هرگاه بازیگری نقش آشوب‌ساز را در دستور کار خود قرار داد، می‌بایست از الگو و سازوکارهای کنش متقابل برای ایجاد موازنه بهره گرفت. تحقق چنین رویکرد و راهبردی در سیاست منطقه‌ای ایران از طریق سازماندهی «ارتش انقلابی» حاصل گردید. ارتش انقلابی مورد نظر ایران ماهیت چندملیتی داشته و سردار سلیمانی برای اولین بار توانست زمینه‌های شکل‌گیری «ارتش انقلابی چندملیتی» را محیط منطقه‌ای آشوب‌زده سازماندهی نماید.

ایفای چنین نقشی در ادبیات روابط بین‌الملل مورد توجه نظریه‌پردازانی همانند «ریمون آرون» قرار داشته است. ریمون آرون که در زمره نظریه‌پردازان «رئالیسم تاریخی روابط بین‌الملل» محسوب می‌شود، نظریه «راهبردی دیپلماتیک» را تئوریزه نموده و آن را به عنوان زیرساخت قدرت‌سازی و امنیت‌سازی کشورها در فضای سیاست بین‌الملل ارائه می‌دهد. نظریه راهبردی دیپلماتیک از این جهت اهمیت دارد که نشان می‌دهد چه بازیگرانی در چه محیط‌هایی از قابلیت لازم برای ایفای نقش برخوردارند؟ چنین الگویی را همواره قدرت‌های بزرگ به عنوان بخشی از سیاست راهبردی خود قرار داده و از آن برای بهینه‌سازی معادله امنیت ملی بهره می‌گیرد. به طور مثال، «ویلیام برنز» رئیس سازمان اطلاعات مرکزی امریکا در دوره بایدن در دوران ریاست ‌جمهوری باراک اوباما وارد عرصه‌های راهبردی وزارت امور خارجه امریکا گردیده و به عنوان معاون سیاسی ایفای نقش نمود.

درک ضرورت‌های راهبردی ایجاب می‌کند که نظریه‌پردازان و تحلیلگران داخلی به این موضوع ارائه شده از سوی «جوزف فرانکل» توجه داشته باشند که هر نهادی دارای کارویژه خاص خود بوده و برای مقابله با الگوهای کنش تهاجمی بازیگران می‌بایست از ساز و کارهای مربوط به موازنه قدرت بهره گرفت. شکل‌بندی موازنه قدرت ایجاب می‌کند که الگویی به کار گرفته شود که از سیاست «تهدید در برابر تهدید» و «کنش تاکتیکی در برابر تهدید تاکتیکی» در محیط منطقه‌ای استفاده شود.

اهمیت ارتش انقلابی در نقش‌یابی سیاسی و راهبردی آن است. ارتش انقلابی می‌تواند زمینه گسترش جبهه مقاومت را به‌وجود آورد. جبهه مقاومت با روحیه و انگاره‌های ذهنی جامعه ایرانی ارتباط داشته و آن را به عنوان بخشی از سازوکارهای هویت‌یابی و اثربخشی منطقه‌ای خود می‌داند. گراهام فولر در مطالعات خود درباره انگاره ایرانی به این موضوع اشاره دارد که جامعه ایران به ویژه در دوران بعد از انقلاب اسلامی، انگاره بدبینانه‌ای نسبت به سیاست‌های مداخله‌گرایانه و تهاجمی امریکا داشته است.
مفهوم ارتش انقلابی با اندیشه‌های راهبردی سردار سلیمانی ارتقا پیدا کرده است. ارتش انقلابی در دوران‌ گذشته بر اساس سازوکارهای جنگ چریکی شکل گرفته بود. در سال‌های بعد از جنگ سرد، دوران تاریخی جنگ چریکی پایان یافته و عصر جدیدی مبتنی بر ارتش‌های انقلابی به وجود آمده است. ویژگی اصلی ارتش انقلابی را می‌توان در هویت‌گرایی و سازماندهی فضای مقاومت جست وجو نمود. اندیشه مقاومت بر اساس ضرورت‌های هویتی و نیازهای راهبردی گروه‌های حاشیه‌ای شده شکل گرفته است.

۳. کاربرد ارتش انقلابی برای مدیریت بحران‌های منطقه‌ای
ارتش انقلابی دارای ریشه‌های تاریخی تحول‌یابنده‌ای است. اولین‌بار ارتش‌های ملی بعد از وستفالیا شکل گرفته که در مقایسه با نیروهای نظامی فصلی، ماهیت انقلابی داشت. علت اصلی چنین رویکردی را می‌توان در سازماندهی و ساختار حرفه‌ای ارتش‌های جدید جست وجو نمود. در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی، زمینه برای ظهور جنگ‌های چریکی به‌وجود آمد. جنگ‌های چریکی عموماً با چالش‌های ساختاری روبه‌رو شده و قادر به تأثیرگذاری بنیادین در تحول سیاسی نبودند.

اندیشه ارتش انقلابی را می‌توان بخشی از نشانه‌های کنش تاکتیکی ناشی از انقلاب اسلامی ایران دانست. اندیشه انقلاب ایران با نشانه‌هایی از صدور انقلاب، حمایت از مستضعفین، سازماندهی گروه‌های حاشیه‌ای و نگرش راهبردی به گروه‌های انقلابی با اندیشه دینی پیوند یافته است. ارتش انقلابی در نگرش سلیمانی مبتنی بر سازماندهی گروه‌های اجتماعی برای حفاظت از خود در شکل‌بندی منطقه آشوب‌زده تلقی می‌شود. مقاومت زیربنای اندیشه گروه‌های هویتی حاشیه‌ محسوب شده و زیرساخت‌ بنیادین ارتش انقلابی را به وجود آورده است. به این ترتیب، پیوند اندیشه مقاومت و ارتش انقلابی، محور اصلی سازماندهی ارتش چندملیتی در مکتب سردار سلیمانی قرار گرفته است.

تلاش سردار سلیمانی برای سازماندهی ارتش هویتی و چندملیتی در جهت ایجاد نظم جدید منطقه‌ای و عبور از فضای امپراتورمحور انجام گرفته است. در دنیای سرمایه‌داری، تمامی کشورها به مرکزیت امپراتوری توجه دارند. مرکزیت امپراتوری در عصر استعمار فرانو تلاش دارد تا از ساز و کارهای فرهنگی، اجتماعی، رسانه‌ای و ارتباطی استفاده کند. در‌حالی‌که اگر منافع آنان به خطر بیفتد، هیچ حد و مرزی برای بی‌رحمی، خیانت یا وحشی‌گری وجود نخواهد داشت، چون خودشان منابع اصلی شرّی هستند که به بار آمده است. انتقال از این وضعیت برای تمامی گروه‌های اجتماعی در فضای کنش غیرانقلابی کاری دشوار است.

۴. ضرورت کنش انقلابی در مقابله با تهدیدات تاکتیکی
مقابله با نظام سلطه در اندیشه و عمل تاکتیکی سردار سلیمانی بخشی از ذهنیت و ادراک ایرانی برای نقش‌یابی در محیط منطقه‌ای بوده است. چنین ذهنیتی با روحیه ایرانی که مبتنی‌بر نشانه‌هایی از کنش انقلابی، آزادی‌خواهی، عدالت‌گرایی و تحرک سیاسی است، مغایرت داشته و به‌عنوان یکی از چالش‌های ذهنی جامعه ایران در مورد نوع نگاه امریکا به حکومت‌های ایران باقی مانده است. ذهنیت ایرانی در دوران انقلاب و سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی براساس «مقابله با نقش منطقه‌ای و الگوی کنش راهبردی ایالات‌متحده» شکل گرفته است. لوئیس به این موضوع اشاره دارد که خاورمیانه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با پیچیدگی‌های امنیتی و راهبردی روبه‌رو شده است.
نیروی مقاومت می‌تواند زیرساخت‌های لازم برای ارتش انقلابی را به وجود آورد. هرگونه مقاومت، تابعی از ساز و کارهای کنش هویتی خواهد بود. هویت‌ها نقش مؤثری در روند تمدن‌سازی ایفا خواهند کرد. سازوکارهای تمدن‌ساز می‌تواند زمینه چنین انتقالی با کمترین خونریزی و بیشترین محافظت از دستاوردهای تمدنی به وجود آورد. هدف از سازماندهی چنین مجموعه‌ای از نیروهای چندملیتی برای سازماندهی ارتش هویتی را می‌توان بهینه‌سازی معادله قدرت در محیط منطقه‌ای دانست.

نتیجه
ایالات‌ متحده عموماً از سیاست تهاجم و الگوی کنش غیرمسئولانه در ارتباط با افغانستان ۲۰۰۱ و عراق ۲۰۰۳ بهره گرفت. کاربرد چنین سیاستی از سوی جورج بوش پسر منجر به تشدید تضادهای سیاسی و منطقه‌ای با ایران گردید. در چنین شرایط و فضایی، طبیعی به نظر می‌رسد که بازی سیاست با ایالات متحده مبتنی بر نشانه‌هایی از همکاری و توازن نباشد. ایالات ‌متحده با خروج از برجام و اعمال تحریم‌های یکجانبه، تضادهای خود با دولت و جامعه ایران را گسترش داد. در چنین شرایطی، طبیعی به نظر می‌رسد که دولت ایران هرگونه انعطاف‌پذیری در برابر ایالات‌متحده را با روحیه ایرانی هماهنگ ندانسته و آن را به‌مثابه چالش جدیدی در آینده امنیت‌سازی خود تلقی نماید.ارتش انقلابی به عنوان بخشی از سیاستگذاری راهبردی کشورها در محیط پیرامونی محسوب می‌شود. ارتش انقلابی می‌تواند ماهیت رهایی‌بخش، آزادیبخش یا هویتی داشته باشد. ارتش انقلابی مورد نظر سردار سلیمانی بر اساس شاخص‌های هویت و مقاومت شکل گرفته است. ارتش انقلابی که سردار سلیمانی درصدد شکل‌گیری و گسترش آن بود، ماهیت هویتی، چندملیتی و ساختاری داشته است. هر یک از نشانه‌های یاد شده بیانگر آن است که ایران نقش مرکزی در ژئوپلیتیک جهان اسلام را عهده‌دار بوده و تلاش دارد تا در فضای تضادهای هویتی از ساز و کارهای مربوط به ام‌القرای اسلامی استفاده نماید.

ضرورت‌های مقابله با تهدیدات تصاعدیابنده منطقه‌ای در جنوب غرب آسیا ایجاب می‌کند که جمهوری اسلامی از سازوکارهای کنش تاکتیکی برای مقابله با تهدیدات و بازیگران تهدیدساز استفاده کند. اگرچه وزارت امور خارجه می‌تواند نقش خود را به عنوان تسهیل‌کننده موضوعات راهبردی در حوزه‌های منطقه‌ای ایفا نماید، اما همه ما باید به این موضوع واقف باشیم که تمامی سفرای ایالات‌متحده در افغانستان، عراق، سودان و سوریه را افرادی تشکیل می‌دهند که سالیان طولانی نقش مؤثری در سرویس‌های اطلاعاتی، امنیتی و راهبردی امریکا عهده‌دار بوده‌اند.به طور مثال می‌توان به نقش دیوید پترائوس به عنوان نماینده امریکا در عراق اشاره داشت. پترائوس در یک دوران تاریخی عنوان فرمانده «نیروی فرماندهی مرکزی» موسوم به «سنتکام» را عهده‌دار بود. در یک دوران تاریخی دیگر، پترائوس نقش ریاست سازمان اطلاعات مرکزی امریکا را عهده‌دار گردید. افرادی همانند پترائوس برای اداره بحرا‌ن‌های منطقه‌ای از قابلیت لازم برخوردارند. آنان توانستند سازوکارهای مربوط به دیپلماسی دفاعی را در دستور کار قرار دهند.

پرسش نهایی آن است که چگونه افرادی همانند پترائوس در فضای دیپلماتیک و روشنفکری امریکا تحسین می‌شوند. در حالی‌که سازوکارهای ایجاد ارتش انقلابی برای مقابله با تهدیدات از طریق الگوهای کنش غیرمستقیم ایران در برابر گروه‌های تروریستی می‌بایست از سوی مقامات مسئول پیشین در وزارت امور خارجه مورد انتقاد قرار گیرد. شاید بتوان این موضوع را به عنوان یکی از شاخص‌های «شوربختی‌ تاکتیکی ایران» در روند امنیت‌سازی منطقه‌ای دانست.

*استاد دانشگاه تهران

منبع: ایران

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار