دردی که در آمریکا هم درمانی ندارد
تهران (پانا) - دکترها جوابمان کردند. گفتند آمریکا هم که بروی پای پسرت باید قطع شود. رضایت ندادم، او یک جوان ۲۸ ساله است، منم و این دنیا و این پسر. گفتند ما میتوانیم در تأمین هزینههای رفت و آمد و بستری کمکت کنیم اما باید هزینه عمل جراحی را جور کنی. یعنی ۶۰ میلیون تومان جور کنم که پای پسرم قطع شود!
به گزارش ایسنا، اینها درددلهای مادری حدوداً ۵۰ ساله است. با چشمانی بهت زده به من خیره شده، به قول مادربزرگم انگار ۱۰ تشت رخت در دلش میشویند. با صدایی بغض کرده و لرزان ادامه میدهد: ۲۹ دی ماه، همان روز سیاهی بود که روزگارم را سیاه تر از قبل کرد. یک ماه است که خواب و خوراک ندارم البته پیش از این هم نداشتم اما به قول قدیمیها «هر چی سنگه مال پای لنگه».
افسانه مؤمنی، زنی است که سالها خرج زندگیاش را با کار کردن در خانههای مردم و شستن راه پلهها درآورده و با چنگ و دندان تنها فرزندش را به ۲۸ سالگی رسانده است. به گفته افسانه خانم، همسرش سال گذشته از دنیا رفته و تمام زندگی افسانه حالا پسری است که قرار است پایش از مچ قطع شود.
مهدی، پسر افسانه از شب ۲۹ ام دی ماه میگوید، از شبی که با سقوط در کانال، زندگیاش از این رو به آن رو شده و حالا گوشه خانهای اجارهای، با دردهای گاه و بیگاه کتف شکسته و پای در گچ فرورفتهاش، ترسهای خود از آیندهای بدون پا را تا صبح به نظاره مینشیند و مادری که دار و ندارش همین یک فرزند است و حالا کارش از صبح تا شب بقچه پیچ کردن دواها و مدارک پزشکی مهدی و چرخاندن آنها از این بیمارستان به آن بیمارستان و از این مطب به آن مطب است.
علت سقوط مهدی در کانال
مهدی ادامه میدهد: آن شب ساعت حول و حوش ۱۱ از خانه یکی از اقواممان برمی گشتم، خیابان خیلی تاریک بود. همان موقع ها بود که برای کاهش مصرف انرژی، چراغ معابر را خاموش می کردند، آن مسیر یعنی همان بلوار هفت تیر اکثر اوقات خلوت است، شاید یکی دو ماشین به فاصله چند دقیقهای از آنجا عبور کنند، از دور ماشینی را دیدم، دویدم که به آن برسم دستم را بالا بردم که بایستد، خودم هم نفهمیدم چه شد، یکهو زیر پایم خالی شد، از شدت درد به خود می پیچیدم، فقط فریاد میزدم تا کسی به دادم برسد. راننده پراید انگار سقوط من به داخل کانال را دیده بود. جلوتر ایستاد و پیاده شد. نگهبان ورزشگاه هم بیرون آمد، خلاصه چند نفری کمک کردند مرا بیرون کشیدند و به اورژانس منتقل کردند.
به گفته مهدی، این کانال هیچ حصار یا تابلو خطری نداشته، از طرفی تاریکی معابر سبب دیده نشدن کانال و سقوط مهدی در آن شده است.
افسانه که پس از شنیدن خبر سقوط تنها فرزندش در کانال سراسیمه به سوی بیمارستان راهی شده و در میانه راه هم از شدت نگرانی و اضطراب، زمین خورده و حسابی پایش آسیب دیده است، میگوید: پای مهدی به اندازه یک بالشت شده بود، طوری که گفتند با این همه تورم نمیتوانیم آن را گچ کنیم یا آتل ببندیم و باید صبر کنید تا تورم پایش کمتر شود، از طرفی دست و کتفش هم آسیب دیده بود.
اشکهای گاه و بیگاه، صحبتش را قطع می کند، تنها آرزویش این است که کسی او را از این خواب تلخ و دردناک بیدار کند و بگوید «همه اش خواب بود، خیالت راحت. تو خود با تحمل هزار و یک درد فرزندت را به اینجا رساندی، انصاف نیست که دردی یک شبه تمام دردهای ۲۸ ساله ات را به باد دهد».
تا قبل از کرونا، خانه های مردم را نظافت میکردم
افسانه که تابه حال هزینههای دوا و دکتر پسرش را با قرض و قوله جور کرده است، میگوید: اینجا گفتند هیچ راهی جزء قطع پایش نداریم. میتوانیم او را به تهران منتقل کنیم البته آنجا هم که بروی تشخیص پزشک همین است و هزینه عمل جراحی برای قطع کردن پایش حدود ۶۰ میلیون تومان است که باید بپردازی. من حتی هزینه خرید داروهای مهدی را ندارم، شاید اگر میتوانستم هزینههای درمانش را جور کنم تا اینجا نمیرسید. بعضی از دوستانم گفتند او را تهران ببرم شاید خوب شود، شاید نیازی به قطع کردن پایش نباشد اما من حتی هزینه رفت و آمد هم ندارم. از اورژانس پرسیدم گفتند «با آمبولانس تا تهران یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان او را میبریم.» یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان از کجا بیاورم! تا قبل از آمدن این بیماری لعنتی، نظافت خانههای مردم را انجام میدادم و میتوانستم لاقل خرج و مخارج زندگیمان را تأمین کنم اما حالا نزدیک یکسال است، بیکارم.
پای مهدی فعلاً باید در گچ بماند
به گفته افسانه، پای مهدی را فعلاً گچ گرفتند و او را مرخص کردند اما درد امانش را بریده، شب و نصفه شب از درد به خود می پیچد و فریاد میزند. به او گفتم خب شاید با این تأخیر وضعیت پایش بدتر شود اما افسانه کاری از دستش برنمی آید، به او گفتند فعلاً هشت هفته در گچ بماند و بعد از آن دوباره باید وضعیتش بررسی شود.
او حالا نمیداند چگونه پسرش را آرام کند، از طرفی کابوس تلخ قطع شدن پای تنها پسرش، تمام آرزوهای این مادر و پسر ۲۸ ساله اش را قطع خواهد کرد و از طرفی فریادهای دردناک مهدی، خانه را برایش جهنم کرده است. خانهای اجارهای که خواهرش با کمک کمیته امداد هزینه رهن و اجاره بهای آن را پرداخت میکند، خواهری از کار افتاده که یک طرف بدنش به دنبال سکته فلج شده و قادر به کار کردن نیست.
افسانه به علت محدودیتهای مالی حتی نمیتواند از شهرداری به صورت قانونی شکایت کند. به گفته یک وکیل دادگستری، هزینه اولیه برای تشکیل پرونده، باطل شدن تمبر و تأییدیه پزشکی قانونی، بیش از دو میلیون تومان برای او آب میخورد. او حالا نه راه پس دارد و نه راه پیش، از طرفی فرزندش جلوی چشمانش روز به روز آب میشود و آیندهای نامعلوم در انتظار اوست و به این در و آن در زدن افسانه برای نجات فرزندش، دست و پا زدن در آب است که او را بیشتر غرق خواهد کرد.
سرایدار ورزشگاه ولیعصر(عج) از شب حادثه میگوید
سرایدار ورزشگاه ولیعصر(عج) یعنی همان ورزشگاهی که مهدی در نزدیکی آن به داخل کانال سقوط کرده است، نیز صحبتهای مهدی را تأیید میکند. آقای بروجردی میگوید: آن شب دخترم صدای فریاد و نالههای این جوان را شنید، فکرش را هم نمیکردم کسی داخل کانال سقوط کرده باشد چراکه قبل از این چنین اتفاقی سابقه نداشت. کمک کردیم او را از کانال بیرون آوردیم. بدجور آسیب دیده بود. بعد هم که او را با یک ماشین سواری به بیمارستان منتقل کردند چراکه خیلی درد داشت و فریاد میزد، نمی توانستیم منتظر اورژانس بمانیم.
ارسال دیدگاه