گزارش از بازگشایی کافیشاپها و حال و هوای آنها
کرونا منوی کافهها را تغییر داد
تهران (پانا) - گذرتان که به خیابان ایرانشهر افتاد، به تقاطع کلانتری نرسیده، خودتان را برای دیدن صف طویل آدمهایی آماده کنید که حدوداً یک هفته است هر روز جلوی یک ویترین شیشهای بزرگ برای وارد شدن به این نقطه سرو دست میشکنند، یک نفر نه! ١٠ نفر هم نه! حدود ٣٠ نفر در کنار هم جوری تنیدهاند که برای اینکه نامشان در لیست بلند بالای رزرویها بنشیند، از روی شانههای یکدیگر بالا میروند.
بهگزارش ایران، در یک پیاده روی باریک، درست سر نبش یکی از همین خیابانهای معروف، ساعت هنوز به ٧ نرسیده، سیل اشتیاق آدمها آنقدر شدت گرفته که به فکرتان هم نمیرسد، از باز شدن کافهها حتی ٧ روز هم نگذشته است! حال و هوای مشترک ایرانشهر را در نجات الهی، انقلاب، بلوار کشاورز، وصال، دولت و تجریش هم می توانید تجربه کنید، یک حس عجیب برای کافه روهای حرفهای که حدوداً ٩٠ روز است بوی تلخ قهوه فرانسوی به مشامشان نرسیده و در حسرت مزه کردن اسپرسوهای خیالی تورین ایتالیا، قهوههای دروغین خانگی را هم زده و با کف سر ریز شده از ماگهای بلند، تلخی دوری از گعدههای شبانه را هضم کردهاند، برای همین کرکره کافهها که بالا میرود، دورهمیهای ممنوعه این ماهها، خیلی زود جای خودش را به دور نشستن تنگ هم کافهها زیر نورهای لایت میدهد تا انفجار حرفهای روی هم تلنبار شده، جایی برای نفس کشیدن دوباره باز کند. برای اینکه بدانید کرونا در این چند ماه چه بر سر کافهها آورده و حال و روز کافهها حالا چگونه است، این گزارش را از چند کافه معروف تهران مینویسم، ساعت ٦ بعد ازظهر کمی زودتر از روال همیشگی کافهها درست یک روز بعد از اعلام رسمی بازگشاییها!
اینجا یکی از کافههای معروف خیابان نجات الهی است، کمی دورتر از صفهای طویل خیابان ایرانشهر، اگر فکر میکنید در این کافه خبری از رزرو نیست، اشتباه میکنید، خیلیها ساعتها زودتر برای نشستن روی صندلیهایی که با الکل ضدعفونی شده، خودشان را به اینجا رسانده اند تا در آخرین روزهای بهاری که لذتش را نچشیدهاند، حس کافه نرفتنهای چند ماهه را ارضا کنند. کرونا هنوز نرفته، اما خبری از ماسک و دستکش نیست، حتی یک نفر از مشتریها که جزو ثابتها محسوب میشود، هم شکل و شمایلش با گذشته فرقی نکرده است، المانهای کافه هم همان همیشگی است، با این تفاوت که هر کس وارد میشود، مشت اش را به نشانه سلام به مشت دیگری میکوبد و بعد هم روی صندلی مینشیند که به زحمت ٢٠ سانتیمتر با دیگری فاصله دارد. سرها رو به روی هم و نفسها لا به لای هم رد میشود، اضطراب نوشیدن یک قهوه تلخ اما زمانی به سراغشان میآید که کارکنان با دستکش و ماسک، منوهای خلاصه شده را با فاصله روی میز میگذارند، کمی به یکدیگر خیره میشوند و بعد که با جای خالی سالادها روبهرو شدند، اسپریهای کوچک ضدعفونی را از روی میز بر میدارند و تعارفی دست به دست میکنند، یک نفر زده، آن دیگری با صدای بلند قهقهه میزند، «چرا؟» تینا جوابش را میدهد، دانشجوی ٢٥ ساله معماری که تقریباً ٥ سال است هر هفته، روزی دو-سه بار پشت یکی از همین میزها از خنده ریسه میرود یا دلش گرفته باشد، اشکهایش سرازیر میشود: «کافه یعنی رفع دلتنگی، یعنی آدم دیدن، معاشرت کردن، نگاه کردن، حرف زدن، لبخند زدن مگه میشه بدون کافه زندگی کرد اخه؟ انگار برگشتیم خونه خودمون دوباره، دو ماهه همدیگررو ندیدیم، چنان دوق زده شدیم که یادمون رفت ماسک بزنیم، یک ساعته منتظریم یک میز خالی شه، حالمون امروز عجیب خوبه، حتی اگه حرفم نزنیم، الکی میخندیم، دیوونه نیستیما، دوباره آدم دیدیم!» تینا یک چای دارچینی سفارش میدهد و دور کیکها را خط میکشد، سمانه که اصرار میکند، با خنده میگوید ته جیبش خالیست!
قیمتها فعلاً همان همیشگی است، اما کرونا دخل و خرج خیلیها را کوچک کرده، حواسش به حساب و کتاب مانده که مرجان از راه میرسد، ننشسته یک قهوه ترک سفارش میدهد و بعد هم شروع میکند به تعریف خاطرات خانوادگی...٣ ماه است که خودش را به خاطر پدرش قرنطینه خانگی کرده، امروز انگار دست و دلش باز شده باشد، دستی به سرو صورتش کشیده خودش را به جمعی رسانده که قرار است حال و هوایش را عوض میکند، کافه برایش حکم معاشرت و گپ زدنهای دوستانه دارد:«کجاش مهم نیست، یه جا میخوام با کسی حرف بزنم، درد دل کنم، دلم این چند وقت پوسید، نه اینکه بیرون نرفته باشم نه! دلم جمع دوستامو میخواست، آدم شجاعی نیستم ولی اگه ترسناک بود که باز نمیکردن هان؟! مگه قراره چقدر عمر کنیم، مهم اینه که حال دلت خوب باشه، بیخیال.» از سر میزشان که بلند میشوم اسپری ضدعفونی را روی هر دو دستش خالی میکند و کمی با پاهایش صندلی را عقب میزند! یکی از کارکنان سینی لیوانهای یکبار مصرف چای و قهوه را بدون هیچ پیشوند و پسوندی روی میز کنار من میگذارد، همان جا که روزبه و سعید بعد از ٤٨ روز تازه به هم رسیدهاند. آنقدر سرشان به حرف زدن گرم است که یادشان میرود، با هم دست دادهاند. یادآوری که میکنم، تازه دوزاریشان میافتد که بله کرونایی هم هست: «جای دیگه نداریم که، همین یه کافه برامون مونده، قرار کاری، دوستانه، عاشقانه، فامیلی خلاصه همه قرارامون همینجاست، یه قهوه سفارش میدیم اندازه سه ساعت حرف میزنیم، اومدیم اینجا چون مطمئن بودیم حواسشون به همه چی هست، سخت نباید گرفت، آنقدر که این مدت از همه چی دور بودیم یادمون رفته بود چطور حرف بزنیم، به خدا نمیدونستم چی باید بگم، فک کنم دیگه هیچ وقت مثل قبلنا نشیم، انگار رودربایستی دار شدیم، یه جوری شدیم با هم، رومون نمیشه دنگی حساب کنیم دیگه، بقیه میزارو ببین همه تعارفی شدن، زیاد راحت نیستن باهم، نمیدونم شاید چون روز اوله.» پاک سیرت ١٨ سال است که کارش کافه داری است، ٤ سال است این عمارت تاریخی حدوداً ١٠٠ ساله را شبیه کافههای تلفیقی مدرن و کلاسیک اداره میکند.
از حرفهای او میشود فهمید کافهها حالا جای سفرهای گران را هم گرفتهاند، خانوادهها، جوان ترها و مسن ترها کافه روتر از قبل شدهاند، چون به زعم او حالا هیچ تفریحی ارزانتر از کافه رفتن نیست! شلوغی کافهها بعد از کرونا برای او خوشحالکننده و البته غمانگیز است، از اول فروردین تا همین چند روز پیش درهای کافه بسته بوده است، (اسفند ماه ظاهراً الزامی برای تعطیلی نداشتهاند! تعدادی از نیروهای شهرستانی را به شهرهایشان فرستاده بودند که حالا دوباره برگشتهاند، کسی تعدیل نشده و فعلاً خبری از گرانی منوها نیست. اما در این ٤٨ روز ٦٠٠ میلیون تومان به طور مستقیم ضرر مالی روی دستشان مانده: «نسبت به کافههای دیگه مشتریهامون خیلی بیشترن و اغلبشون جز خانوادهها و مسن ترها برگشتن، اما ما یه بحران داشتیم و زمان میبره تا شرایطمون عادی بشه. الان هم هزینهها سنگینتر و بدهیها انباشته شده، چون مجبوریم از ظرفهای یکبار مصرف هم استفاده کنیم، منوهامون هم محدود شده، تو این مدت خیلی از کافه دارا ورشکسته شدن، همین کافه تهرون نزدیک ما که بزرگ و سرپا بود، تعطیل شد.خب کافههای کوچیکتر که وضعیت بدتری داشتن.»
او میگوید که این شلوغیها تنها حاصل بازگشت ٥٠ درصد از مشتریهای سابق است و خیلیها هنوز بر ترس کافه رفتن غلبه نکردهاند. میانگین ورودی مشتریها در این کافه در روزهای عادی حدوداً ٢ هزار نفر و در روزهای آخر هفته بیش از ٤ هزار نفر بوده که حالا بهکمتر از ٥٠ درصد رسیده است! حال و هوای کافهای در حوالی چهاراه ولیعصر هم دست کمی از اینجا ندارد، مشتریها میگویند تا بهحال اینهمه آدم اینجا ندیدهاند، همه برای بازگشت هجوم آوردهاند و از لبخندها و ذوق و شوقشان هم معلوم است عجلهای برای نشستن ندارند! اغلبشان کافه روی حرفهای هستند، دست کم در ماه ٥ بار کافه میروند، اینجا هم خبری از فاصلهگذاری و ماسک نیست، فاصلهها حتی به ١٠ سانتیمتر هم نمیرسد. یک نفر آمده تا اسمها را بنویسد، میگوید دورهایتان رو خوب بزنید و برگردید! یکی از پرسنل کافه میگوید: «قبل از کرونا خیلی از مشتریهایمان که جزو طبقه متوسط بودند، روزی دوبار میآمدند و قرارهای کاریشان را همین جا میگذاشتند اما حالا در این چند روز فقط یکبار آمدهاند، قبلترها کنار قهوه کیک سفارش میدادند، الان به همین یک قهوه اکتفا میکنند، ما هنوز نرخها را بالا نبردهایم. میدانیم خیلی از کسب و کارها هم مثل ما آسیب دیدهاند، اما تا کی بتوانیم این وضعیت را ادامه دهیم، نمیدانم.»
برش
برخی مشتریها هرگز بر نمیگردند
مدیر کافهای در بلوار کشاورز میگوید: «قطعاً کافهها هم به دوران قبل از کرونا و بعد از کرونا تقسیم میشوند، همین الان ٤٠ درصد از منوی ما مثل برگرها غیرفعال شده و باید منوها تغییر کند، میدانیم برخی مشتریها هم هر گز بر نمیگردند! مینا نقاشی است که ایدههایش را از کافهها الهام میگیرد، به کافهای آمده که مطمئنتر است اما هنوز هم دست و دلش به خوردن غذاها نمیرود، در مدت کرونا معاشرتش به صفر رسیده و حالا آمده تا با دوستانش گپ بزند.نگران هزینه آینده کافههاست، چون ماهی لااقل ۱۰ بار به کافه میآید، در این مدت هم درآمدی نداشته که خیالش راحت باشد.کافه خیابان دولت مجهزتر از مرکز شهر است، از لحظه ورود همه ضدعفونی میشوند، کارکنان سپر حفاظتی دارند، منوی غذاها گرم است و در هر وعده باز هم مراحل ضدعفونی انجام میشود. اینجا هم برای ورود باید منتظر باشید تا میزها خالی شود! مشتریها هیجان بالایی دارند، اما از ماسک و دستکش همچنان خبری نیست!
ارسال دیدگاه