/گفت وگوی اختصاصی/

دانش‌آموخته طراحی و دوخت: دانش‌آموزان را مجبور به تحصیل در رشته‌های نظری نکنیم

ارومیه (پانا) - دانش آموخته رشته طراحی و دوخت بزرگترین اشتباه والدین را مجبور کردن دانش‌آموزان برای تحصیل در رشته‌های نظری، به امید کسب مدرک دانشگاهی و استخدام در ادارات دولتی دانست.

کد مطلب: ۸۴۳۸۴۲
لینک کوتاه کپی شد
دانش‌آموخته طراحی و دوخت: دانش‌آموزان  را مجبور به تحصیل در رشته‌های نظری نکنیم

صدای چرخ خیاطی ها از ابتدای کوچه به گوش می رسد. داخل کوچه سمت چپ، خانه ای قدیمی است که مغازه ای کوچک دارد. ورودی خاصی ندارد اما صدای کار کردن همزمان چند چرخ خیاطی، میگوید که که در داخل این قاب نارنجی رنگ بی نام و نشان حتما خبری است.

با بازکردن در و کنار زدن پرده حریری که پشت در شیشه ای مغازه دوخته شده، زنگ آویزان شده در بالای در به صدا در می آید. برای چند ثانیه صدای چرخ های خیاطی متوقف می شود و دختران جوانی که پشت چرخ ها نشسته اند، نیم نگاهی به من انداخته و به کارشان ادامه میدهند.

مغازه بزرگ تر آن چیزی است که از بیرون دیده می شود. آرام از لابه لای پارچه های نیمه دوخته رنگی که اغلب طرح های کارتونی دارند، می گذرم و به انتهای مغازه می روم. مریم را از دورمی بینم و با صدای بلند سلام می دهم. بعد از خوش و بشی چند دقیقه ای، در گوشه خیاط خانه، جایی برای نشستن پیدا می کنیم.

مریم بهنامی دارای دیپلم طراحی دوخت از یکی از هنرستان های ارومیه است. ۲۴ سال سن دارد اما ظاهر و رفتارش، مادری ۴۰ ساله را برایم تداعی می کند. خودش می گوید از بچگی، مسن تر از دوستانش دیده می شده و اغلب دوستانش فکر می کردند که شناسنامه اش را اشتباهی گرفته اند.

-چند سال است که ازدواج کرده ای؟

۲ سال و ۷ ماه.

- تحصیلاتتان چقدر است؟

دیپلم طراحی و دوخت دارم. دلم میخواست در دانشگاه هم درسم را ادامه بدهم اما قسمت نشد. یعنی ترجیح دادم به جای رفتن به دانشگاه، مهارت کسب کنم و خیاطی یاد بگیرم.

-از علت انتخاب این رشته برای تحصیلت بگو. از کجا شروع شد؟

از بچگی علاقه زیادی به درس خواندن نداشتم و مطالعه کتاب های درسی بعد از چند دقیقه برایم خسته کننده بود. درسم را با نمره های کم ادامه می دادم؛ حتی وقتی در فیزیک اول دبیرستان مردود شدم، می خواستم ترک تحصیل کنم، تا اینکه در زمان انتخاب رشته دبیرستان به پیشنهاد مشاور مدرسه سراغ رشته های هنرستانی رفتم. مادرم زیاد راضی نبود و می گفت برو علوم انسانی بخوان اما با اصرار من و توصیه های مشاور و معاونان مدرسه راضی شد.

-چطور شد که رشته خیاطی و دوخت را انتخاب کردی؟

تا آن موقع اصلا نمیدانستم که رشته ای به نام طراحی دوخت برای تحصیل در مدارس وجود دارد وقتی که لیست رشته ها را دیدم رشته خیاطی را انتخاب کردم. چون از کودکی به آن علاقه داشتم و تابستان ها را در کارگاه یکی از بستگان که خیاط بود مشغول به کار می شدم.

-طول دوران تحصیلتان در هنرستان چطور گذشت؟

عالی. مربیان مدرسه واقعا دلسوزانه به ما آموزش می دادند و دیگر مجبور نبودم ساعت ها از خواندن کتاب کلافه شوم. اغلب همکلاس هایمان بدون علاقه این رشته را انتخاب کرده بودند اما من از هر لحظه نشستن در کلاس و صدای چرخ خیاطی لذت می بردم. هر روز بعد از برگشتن به خانه برای مادرم از آموخته هایم می گفتم. دوران دبیرستانم، دقیقا همان طوری می گذشت که میخواستم. همکلاسی هایم،درس، معلمان و... کلا همه چیزش عالی بود.

-برخورد نزدیکان و خانواده با تحصیل شما در این رشته چگونه بود؟

پدر و برادرم از اینکه رشته مورد علاقه خودم را می خواندم راضی بودندو زساد کاری به درس و مشقم نداشتند. مادرم با اینکه اوایل زیاد خوشحال نبود اما با دیدن ذوق و تواناییی های من دلش قرص می شد و خیلی حمایتم می کرد. علاقه زیادم را به خیاطی می دانست و از هر لباسی که میدوختم لذت می برد. همین حمایت مادرم باعث شده بود که نزدیکان دید منفی به رشته ام نداشته باشند و برای کارهای خیاطیشان به من مراجعه کنند.

ولی این تمام ماجرا نبود. خیلی ها وقتی می پرسیدند چه رشته خوانده ای و من میگفتم طراحی و دوخت، دیدشان تغیر می کردند و این بهانه که شاگرد ضعیفی بودم و توانایی درس خواندنندارم گاهی مسخره ام می کردند. منظورشان هم از درس خواندن فقط حفظ کردن کتاب ها و حل کردن ریاضیات بود. وگرنه من هم در حال تحصیل رشته مورد علاقه ام بودم.

-از کی وارد بازرار کار شدید؟

در همان دوران دبیرستان کار خیاطی انجام میدادم اما چون سن کمی داشتم مشتریانم فقط فامیل و آشنایانی بودند که از نزدیک کارهایم را دیده بودند. تا اینکه درسم تمام شد و با کمک پدرم این مغازه خیاطی را باز کردم و یکی از آشنایان سفارش دوخت سیسمونی داد. یادم هست که درست یک ماه طول کشید اما تمام تواناییم را به کار گرفتم. بعد از آن چند بار سفارش دوخت سیسمونی گرفتم و به پیشنهاد مادرم کارم را فقط به دوخت سیسمونی متمرکز کردم. البته در کنار آن تک دوزی هم داشتم.

نامزدی و عروسیم را خودم دوختنم. یکی دو نفر برای سفارش لباس عروس آمدند اما چون دست تنها بودم قبول نکردم. یکسال همین طور با دوختن سیسمونی و سفارش گرفتن از طریق تبلیغات در سایت ها گذشت تا اینکه دو نفر را در کنار خودم مشغول به کار کردم و فضای مغازه را با اضافه کردن انباری که ته آن بود گسترش دادم. بعدش از چند فروشگاه سفارش گرفتم که البته پدرم کارهایم را به آنان معرفی کرده بود.

همین طور کار کردم و بعد ها دوخت لباس مجلسی زنانه و دخترانه را هم به لیست کارهایمان افزودم. به همین ترتیب در طول این ۵ سال به طور رسمی کارگاه تولید لباس زنانه، کودک و دوخت سیسمونی راه انداختم. حالا کارگاهمان ۷ نفر خیاط دارد. بعضی هایشان عین خودم دیپلم طراحی و دوخت دارند.

-کارگاهتان تابلو و نام ندارد؟!

چرا ... نام کارگاه خیاطیمان تواناست که به همین نام هم، آرم روی کارهایمان می زنیم. اما تابلوی مغازه را تعویض کرده ایم وتا چند روز تابلوی جدید را سر کوچه نصب می کنیم.

-حرف آخرت برای کسانی که در موقعیت چند سال پیش تو قرار دارند و میخواهند انتخاب رشته تحصیلی کنند چیست؟

با این وضع اقتصادی و بیکاری، به نظر من بزرگترین اشتباه والدین مجبور کردن دانش آموزان برای تحصیل در رشته های نظری است. آن هم به این امید که روزی لیسانسی بگیرند و در اداره ای کارمند شوند. من گاهی به بعضی از دختران دبیرستانی اطرافم هم می گویم که یک نقاش، خیاط، موسیقی دان یا بازیگر تئاتر هم می تواند خوشبخت باشد، شاید حتی بیشتر از یک پزشک یا معلم . قرار نیست که همه پزشک شوند.

حرفهایمان که تمام می شود برای همه چایی می ریزد و چرخ های خیاطی برای چند دقیقه خاموش می شوند. خیاط ها کنارهم جمع می شوند و صدای بگو بخند و انرژی مثبتی که در مغازه هست، پایم را زنجیر می کند. میانگین سنی آن ها ۲۲ یا ۲۳ سال است؛ درست یک هزارم رقم هایی که اراده یشان را نشان می دهد.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار