مشق ایثار در بستر بیماری سخت
کرج(پانا) - آموزگار البرزی که به دلیل بروز بیماری سرطان تحت مراحل سخت و طاقتفرسای درمانی قرار گرفته بود، با وجود اینکه وضعیت جسمانی مطلوبی نداشت، اما از تدریس دست نکشید و در کلاس درس حاضر شد و در بستری از درد و بیماری، مشق عشق و ایثار را در دفتر دانشآموزان حک کرد.
مریم عابد، آموزگار دبستان پسرانه جوادالائمه مهرشهر کرج و فوق لیسانس مدیریت آموزشی است، اما به موجب شرایط درمانی به وجود آمده نتوانست تحصیل را در مقطع دکترا به اتمام برساند . از سال ۱۳۸۳ از طریق نهضت سوادآموزی وارد حیطه آموزش شد و این نقطه آغازین فعالیت وی در زمینه تدریس و آموزش بود و اکنون که ۱۸ سال از آن زمان میگذرد، عاشقانه تر از هر زمان دیگری به تدریس و فعالیت آموزشی خود ادامه میدهد.
وی در گفت و گو با پانا عنوان کرد: «کارکردن با بچه ها و سر و کله زدن با آنها به شدت برایم جذاب است. من عاشق بچه ها هستم و در تمام سالهای خدمتم با کوچکترین قشر آموزشی سر و کار دارم و هنوز لذت این کار برایم تازگی دارد.»
این آموزگار همچنین اضافه کرد: «معلم بودن و شغل معلمی با تمام سختی ها و شرایط سخت بسیار لذت بخش است، چرا که وقتی دانش آموزی که همچون غنچه ای کوچک اولین آموزش را در کلاس من میبیند و چیزی از خواندن و نوشتن و مهارتهای زندگی نمی داند، وقتی در پایان سال چراغ این آموزش توسط من در ذهن او روشن می شود برایم با هیچ لذتی قابل تعویض نیست.»
عابد، معلمی را یک شغل برگزیده دانست و خاطرنشان کرد: «هر انسانی که شغل معلمی را انتخاب می کند به نوعی برگزیده شده است. چرا که از بین انسانهای زیاد این رسالت گرانبها به وی داده شده است.»
وی ویژگیهای یک آموزگار دلسوز و مسئولیت پذیر را اینگونه توصیف کرد و گفت: «تمام آموزگاران ما در سراسر جهان هستی، خوب و ارزشمند هستند، اما از نظر من چند ویژگی بارز و شاخص است. صبر و تحمل، درک کردن شرایط کودکان و خانواده ها، مهربانی، کودکان را مانند فرزندان خود دیدن، با کمترین امکانات بهترین ها را رقم زدن، به روز بودن و با توجه به شرایط علم و اطلاعات را به روز کردن، آموزش را مهم دانستن، اما مهمتر از آموزش درس ها پرورش و تربیت را در راس کار قرار دادن، چرا که پرورش کودکان آگاه، خود آموزش را به دنبال خواهد داشت. اینها ارزشمندترین و مهم ترین ویژگی های یک آموزگار دلسوز هستند.»
این آموزگار ماجرای بیماری خود و آغاز دوران جدیدی از تدریسش را اینگونه روایت میکند: «من در سال ۱۳۹۰ در مدرسه ای مشغول به کار شدم و دانش آموزان آن مدرسه و همکاران و اولیای دانش آموزان به زودی به خانواده حقیقی من مبدل شدند. متاسفانه یا خوشبختانه در سال ۱۳۹۵ به طور ناگهانی متوجه بیماری سرطان خود شدم. برایم خیلی سخت بود، اما از جهاتی این بیماری برایم درس بزرگی بود. با توجه به علائمی که داشتم چند وقتی دنبال علت این علائم بودم تا اینکه متوجه بیماری سرطان در بدن خود شدم. بدون شک شوک بزرگی بود، چرا که هیچ شناختی نسبت به بیماری نداشتم و نه در اطرافیان و نه دوستان خود کسی را مبتلا به سرطان ندیده بودم و از آنجایی که اسم این بیماری برایم بسیار وحشتناک بود ترس زیادی داشتم؛ اما از طرفی مجبور بودم که قوی باشم چرا که مادر یک دختر ۹ساله و ۳۷ پسر بچه ۷ ساله بودم. پس مسلما نباید خودم را می باختم. اوایل پذیرش این بیماری برایم دشوار بود و در مقابل آن سخت مقاومت می کردم. چند هفته ای گذشت و بالاخره کار درمان خود را آغاز کردم.»
به گفته وی، دیدن دعاها و اشک های پدرو مادر و فرزند و خانواده اش از یک طرف و نگاه های دلسوزانه و پر از دعای همکاران و دانش آموزان از طرف دیگر باعث شد قوی بودن را انتخاب کند.
وی همچنین افزود: «من مجبور به قوی بودن شدم و این اجبار سخت، اما شیرین بود. با همکاری و لطف ویژه ای که مدیر مدرسه و همکاران نسبت به من داشتند تصمیم گرفتم همزمان هم مراحل شیمی درمانی را شروع کنم و هم در کلاس حاضر باشم و به مرخصی نروم. بودن در کنار بچه ها کمک بزرگی برای درمانم بود؛ اگرچه سخت بود اما این سختی برایم شیرین بود.»
این آموزگار دانش آموزان را انگیزه اصلی بهبودی خود دانست و اظهار کرد: «روزهایی که شیمی درمانی می کردم و داروهایی که مصرف می کردم، هم ظاهرم را به هم ریخته بود و هم توان جسمی مرا کاهش داده بود، اما با این وجود به خاطر بچه ها مقاومت کردم. من آموزگار کلاس اول بودم و هستم و چون بچه ها به من و آموزش من عادت کرده بودند، نمی توانستم آینده آنها را به خطر بیندازم؛ چرا که در اوج کودکی وقتی دانش آموزان معلم خود را همچون مادر می دانند اگر من می رفتم و معلم دیگری می آمد ضربه ای که به بچه های من وارد می شد غیرقابل جبران بود. بنابراین تصمیم گرفتم از جان خود برای آموزش آنها بگذارم و با خودم گفتم اگر قرار است سال آخر خدمتم باشد در همان مکان مقدس در کنار فرزندانم به پایان برسد.»
عابد از سختی های دوران پرپیچ و خم بیماری و نحوه غلبه بر آن هم گفت: «من معلم کلاس اول بودم و مسلما سرشار از انرژی و شیطنت بودم. وقتی درگیر بیماری شدم نام سرطان را برای خودم تغییر دادم و به خود و دیگران می گفتم که من درمان پذیر هستم، چرا که از آن کلمه ترس داشتم. بیماری سرطان سختی های بسیاری داشت و به سبب اینکه من سرپرست خانواده بوده و هستم و در آن دوران وظیفه من چندین برابر شده بود باید برای دانش آموزان همان معلم پرانرژی و پرجنب و جوش و سرحال میبودم. من انتخاب خود را کرده بودم و تا انتهای این راه با توکل به خدا و دعای خیر عزیزانم ادامه دادم.»
وی همچنین اضافه کرد: «دیدن چهره های معصوم و دوست داشتنی بچه ها و دعاهای دلنشین آنها به هنگام شیمی درمانی و تزریق داروها و حرف های کودکانه اما پر از مهرشان در کنار همکارانی که دعاگو بودند، نگاه پر از دلهره و نگرانی دخترم که تنها پشتوانه اش بعد از خدا من بودم و دستان گرم پدر و مادرم که با دیدن من در آن شرایط چندین سال پیر تر شدند، همه و همه دلیل محکم و قانعکنندهای بود که من باید بهبود می یافتم.»
این آموزگار با بیان اینکه معلم نقش بسزایی در تعیین آینده دانش آموزان دارد، اذعان کرد: «معلمی که آگاه باشد و دانش آموزش را تشویق کند و یا به موقع تذکر دهد می تواند مسیر را برای دانش آموز روشن یا تاریک کند. من در تمام سال ها با تجربه ای که داشتم همیشه سعی کردم تاثیر مثبتی بر دانش آموزانم داشته باشم. همچنین رفتارهای معلم خیلی بیشتر از گفتار او تاثیر دارد؛ مثلا ما اگر مدام درباره احترام به بزرگترها با بچه ها صحبت کنیم، ولی در عمل رفتار ما خلاف آن باشد بچه ها تاثیر مثبت نمی گیرند که هیچ اتفاقا برعکس آن اتفاق می افتد. دانش آموزی دارم که اکنون سال دوازدهم تحصیلی است و روز معلم امسال با حرفی زد که مرا بسیار تحت تاثیر قرار داد. گویا چیزی که برای او از من در ذهنش حک شده بود نماز اول وقت بود. چون در سالی که در کلاس من درس می خواند کلاس ما روبروی نمازخانه قرار داشت و وقتی صدای اذان می آمد من در فاصله ای که بچه ها سرگرم فعالیت بودند سعی می کردم نمازم را بخوانم و این برای دانش آموزم بسیار جالب بود و می گفت که هنوز نمازم را اول وقت میخوانم.»
وی با تاکید بر اهمیت فعالیت های پرورشی و فرهنگی در مدارس یادآوری کرد: «مهم ترین مسئله در مدارس باید بر پایه پرورش باشد. اما متاسفانه با طرح ها و برخی فعالیت ها که بیشتر جنبه نمادین دارند از پرورش و تربیت بچه ها دور می شویم. به عقیده من باید پرورش را مقدم تر از آموزش بدانیم و فعالیت های ما بیشتر جنبه انسان سازی داشته باشد. بچه ها باید مدرسه را خانه دوم خود بدانند تا با آرامش و خیالی راحت به یادگیری و آموزش و پرورش در مدرسه بپردازند.»
آموزگار دبستان جوادالائمه در پایان بیانگر شد: «آموزش پایان ندارد و ما در هر لحظه و هر جا در حال یادگیری و یاددهی هستیم. گاهی با علم و کتاب و گاهی هم با رفتار و اخلاقمان. من آرزومندم که شرایط به گونه ای باشد که معلمان و همکاران عزیزم بتوانند با تمام وجود آموزش را انجام دهند و دغدغه هایی مثل درآمد و حقوقمان نیز هر چه زودتر رفع شود تا تمام تمرکزمان روی پرورش و آموزش باشد، چرا که اگر این موضوع حل شود، بسیاری از مشکلات بزرگتر رفع خواهند شد. در پایان برای دانش آموزان آرزوی رسیدن به درجات و مراتب عالی را دارم.»
دانش آموزخبرنگار: آتوسا هشترود
ارسال دیدگاه