مهدی جعفرزاده، شاعری کوچک، با قلبی ساده و شعرهای کودکانه

دانش آموزان دارای استعدادهای نهفته و برتر در زمینه های مختلف هستند و مانند رود خروشان اند. آنان نیازمند توجه، هدایت و زمینه سازی برای رشد این استعدادها هستند. معلمی که به کلاس وارد می شود می داند که به تعداد حاضرین کلاس دانش آموز ممتاز و مستعد وجود دارد اما در زمینه ها و رشته های متفاوت. در همان کلاس دانش آموزی است که در ریاضی حرف اول را می زند و فرد دیگری که استعداد ورزشی خاصی دارد و آن دیگری زمینه پیشرفت در حوزه هنر و هنرمندی.

شاید دانش آموزی که سر کلاس درسی پس از اتمام کلاس تمثال معلم را با مداد طراحی می کند و به او هدیه می دهد شایسته سرزنش نیست که نیازمند هدایت و حمایت از سوی معلمان و مربیان مدرسه باشد.

چند هفته ای با مادرش می آمد و می رفت. اولین باری که آمد مادرش با سادگی تمام و حس مادرانه ای که به شدت قابل حس کردن بود گفت: پسرم شعر می گوید. درباره سردار سلیمانی هم شعر گفته است. چکار باید بکنیم؟

پرسیدم: درباره چیزهای دیگری هم گفته است؟ جواب داد: بلی دفتری دارد که در آن می نویسد. گفتم فردا بیاورش تا بخوانم و با همکارانم مطالعه و بررسی کنیم.

دفترش را آورد. دفتر ساده ای با دست خط شکسته بسته ی ساده که دیدم چند متن در باره وطنش ایران، سردار شهید سلیمانی، خدا، دوست، حضرت محمد (ص) و چند موضوع دیگر حرف دلش را با زبانی بی آلایش و کودکانه نوشته است.

دفتری نو و چند مداد و خودکار به او دادم و گفتم بعد از این شعرهایت را در این دفتر پاک نویس کن و برایم بیاور.

یک بار که آمده بود در دفتر نبودم، همکارم تماس گرفت که مهدی آمده است. گفتم عکسی بگیر. مودبانه گفته بود: اگر اجازه بدهید بروم فردا بیایم، ظاهرم مناسب نیست. میخواهم لباس مناسبی بپوشم.

بخشی از شعر ((سردار فداکار))

ای سردار تو چقدر فداکار هستی

تو که به خاطر مردم ایران شب و روز چشم به هم نبستی

تو که در خدمت به ایران کم نگذاشتی

ایران عادل نمی کند با آمریکای ظالم آشتی

تو ایران را دوست داشتی و مردم ایران تو را

تو نجات دادی از دست داعش ما را

شعر او را درباره حضرت محمد (ص) می خوانید؛

وقتی که می آید نام محمد (ص)

می دهد به دل ها صفا

دخترش فاطمه لقبش زهرا (س)

محمد (ص) گفته بعد از من او را نکنید رها

دامادش علی است که گفته: ای مسلمان راه خوب را از بد بکنید جدا

نام پدرش عبدالله، بر زبانت باشد همیشه نام الله

همسرش خدیجه، انجام هر کاری را می بینی نتیجه

ایران، وطنم

اگر نباشد ایران قلب من می شود ویران

سربلند باش ایران تا دشمنت شود ویران

ای وطنم تو همچو کوه استواری، تو جاودان قهرمانی

ای وطنم تو همچو جان مایی، تو جاودان نگهبان مایی