سیامک کریمی *
بینیازی به نفت و تلاش برای ائتلاف در خلیج فارس؛ در فکر ترامپ چه میگذرد؟
رئیسجمهور آمریکا، هفته گذشته و در کمپین انتخاباتی 2020 خود در پنسلیوانیای آمریکا، یعنی جایی که اولین چاه نفت جهان برپا شد، سخنان تامل برانگیزی درباره نسبت آمریکا و نفت خاورمیانه بر زبان آورد.
دونالد ترامپ در جمع هوادارانش گفته است که کشورش دیگر به نفت و گاز خاورمیانه نیازی ندارد. این سخنان دقیقا نقطه مقابل اقدامات اخیر این کشور برای برقراری آن چیزی است که آن را «ائتلاف حفاظت از نفتکشهای حاضر در خاورمیانه و خلیج فارس نامیدهاند.» اگر آمریکا از نفت و گاز خاورمیانه بینیاز است دلیل تشکیل چنین ائتلافی چیست؟ این تناقض را چگونه میتوان پاسخ داد؟
دونالد ترامپ از زمان ورود به کاخ سفید یک، دو جین مواضع تناقضآمیز داشته است. خیلی ساده میتوان مواضع تناقضآمیز ترامپ درباره بی نیازی آمریکا از نفت خاورمیانه و سپس تلاش برای تشکیل ائتلاف نظامی در راستای حفاظت از نفتکشها را به همین تناقص نسبت داد و موضوع را تمام شده تلقی کرد. اما استثنائا این تناقض نیاز به توضیح بیشتری دارد.
حقیقت آن است که این دونالد ترامپ نیست که برای نخستین بار از بینیازی آمریکا به منطقه خاورمیانه و نفت آن سخن میگوید. برای اولین بار در برنامه راهبرد دفاعی آمریکا که از سوی دولت باراک اوباما در سال ۲۰۱۲ تدوین شده بود، بینیازی آمریکا به منابع انرژی در خاورمیانه اشاره شده و در عوض تمرکز بر شرق آسیا فزونی گرفته بود. در فضایی که قدرت اقتصادی و نظامی چین افزایش پیدا میکند چرخش توجه از خاورمیانه به سوی شرق آسیا طبیعی است. اما این همه ماجرا به شمار نمیآید. بخش عمدهای از رویکرد اخیر آمریکا به منطقه خاورمیانه را باید در تبار سیاسی دونالد ترامپ یافت. تباری که متعلق به حلقه نئومحافظهکاری آمریکا است یا در بهترین حالت متاثر از آنها.
شاخصترین چهرههای نئومحافظه کاری در دولت ترامپ، «مایک پنس»، معاون اول رئیسجمهور، «مایک پمپئو»، وزیر امور خارجه آمریکا و «جان بولتون» مشاور امنیت ملی ترامپ هستند. به این افراد باید ژنرال مکماستر، مشاور امنیت ملی سابق و استیو بانون، استراتژیست سابق کاخ سفید را نیز اضافه کرد که اگرچه هر دو در زمان ترامپ به دولت آمریکا اضافه اما هر یک بنا به دلایلی خارج از اختیارشان ناگزیر به خروج از کاخ سفید شدند. بنابراین ساختار مدیریت سیاست خارجی و امنیتی دولت ترامپ در اختیار نئومحافظهکاران آمریکایی قرار دارد.
اصلیترین اعتقاد نئو محافظهکاری در عرصه سیاست خارجی «جلوگیری از پدیداری رقیب جدید» است. بر این اساس، آمریکا باید از قدرتگیری یک رقیب جدید در عرصه جهانی ممانعت به عمل آورد. برای حصول به چنین نقطهای آمریکا باید توان مانور لازم در مناطق استراتژیک را داشته و از مانور دولتهای مخالفش در امان باشد. در واقع مصونیت از مانور دولتهای مخالف آمریکا، نزد نئو محافظهکاری، هدف بالفعل نیست بلکه یک هدف مقدماتی و بالقوه به شمار میآید. به عبارت دیگر، اگر آمریکا از فعالیت دولتهای مخالفش (که در اندازه رقیب نیستند یا هنور به قامت یک رقیب در نیامدهاند) در امان نباشد، توان و فرصت کامل برای برای جلوگیری از رویش یک رقیب جدید را نخواهد داشت.
بولتون، پنس، پمپئو و به طور کلی نئو محافظهکاران آمریکایی اعتقاد راسخ دارند که در میان دولتهای مخالف نظم آمریکایی، آن دسته از دولتهایی که کنترل منابع انرژی را در اختیار دارند در ردیف اول توجه برای برنامهریزی، خنثیسازی، کنترل و فشار قرار دارند چرا که این دولتها، در قیاس با دولتهای ضد آمریکایی دیگر از ظرفیت بیشتری برای مانور و به خطر انداختن منافع آمریکا برخوردارند. در چارچوب همین ایدهپردازی است که منطقه خاورمیانه به طور کلی و ایران به طور خاص مورد توجه واشنگتن قرار میگیرد.
به عبارت دیگر، ترامپ و دولتش درباره بینیازی آمریکا به نفت و گاز منطقه خاورمیانه با باراک اوباما هم عقیده هستند اما درباره چگونگی رفتار با دولتهای ضد آمریکایی به ویژه آن دسته از دولتهایی که همانند ایران کنترل بخشی از منابع انرژی را در اختیار دارند هم عقیده نیستند.
اگر چه هر دو دولت اوباما و ترامپ به جد اعتقاد داشته و دارند که دولتهای ضد آمریکایی در سراسر جهان باید تحت نظارت و کنترل باشند، اما نئومحافظهکاری برخلاف جناح میانهرو یا چپگرای حزب دموکرات آمریکا بر این باور است که باید فعالانه در راستای تضعیف دولتهای ضد آمریکاییِ صاحب منابع انرژی گام برداشت. پس بیجهت نیست که فشار بر ایران و ونزوئلا - که هر دو صاحب منابع انرژی هستند- در دوران ترامپ به اوج خود رسیده است و این فشار ادامه خواهد داشت.
این مشی سیاسی، استراتژی ترامپ تا پایان مدت ریاست جمهوریش خواهد بود. در واقع اگر چه یک بینظمی حیرتآور در سیاست خارجی دولت ترامپ قابل مشاهده است که هرگونه تحلیلی را با تردید مواجه میکند اما فشار بر دولتهای ضد آمریکاییِ صاحب منابع انرژی به هدف خنثیسازی آنها، رشته مشترک رویکرد خارجی کاخ سفید در دوران ترامپ خواهد بود. سایر طرحهای آمریکا در دوره اخیر از جمله حمایت نظامی از عربستان و امارات و فروش تسلیحات به این دو کشور، همگی در سایه همین طرح کلی قابل تبیین هستند.
فارغ از انگیزههای اقتصادی، آمریکا، به دنبال تقویت شرکای خود در خاورمیانه به قصد کنترل و تضعیف حکومتهای ضد آمریکایی حاضر در منطقه است. نئومحافظه کاری دوره ترامپ برخلاف دوره بوش به این صرافت رسیده است که در چارچوب اقتضائات جدید باید خودش، آخرین بازیگر طرح باشد و تا پیش از رسیدن به چنین نقطهای از بازیگران نیابتی در منطقه استفاده کرد؛ بازیگرانی که هم سرمایه و هم انگیزه سیاسی و اقتصادی لازم برای نقش آفرینی در این طرح را دارند.
* روزنامهنگار
منبع: نفت خبر
ارسال دیدگاه