پيرزن عروسک فروش ماسوله اي در گفت و گو با پانا:
زندگی ام به عروسک ها گره خورده است/گاهی از زیبایی های طبیعت سیر می شوم
پيرزن عروسک فروش ماسوله اي گفت: زندگي من به اين عروسك ها گره خورده است.من هر كاموا را با آرزوهايم مي بافم و در نهايت از اين همه نخ و كاموا، كودكي درست مي شود كه شما به آن عروسك مي گوييد.
پيرزن عروسك فروش ماسوله اي در گفت و گو با خبرنگار پانا ، گفت:سال ها پيش با خانواده ام به ماسوله آمديم و همين جا ساكن شديم. از آن زمان ها خاطرات كمي به ياد دارم. حالا خودم هم مادرم و زندگي ام خيلي فرق كرده است.
وي در پاسخ به اينكه زندگي در ماسوله و در دل طبيعت چگونه است؟ ابتدا آهي كشيد و سپس ادامه داد: تنها اين را مي توانم بگويم كه بسيار سخت است.اگر اينجا زندگي كني از زيبايي ها سير مي شوي و تنها برايت درد و رنج باقي مي ماند.درد بي كاري، نداري و فقر.سخت است كه به فرزندانت بگويي چيزي براي خوردن نداريم. من امروز تنها با توكل به خدا زنده ام.
مادر ماسوله اي افزود: زندگي سخت است ولي در روستا و طبيعت سخت تر؛ پس از اينكه همسرم فوت كرد تمام مسئوليت ها بر دوش من افتاد و حالا پس از سال ها هنوز كمر خم نكرده ام. فرزندانم زود تر از آنچه كه فكر مي كردم از من جدا شدند و رفتند و امروز تنها اميدم همين عروسك ها هستند.
پيرزن عروسك فروش خاطرنشان كرد: زندگي من به اين عروسك ها گره خورده است.من هر كاموا را با آرزوهايم مي بافم و در نهايت از اين همه نخ و كاموا، كودكي درست مي شود كه شما به آن عروسك مي گوييد.
از او درمورد بچه هايش پرسيدم كه آيا كمك دست وي هستند يا به او سر مي زنند و او در جواب گفت: خدا بايد كمك دست آنها باشد.آنها آنقدر غرق در مشكلات خود شده اند كه شايد فراموش كرده اند كه مادري دارند.دخترم ازدواج كرد و به تهران رفت و دارد با مشكلات زندگي خود مي جنگد.دو پسرم بيكار هستند و مانده ام چه كار كنم.كاش خدا به من قدرتي بدهد كه بتوانم دستي به زندگي شان بكشم.
خبرنگار: دیبا پورباقری
ارسال دیدگاه