/فعالیت هنری کارگردان بچه های آسمانی/
واقع گرایی اجتماعی دل مشغولی و دغدغه مجیدی/بازی در نمایش ˝نهضت حروفیه˝ تا کارگردانی فیلم ˝بدوک˝
خبرگزاری پانا: مجید مجیدی فعالیت هنری خود با بازی در نمایش ˝نهضت حروفیه˝ به کارگردانی داوود دانشور به صورت حرفه ای آغاز و در سال ۱۳۷۰ ˝بدوک˝ نخستین فیلم بلندش را کارگردانی کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی پانا، مجید مجیدی فعالیت هنری خود را از بیست سالگی و با بازی در نمایش های صحنه ای آغاز کرد. "نهضت حروفیه" به کارگردانی داوود دانشور نخستین نمایش حرفه ای است که با بازی او در تئاتر شهر به روی صحنه رفت. در سال ۱۳۵۸ از خدمت نظام معاف شد و نمایش "براند" را برای قاسم سیف بازی کرد. در ۱۳۵۹ ابتدا نمایش "طیاره" را کارگردانی کرد، و سپس به "حوزه اندیشه و هنر اسلامی" پیوست، و با امکانات "حوزه" به بازی در نمایش و نویسندگی و کارگردانی فیلم کوتاه پرداخت. نویسندگی و کارگردانی فیلم کوتاه "انفجار" (۱۳۵۹) نخستین تجربه او است، که با دوربین ۱۶ میلی متری فیلمبرداری شد.
"بدوک" نخستین فیلم بلندی است که مجیدی در سال ۱۳۷۰ کارگردانی کرد؛ اما پیش از آن در طول دهه ۱۳۶۰ با ایفای نقش در فیلم های توجیه (منوچهر حقانی پرست، ۱۳۶۰)، مرگ دیگری (محمدرضا هنرمند، ۱۳۶۱) استعاذه (محسن مخملباف، ۱۳۶۲)، دو چشم بی سو (محسن مخملباف، ۱۳۶۲)، بایکوت (محسن مخملباف، ۱۳۶۴)، تیرباران (علی اصغر شادروان، ۱۳۶۵)، در جست و جوی قهرمان (حمیدرضا آشتیانی پور، ۱۳۶۸)، تا مرز دیدار (حسین قاسمی جامی، ۱۳۶۸) و شنا در زمستان (محمد کاسبی، ۱۳۷۰) خود را به عنوان بازیگر شناساند.
در فاصله بازی در این فیلم ها و کارگردانی بدوک؛ فیلم های کوتاه هودج (۱۳۶۳)، روز امتحان (۱۳۶۷)، یک روز از زندگی با اسرا (۱۳۶۷)، آخرین آبادی (۱۳۷۲) و خدا می آید (۱۳۷۴) را ساخت. در این سال ها آشکار بود که "حوزه" با جدا شدن مخملباف درصدد سرمایه گذاری روی مجیدی است، تا جای خالی او را پر کند.
مجیدی پس از بدوک فیلم های بلند پدر (۱۳۷۴)، بچه های آسمان (۱۳۷۵)، رنگ خدا (۱۳۷۷) و باران (۱۳۷۹) را کارگردانی کرد.
دنیایی که مجیدی از «حیث اجتماعی» در این فیلم ها ترسیم می کند، دنیایی به شدت فقر زده و محروم از ثروت است. نگاهی رومانتیک و توأم با «خرد روستایی» و «ابتدایی» به زندگی، انسان و فرهنگ در این فیلم ها هست، و در آن ها از هجوم و حمله غیرقابل کنترل و درنده خویی غریزی، که در آثار بسیاری از فیلمسازان هم دوره و هم نسل مجیدی سراغ داریم، اثری نیست. بنابراین به رغم خشونت ظاهری فیلم های مجیدی، او ذهن سالم و روشن و پر سیلانی دارد. مضمون فیلم هایش بیش از آن که خصوصی باشد جنبه عمومی دارد، و نگاهش به فقر بیش از آن که تغزلی باشد حماسی است.
از این لحاظ است که فیلم هایی مثل بدوک به جهت به تصویر کشیدن واقعیت های تلخ و نو یافته تحسین می شوند، و مضمون فیلم های او حدیث درد آدم های جدامانده از هم و سوگ نامه اضمحلال قشری از کودکان و نوجوانان پرت افتاده و فراموش شده جامعه، یعنی آدم هایی که زندگی به آن ها پشت کرده، ارزیابی می شوند.
خودش گفته است وقتی فیلمنامه ای را می نویسد در وهله نخست برای پیدا کردن مصداق ها در تجربیات زندگی شخصی خود می گردد؛ در خاطرات تلخ و شیرین سال هایی که با خانواده اش در یک اتاق در جنوب شهر تهران زندگی می کردند. به روایت خودش وقتی فیلمنامه ای را می نویسد تصاویرش از دوره زندگی گذشته اش برایش کاملاً محسوس است و احتیاجی ندارد که برای تحقیق به جنوب شهر برود تا متوجه شود که یک خانواده جنوب شهری در یک اتاق با چه مشقتی زندگی می کند.
مضمون آثار مجیدی و تفاخر او به «زندگی در جنوب شهر»؛ از لحاظ پاره ای از منتقدان او؛ استفاده کردن از فقر در مصارف فرهنگی است، به طوری که به نظر می رسد در این آثار «بومی بودن» مترادف با «فقیربودن» است.
مجید مجیدی به جهت نگاه انسانی اش به واقعیت های زندگی آدم های گمنام و فراموش شده در فیلم های پدر، بچه های آسمان، رنگ خدا و باران کوشیده است نگاه امیدوارانه به زندگی فقرا داشته باشد، و به تعبیر خودش می کوشد اگر فقر را نشان می دهد «عطرش» را هم نشان بدهد، تا نتیجه کار چیزی شود که او «فقر سربلند» می نامد.
تعبیر دیگر او برای فیلم های آخرش این است که «اگر انسان به قدرتی فراتر از قدرت انسانی متوسل شود همه آن چه را که آرزو دارد خواهد یافت، وگرنه هیچ اتفاقی نخواهد افتاد».
کوشش مجیدی در بچه های آسمان، رنگ خدا و باران برای نشان داده این «اتفاق» است، که با همه وجوه انسانی اش جنبه «معرفتی» و «آسمانی» دارد و کمتر زمینی است، با وجود این دل مشغولی و دغدغه اصلی او واقع گرایی اجتماعی است.
مجیدی از بدوک به بعد کوشیده است واقعیت صرف را رها کند و به جنبه های جذاب دراماتیک آن بپردازد. اگر در بدوک، به مقدار فراوان، مقهور و مجذوب واقعیت است، در پدر، بچه های آسمان و باران به واقعیت از منظر تخیل خود نگریسته است.
مجیدی جوایز زیادی از جشنواره های داخلی و خارجی دریافت داشته است. در جشنواره مونترال (کانادا) رسم بر این است که کارگردان فیلم برای جمع کردن رأی مردم جلو در تالار اصلی می ایستد و کارت های رأی را دست مردم می دهد. در بیست و یکمین دوره این جشنواره (۱۳۷۶) فیلم بچه های آسمان به نمایش درآمد و با اقبال عمومی مواجه شد، با وجود این مجیدی حاضر نشد جلو در تالار بایستد و کارت های رأی را دست مردم بدهد. به رغم این بچه های آسمان هم جایزه مردم و هم جایزه هیأت داوران را کسب کرد.
مجیدی دو دوره بعد از همین جشنواره برای فیلم رنگ خدا نیز موفق به دریافت جایزه شد، و این در طول برگزاری جشنواره مونترال بی سابقه بود که کارگردانی دوبار جایزه بهترین فیلم را دریافت کند.
بید مجنون با بازی ماندگار پرویز پرستویی و آواز گنجشک ها از دیگر کارهای برجسته مجید مجیدی در سینما است.
ارسال دیدگاه