چرا تاب ماندن درخانه نداریم
تهران (پانا) - جادههای شمال همچنان شلوغ است. تابستان تمام شده اما خیلیها هنوز از تفریح دل نمیکنند مثل منصور که میگوید: «راستش را بخواهید به فرزند ۶ سالهام قول داده بودم که زرد شدن درختان پاییزی در جنگل را نشانش بدهم.
بهگزارش ایران، تمام تابستان فقط سه بار شمال رفته بودیم و این دفعه هم دیدیم بیماری کمی فروکش کرده گفتیم از فرصت استفاده کنیم.» این بار با مردمی که به سفر رفتهاند به گفتوگو مینشینم تا از آنها بشنوم چه چیزی باعث میشود با وجود همه هشدارها بازهم ریسک ابتلا به بیماری را به جان بخرند و کوله بار سفر ببندند. آیا اصلاً خطری حس کردهاند؟
فروکش کردن پیک پنجم باعث شده مردم از «فرصت» استفاده کنند و دوباره خطر ابتلا به کووید ۱۹ را فراموش کنند از طرفی واکسیناسیون گسترده هم این حس را ایجاد کرده که دیگر در برابر کرونا مصون شدهاند. یکی از کسانی که این فکر را میکند رضا است که همراه خانواده در تعطیلات راهی سفر شد. او معتقد است اگر قرار بود هم واکسن بزند هم در خانه بماند و کماکان پروتکلها را رعایت کند پس چرا واکسن زده؟ از او میپرسم تا حالا کسی را ندیده که با وجود تزریق واکسن مبتلا شده باشد؟ میگوید: «چرا دیدهام؛ یکی از دوستان که کسبه بازار است با اینکه ۲ دوز را زده بیمار شده و حال خوشی هم ندارد. اما خب اصلاً رعایت نمیکرد. من و خانوادهام سعی کردیم هر جا میرویم ماسک بزنیم.»
او یکی از مکانهایی را که به نظرش خطرناکتر بوده رستوران معرفی میکند و میگوید: «رستورانها خیلی شلوغ بود یعنی حداقل جاهایی که غذای خوبی داشتند به روال سابق شلوغ بود و بالاخره مجبور بودیم موقع غذا خوردن ماسک را برداریم؛ ولی باور کنید هرجا رفتیم سعی کردیم جلوی پنجره رستوران بنشینیم. اصلاً اول چک میکردیم اگر پنجره داشت، داخل میرفتیم.» میگوید به رستورانهایی رفته که همه پرسنل آن ماسک داشتهاند و روی هر میز الکل برای ضدعفونی هم بوده است.
تصور کنید رستوران شلوغی را که همه بدون ماسک مشغول غذا خوردن هستند؛ در واقع بدون سپر دفاعی در برابر کرونا که همان ماسک است. آن هم در رستورانهای زیادی که به علت سرد شدن هوا پنجرهها را میبندند و میزهایی که گوش تا گوش پر از مسافر است و هر لحظه از مشتری پر و خالی میشود. مصطفی مدیر فروش یک استارتاپ که بههمراه دوستانش راهی سفر شده بوده از دستشوییهای عمومی میگوید. او همین هفته به همراه دو نفر از دوستانش به شمال رفته است. مصطفی تعریف میکند که بنا به اجبار از توالت عمومی در یکی از شهرهای شمالی استفاده کرده: «یک صف بلند بیرون شکل گرفته بود و با خودم گفتم هر چقدر تا حالا رعایت کردهام دیگر فایده ندارد. خیلیها را در این صف میدیدم که بدون ماسک وارد میشوند و اصلاً انگار نه انگار کرونایی وجود دارد.»
از او میپرسم چطور خودش حاضر شد به همراه دو دوستش به سفر برود و داخل یک ماشین مدتها بنشیند؟ میگوید: «دو دوستم هم مثل من هر دو دوز واکسن را زدهاند و آدمهای رعایت کنندهای هستند. اما خیلی وقت بود قول داده بودیم یک سفر مثل قدیم برویم شمال. آنجا هم داخل ویلای دوستم بودیم و زیاد بیرون نمیآمدیم.»
از او میخواهم که تمام دفعات بیرون آمدن از ویلاها را بشمرد و بگوید برای چه کارهایی بیرون آمده؟ با خنده میگوید: «بالاخره برای نان خریدن و سوپرمارکت رفتن و میوه خریدن مجبور بودیم وارد مغازه و فروشگاه شویم اما همه جا دو تا ماسک میزدیم. بیشتر سعی کردیم رستوران نرویم. میدانید که رستوران خیلی خطرناک است چون همه ماسک را برمیدارند.»
جالب است که همه فکر میکنند خودشان درحال رعایت هستند درحالی که وقتی وارد جزئیات میشویم میبینیم هرکس بنا به ذات سفر مجبور بوده در لحظاتی خودش را در معرض خطر قرار دهد تا نیازش را برطرف کند. یکی به دستشویی عمومی رفته، دیگری به رستوران و آن یکی هم مانند مهدی آخر هفته گذشته به خانه یکی از دوستان قدیمی در شمال رفته است. او که آتلیه عکاسی دارد؛ میگوید: «سعی کردیم وقت تعطیلات و شلوغی نرویم که ریسک کمتری داشته باشد. میزبان که دوست قدیمی من است، هم خودش هم همسرش خیلی رعایت کردند. از طرفی خانه بزرگ حیاط دار هم دارند که ناهار و شام رادورهم سر میز داخل حیاط می نشستیم یا در تراس غذا می خوردیم.» مهدی که خودش و همسرش دو دوز واکسن را زدهاند تعریف میکند که نگران دو فرزند ۱۰ و ۶ سالهاش بوده چون هنوز واکسن نزدهاند و آنجا هم حسابی با بچههای دوستش بازی کردهاند: «بچههای دوستم خیلی داخل کوچه با بچههای دیگر بازی کردند و من خیلی نگران بودم با توجه به ناقل بودن بچهها خدای نکرده ماهم مبتلا نشویم.»
او در پایان میگوید که یکی از بچهها به خاطر اینکه مدتها از خانه بیرون نیامده بود بعد از برگشت از سفر آبریزش بینی دارد که خوشبختانه دارد خوب میشود: «بچهها اینجوری هستند که مدتی بیرون نروند زود تحت تأثیر تغییر آب و هوا قرار میگیرند. البته اگر ادامه پیدا کند حتماً به پزشک نشان میدهم.» او تحلیل میکند که این مدت آنقدر بچهها از خانه بیرون نرفتند که حال روحی بدی داشتند و دیگر بیش از این نمیتوانست به خاطر رعایت پروتکلها روان بچههایش را در خطر قرار بدهد.
مرتضی هم اولین سفر بعد از ازدواج با همسرش را در بحبوحه کرونا تجربه کرده است. او ویزیتور دارو است و همسرش در یک انتشاراتی کار میکند. مرتضی تعریف میکند که بعد از مراسم عقد سادهای که یک سال پیش برگزار کرده بودند فرصت نکرده با همسرش به سفر برود و این بار عزمش را جزم کرد که از شرمندگی همسرش دربیاید و به سفری کوتاه با حفظ پروتکلها بروند: «چند بار آمدیم برویم سفر دیدیم یا جاده بسته است یا آنقدر اوضاع بیماری وحشتناک است که ترسیدیم. اما اینبار دل را زدیم به دریا و گفتیم چقدر بنشینیم تا کرونا تمام بشود! من که مجبورم هر روز از این داروخانه به آن یکی بروم و در معرض خطر هستم. از طرفی هم با زدن دو دوز واکسن کمی خیالمان راحتتر است.»
او که یک اقامتگاه بومگردی به قول خودش خلوت و دورافتاده را برای سفر انتخاب کرده میگوید: «مدتها بود آنجا را زیرنظر داشتم و کلاً جای دور افتاده و دنجی است. از صاحب آنجا خواستم حسابی ضدعفونی بکند تا خیال ماهم راحت باشد اما وقتی رسیدیم دیدم بطری الکل را گذاشته و گفته ما حسابی ضدعفونی کردیم اگر خواستید خودتان هم دوباره تمیز کنید. همین کار باعث شد همسرم مشکوک شود که اصلاً آنقدر که فکر میکردیم جای تمیزی هست یا نه؟»
با شنیدن این حرفها مطمئن میشوم که سفر امن با رعایت پروتکلها امکانپذیر نیست و هرچقدر هم قرار بر رعایت باشد بازهم بزنگاههایی وجود دارد که مسافر را در معرض خطر قرار دهد. به نظر هنوز هم بهترین کار ماندن در امنیت خانه است و جدی گرفتن خطر کرونا.
ارسال دیدگاه