وقتی معلم اصفهانی دستهای خدا برای کمک به دانشآموز بازمانده از تحصیل میشود
تهران (پانا) - اجرای طرح شهیدمحمودوند و شناسایی و جذب دانشآموزان بازمانده از تحصیل ایثارگری بسیاری از معلمین را جلوهگری میکنند و در این بین روایت دو معلم اصفهانی برایآنکه بتوانند شرایط تحصیلی مناسبی را برای دانشآموزی فراهم کنند قابلتوجه است.
اگر از مردم بخواهیم که معلم را با چند کلمه توصیف و تعریف کنند، احتمالاً «دلسوزی» یکی از مواردی است که اغلب به آن اشاره خواهند کرد. این دلسوزی در برخی از موارد جلوه و نمود بیشتری مییابد. ناهید قیامت و لیلا خانی معلمانی هستند که جلوهای از این ویژگی تحسینبرانگیز معلمی را به نمایش گذاشتهاند.
ناهید قیامت، مدیر دبستان شهدای کردآباد در ناحیه ۲ شهر اصفهان است که آموزشوپرورش را مهمترین وزارت در کشور میداند و سوابق متعددی از جمله مدیریت و سرگروه آموزشی را در کارنامۀ دارد و بهعنوان معلم و معاون نمونه نیز مورد تقدیر قرار گرفته است.
او در شرح ماجرایی که رخداده چنین میگوید: «در طرح شهید محمودوند که برای شناسایی و جذب دانشآموزان بازمانده از تحصیل است، چند پیگیری مثمرثمر داشتیم که موجب شد برخی از این دانشآموزان، همچون آرمان که به دلیل ردشدن در سنجش و سپس مشکلات مالی از تحصیل بازمانده بود به مدرسه بازگردند.»
خانم قیامت مورد دیگری را هم مثال میزند: «دانشآموز دیگری داشتم که از مدرسه گریزان بود و به دلیل بیکاری پدر، امکان تأمین هزینههای مالی تحصیل دانشآموز را نداشتند؛ نفرت این دانشآموز از مدرسه به حدی بود که در جلسۀ هماهنگی نیز حاضر نمیشد از پلهها بالا بیاید. در این مورد، با برگزاری کلاسهای رایگان برای دانشآموز، گامهای اولیه را برداشتیم و سپس با انجام اقدامپژوهی، ریشۀ مشکل را در رفتارهای مادر یافتیم و با حلکردن این مشکل، دانشآموز را به مدرسه بازگرداندیم.»
در این میان، خانم قیامت از دانشآموزی سخن میگوید که شرایطی بسیار پیچیدهتر دارد؛ مریم یکی از دانشآموزان ناحیه ۶ شهر اصفهان بود که نامش در لیست بازماندگان از تحصیل وجود داشت ولی هیچ نشانی از او در دسترس نبود.
لیلا خانی، کارشناس وقت آموزش ناحیه ۲ شهر اصفهان، ماجرا را اینطور تشریح میکند: «از طریق سامانۀ سیدا شمارۀ تماس پدر را پیدا کردیم و پس از دعوت ایشان به اداره، شرححالی از آنها گرفتیم؛ گفتند در روستایی حوالی محلۀ جی زندگی میکنند. از طریق یکی از همکاران بازنشسته، آدرس آنها را جویا شدیم و در یک عصر تابستانی، همراه ایشان و سرکار خانم قیامت و یکی از اهالی روستا به سمت محل سکونتشان حرکت کردیم.»
خانم خانی ادامه میدهد: «دریافتیم که مادر خانواده، یک دختر عشایر بوده که به ازدواج مردی با اختلاف سنی بالا درآمده است و اکنون صاحب یک فرزند هستند؛ باتوجهبه اینکه مریم اگر ۱۰ساله بود، اگر امسال تحصیل را آغاز نمیکرد باید به مدرسۀ بزرگسالان میرفت.»
این خانواده، در خانهای زندگی میکردند که فاصلۀ قابلتوجهی با روستا و دیگر خانهها داشت و علاوه بر اینکه از امنیت کافی برخوردار نبود، آب، برق و گاز هم نداشت.
ناهید قیامت، داستان نخستین مواجهه را چنین شرح میدهد: «ابتدا از باز کردن در به روی ما اجتناب کردند؛ اما پس از مدتی که توضیح دادیم برای کمک آمدهایم، حاضرشدند در را باز کنند. فرزند این خانواده یک دختر بسیار زیبا بود که پس از دیدن او جرقۀ امیدی در قلب ما زده شد و گویی نجوایی در گوش ما زمزمه میکرد که ما باید اینجا دست خدا بر روی زمین باشیم و به او کمک کنیم.»
در میان همین صحبتها، وقتی داشتیم با سؤال این خانواده چطور به صحرا و این خانه رسیدهاند، دستوپنجه نرم میکردیم، خانم خانی پاسخ ما را داد: «پدر خانواده به ما گفت که ارثی به او رسیده است و با آن ارث، خانهای در یکی از محلههای اصفهان اجاره میکند؛ اما پس از چندی از عهدۀ پرداخت اجارۀ خانه برنمیآید و به پیشنهاد مشاور املاک آن محله، با پول باقیمانده، یک باغ پسته میخرد و در میان آن ساختمانی ساده میسازد. اما باغ به علت کمآبی خشک میشود و اکنون این خانواده، ساکن همین ساختمان وسط باغ هستند.»
این خانواده که تنها یک فرزند دارد، با مشکلات معیشتی زیادی دستوپنجه نرم میکند. پدر خانواده سن بالایی دارد و حال عمومی او مساعد نیست؛ از دیگر سو، مادر خانواده نیز گرفتار بیماری کلیوی است و روزهای سختی را میگذراند.
خانم قیامت سخنش را اینطور ادامه میدهد: «به دلیل هزینههای رفتوآمد دانشآموز به مدرسه، خانواده از تحصیل او جلوگیری کرده بودند؛ حتی آن روز هم علیرغم توضیحات ما، آنها با ادامه تحصیل فرزندشان مخالفت میکردند و تمامی این مخالفتها، به دلیل ناآگاهی آنها بود.»
با وجود تمام مخالفتها، ازآنجاکه آن روز آخرینمهلت ثبتنام سنجش بدو ورود بود، معلمهای داستان موفق میشوند با اصرار، از شناسنامۀ دانشآموز عکس بگیرند و فرایند ثبتنام سنجش او را انجام دهند.
علیرغم تلاشهای مکرر خانم قیامت و خانم خانی برای اجارۀ منزلی مناسب برای این خانواده، تلاشها نتیجهبخش نمیشود تا این خانواده، کماکان در مضیقۀ مالی باقی بمانند.
لیلا خانی دراینخصوص میگوید: «ما فقط توانستیم کارهای سنجش این دانشآموز را انجام دهیم و برخی هدایا و لوازمتحریر را برایش تهیه کنیم؛ اما به دلیل نداشتن بودجۀ کافی موفق به رهن یا اجارۀ منزل نشدیم؛ همچنین از نهادهای خیریه نیز درخواست کمک کردیم اما پاسخی ندیدیم. این روزها نیز با هزینۀ شخصی خودمان، هر روز برای این دانشآموز سرویس میگیریم و علیرغم درخواستهای مکرر ما برای سرویس این دانشآموز، هنوز موفق نشدهایم حداقل مشکل حملونقل او را حل کنیم.»
خانم خانی اضافه میکند: «تلاش کردیم آنها را تحت پوشش کمیتۀ امداد ببریم؛ اما چون قبلاً در شهر فریدن تحت پوشش بودهاند، این کار مقدور نبود و الان تنها راه بقای آنان، کمکهایی هست که از سمت همسایگان دریافت میکنند.»
از خانم قیامت در مورد دلیل انجام چنین کارهای پرمشقتی پرسیدیم. او پاسخ داد: «من اسم این کار را مشقت نمیگذارم؛ هرچه بوده، فقط عشق و امید بوده است؛ همین دانشآموز در آینده میتواند تبدیل به فردی بسیار موفق شود و به جامعه کمک کند. خانوادۀ من وقتی میبینند که حالم فقط با این کارها خوب میشود و انرژی میگیرم خیلی تشویق و ترغیبم میکنند.»
حالا من هم اگر بخواهم معلم را با چند ویژگی توصیف کنم، یکی از آن ویژگیها حتماً «دلسوزی» خواهد بود.
منبع: مرکز اطلاعرسانی وزارت آموزش و پرورش
ارسال دیدگاه