دانش آموز خادم اعزامی از استان خوزستان در موکب عشاق الحسین سازمان دانشآموزی:
روایت خادمی در موکب عمود ۶۲۲ مسیر پیادهروی نجف تا کربلا
اهواز (پانا) - دانشآموز خادم اعزامی از استان خوزستان در موکب عشاق الحسین سازمان دانشآموزی جمهوری اسلامی ایران در مسیر نجف به کربلا و پیادهروی اربعین حسینی از شیرینیهای سفر و خدمترسانی در این موکبها نگاشته است.
حسین پاک سرشت، نماینده مجلس دانش آموزی استان خوزستان و دانش آموز حاضر در موکب عشاق الحسین (ع) سازمان دانش آموزی در مسیر پیاده روی نجف تا کربلا سفرنامه خود را از این مسیر بهشتی به رشته تحریر درآورده که به شرح ذیل است.
ماجرا از آنجایی شروع شد که صبح روز شنبه ۱۴۰۲/۵/۲۸ از اهواز تماس گرفتند و گفتند قرعه خدمت به نامت در آمده و آماده رفتن باش. من که از یک ماه قبل از این اتفاق در این فکر بودم که خدایا امسال میشود منم یکی از زائران باشم یا خیر؟ از فردای همان روز به دنبال آماده سازی مقدمات سفر از جمله رضایتنامه در دفتر اسناد رسمی و... شدم.
چند روز گذشت و همه چیز محیا شد. روز موعود فرا رسید؛ همه چیز آماده و منی که بار سفر را بسته بودم.
حدود ساعت سه و نیم بعدازظهر یکشنبه ۱۴۰۲/۶/۵ از اندیمشک با ماشین اداری به راه افتادیم و به اولین مقصد یعنی شهر سوسنگرد رسیدیم. در آنجا همه دوستان در منزل آقای طرفی مسئول سازمان آن شهرستان جمع شدند که حرکت کنیم. همه آماده بودیم و منتظر آقای رضایی معاونت محترم فعالیت های مرکز. آقای رضایی که آمد بعد از سلام و احوال پرسی به صحبت و مباحثه و هماهنگی سفر و انجام کار ها پرداختیم و سرانجام در ساعت یک بامداد از خاک کشورمان خارج شدیم. پس از تایید گذرنامه ها ماشین آماده شد و راه افتادیم.صبح روز بعد به موکب سازمان در عمود ۱۱۸۸ رسیدیم و آنجا مطابق تقسیماتی که از قبل انجام داده بودیم هر شخص در موکب معین شده مستقر شد و سهم من از آن تقسیم شد موکب عمود ۶۲۲.
پس از محیا شدن شرایط برای خدمت شروع به فعالیت با کمک دانشآموزان و مربیان کردیم. علی رغم دیگر مواکب ، فعالیت ما بیشتر جنبه فرهنگی داشت، یعنی کار ما پخش محصولات فرهنگی از جمله پیکسل و سربند و... بود و همچنین وسایل سرگرم کننده کودکان مثل بادکنک های سیاه رنگ.
یکی دیگر از فعالیت های ما پخش فیلم های واقعیت مجازی برای زائرانی بود که مشتاق دیدن ماجرای کربلا بودند.
نمیدانم از گریه های بعد از دیدن فیلم و حقیقت واقعه عاشورا بگویم یا از دلنوشته هایی که از کوچک و بزرگ، پیر و جوان ، زن و مرد مینوشتند. از دلنوشته هایی که بعد از جمع آوری و مطالعه آنان، اشک از چشمانمان جاری میشد.
خلاصه بگویم فعالیت روزانه ما همین ها نبود.دوستان ما هر روز پس از اتمام فعالیت موکب در تقسیم و توزیع وعدههای غذایی کمک حال مواکب اطراف بودند.
چند روزی گذشت و همه ما صبح و بعدازظهر در موکب حاضر میشدیم و وظیفه خودمان را انجام میدادیم. یکی دوربین واقعیت مجازی را آماده میکرد،یکی سربند می بست و منی که هر ثانیه به دنبال شکار لحظه ها و عکاسی برای تهیه خبر بودم.
روز ها یکی پس از دیگری سپری میشد تا رسیدیم به روز های آخر سفر که حضور جناب آقای بیگدلی قائم مقام محترم سازمان در عمود ۶۲۲ و جناب آقای دکتر باقرزاده رییس محترم سازمان و معاون وزیر در عمود ۱۱۸۸ را داشتیم و بچه هایی که بعلت گرمای زیاد گرمازده یا دچار سرماخوردگی میشدند.
رسیدیم به روز آخر سفر ، همه دوستان خسته بودند اما از اینکه دیگر در این سرزمین عشق و طریق نور نیستیم ناراحت.
دراین مدت یک بار توفیق داشتیم در حرمین حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و حضرت ابوالفضل عباس (ع) و همچنین خانه پدری همه ما، یعنی نجف اشرف حاضر شوم که هر چه از لحظات شیرین و ناب آن بگویم بی شک کم گفتم.
و بالاخره رسید آن لحظه ای که باید سوار ماشین شوی و از خاک کشور عراق خارج.
صبح روز سه شنبه ۱۴۰۲/۶/۱۵ یعنی یک روز قبل از اربعین حسینی به میهن عزیزمان بازگشتیم و همه دوستان از اقسام و نقاط مختلف کشور به محل زندگی خود بازگشتند.
ارسال دیدگاه