زهرا اسماعیلی*
برای او که مثل پدر بود
سال ۱۳۹۱ بود که برای تحصیل در رشته مشاوره، وارد دانشگاه فرهنگیان پردیس زینبیه پیشوا شدیم؛ اولین ورودی این دانشگاه محسوب میشدیم و این موضوع، اشتیاقمان را برای آغاز دوران پرتلاطم دانشجویی دوچندان میکرد.
اولین کلاس ما درس روانشناسی بود؛ اضطراب اینکه اولین استاد اولین ترم دانشگاه ما چه کسی خواهد بود، آرام و قرار را از دلهایمان میربود؛ بالاخره با او روبهرو شدیم؛ استاد جوان و خوشرویی به نظر میرسید؛ از صحبتهایش پیدا بود که با وجود جوانی، تجربه و علم بالایی دارد.
معلمی در تمام نگاه و رفتار او موج میزد؛ مدام در حال مطالعه مطالب جدید به خصوص آخرین مقالات رشته مشاوره بود؛ هرچه مطالعه میکرد، به محض یادگیری، مطالب آن را با اشتیاق فراوان با ما در میان میگذاشت.
حوالی سال ۱۳۹۲ بود که با پیگیری دانشجومعلمان و تلاشهای استاد، مرکز مشاوره دانشگاه فرهنگیان پردیس زینبیه پیشوا آغاز به کار کرد؛ با شروع فعالیت این مرکز، دغدغهمندی و حس پدرانه استاد نسبت به اطرافیان به خصوص شاگردانش، بیش از گذشته مشهود بود؛ در هر ساعت از شبانهروز آماده پاسخگویی بود؛ هیچگاه اجازه نداد که احساس کنیم وقت کافی برای رسیدگی به مشکلاتمان ندارد؛ با وجود تمام مشغلههایی که خودمان از آنها آگاه بودیم؛ به همان میزان که تشنه یادگرفتن بود، به تعلیم دادن نیز عشق میورزید؛ آنقدر به آموزش و دادن اطلاعات علاقه داشت که گاهی اوقات احساس میکردیم ممکن است دانشی که منتقل میکند، کمارزش تلقی شود.
او بیوقفه هرآنچه میدانست را بیان میکرد تا هر کس با ظرفیت و میزان دقتی که داشت مطالب را فراگیرد؛ همیشه ما را به انجام مطالعه و کسب تجربههای جدید و حرفهای در مشاوره توصیه میکرد چرا که معتقد بود جامعه نیاز به مشاورانی درمانگر دارد.
هنوز هم صحبتهایش در خاطرمان باقی است؛ به یاد دارم که در پاسخ به درد ناشی از برهمخوردگی تعادل زندگی میگفت:« هنگامی که با حوادث ناگوار و غیرقابل پیشبینی روبرو میشویم، پذیرش این پنج اصل به ما کمک میکند تا همچنان خوب زندگی کنیم. اینکه هیچ چیز پایدار نیست؛ همه چیز تغییر می کند و پایان می پذیرد؛ همیشه برنامهها و کارها طوری که ما طراحی کردهایم و انتظار داریم پیش نمیروند؛ رنج، بخش جداییناپذیر از زندگی است؛ زندگی همیشه منصفانه و عادلانه رفتار نمیکند؛ آدمها همیشه مهربانانه، دوستانه و وفادار نیستند.
۱۱ سال در کنار او در حال یادگیری و رشد بودیم؛ اما حالا باید ادامه زندگی را بدون او سپری کنیم؛ او با کولهباری از دانشی که هنوز برای ما بازگو نکرده بود، ما را در حسرت آموختن تنها گذاشت.
رفت اما برای ما صدای ساعتها تدریسش، جزوههای تمامنشدنی که هنوز هم دست به دست میشوند، یادداشتهای برگرفته از مطالعات محبوبش، منش یادگیریاش و کلی خاطرات فراموشنشدنی دیگر برجای مانده است؛ اطمینان دارم سالها قرار است این خاطرات را مرور کنیم و روزهای سرد نبودشان را با آتش یادآوری حضور سبزشان گرم کنیم.
برای زندهیاد استاد احمد صابریراد
*رابط خبرگزاری پانا شهرستان قرچک
ارسال دیدگاه