روی تن کوچک اش پر از زخم ها و سوختگی های قدیمی است . تن کوچک اش بارها مورد هجوم قرار گرفته و کابوس بیداری اش مادر همیشه خمار و نا پدری که بارها آزارش داده است . شاید تنها لبخند کودکانه اش همان جا روی تخت بیمارستان قاب شد . همان جا که تن کوچک اش تاب این همه درد را نیاورد و روح اش برای همیشه ارام گرفت .