غروب غم انگیزی بود؛ بچه ماهی ها در بستر بی رمق رودخانه سمفونی مرگ می نواختند و خزان آرزویشان در پس نگاه های سرد رهگذران که به تماشای ماتم طبیعت آمده بودند، فرا می رسید. روشنی آفتاب می رفت تا دست جفا بچه ماهی ها را در تاریکی زنده به گور کند و آوای بی صدای مرگ را تدبیری نبود.