چرا عمر زندگی مشترک آب رفته است
تهران (پانا) - آمارهای جدید از وضعیت ازدواج و طلاق، حکایت از آن دارد که در ایران گسستگی عاطفی و کوتاه شدن عمر زناشویی زنان و مردانی که گاه برای تشکیل زندگی، کوه را جابهجا کردهاند گوی سبقت را از کشورهای اروپایی ربوده است.
بهگزارش ایرنا، زندگیها قوام و دوام گذشته را از دست داده و تار و پود آن با کمترین چنگ، از هم میپاشد و به جدایی ختم میشود. این امر را میتوان در چشمانِِ غمبارِ خیره شده به نقطهای نامعلوم و دستان لرزان درهم تنیده زنان و مردانی دید که به تصور رهایی از زندگی مشترک و قدم گذاشتن بهدنیایی شاید بهتر، منتظر مهر طلاق بر پیشانی شناسنامه خود هستند.
حال آن که در گذشتهای نهچندان دور، افراد حتی با وجود سختترین مسایل، به زندگی زناشویی ادامه میدادند و اگر طلاقی هم رخ میداد، دلایل موجهی مانند اعتیاد، عدمتعهد اخلاقی و مالی داشت. اما در زمان کنونی، با نیمنگاهی به اطراف، میتوان به تعدد افراد طلاق گرفته حتی در کمترین روزهای مشترک برخورد کرد که با اندک دستانداز زندگی، تاب تحمل از کف داده و در راهروهای دادگاه سرگردان شدهاند، افرادی که نهتنها بزهکار یا معتاد نیستند، بلکه دارای تحصیلات، شغل مناسب و در مواردی از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار هستند.
همچنان که آمار اعلام شده از سوی سازمان ثبت احوال در حوزه ازدواج و طلاق حکایت از این دارد که از ابتدای فروردین تا پایان آذر سالجاری در ایران حدود ۴۲۶ هزار مورد ازدواج و بیش از ۱۳۲ هزار مورد طلاق به ثبت رسیده که میانگین سن زنان و مردان در هنگام طلاق بهترتیب ۳۲.۳ و ۳۷.۲ سال بوده که نشاندهنده کاهش سن طلاق در ایران است.
در بخشی دیگر از این گزارش، از ازدواجهای کوتاهمدت روایت شده که طبق آمار، متوسط عمر ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند، ۹ سال بوده است.
حال آنکه در بررسی موردی چند کشور اروپایی همانند ایتالیا، آلمان و اسپانیا در مییابیم که در این کشورها، متوسط مدتزمان زندگی زناشویی که به طلاق ختم میشود، بیشتر از ایران است.
بخش اسپانیایی زبان شبکه خبری «راشاتودی» در گزارشی در این مورد نوشت: متوسط عمر ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند، در ایتالیا ۱۸ سال، آلمان ۱۵ سال، کانادا ۱۴ سال، فرانسه ۱۳ سال، استرالیا و مکزیک ۱۲ سال، ژاپن و آفریقای جنوبی ۱۱ سال و ایالات متحده آمریکا هشت سال است. متوسط عمر ازدواجهایی که به طلاق منجر شدهاند، در ایتالیا ۱۸ سال، آلمان ۱۵ سال، کانادا ۱۴ سال، فرانسه ۱۳ سال، استرالیا و مکزیک ۱۲ سال، ژاپن و آفریقای جنوبی ۱۱ سال و ایالاتمتحده آمریکا ۸ سال است.
تارنمای خبری «ال پاییس» اسپانیا هم در گزارشی به نقل از موسسه ملی آمار «آی ان ای» (INE) این کشور، با بیان این مطلب که در سال ۲۰۱۸ میلادی، ۱۰۰ هزار زوج طلاق گرفتهاند که نرخ ۲.۲ نفر به ازای هر هزار نفر از جمعیت را نشان میدهد، نوشت: در اسپانیا متوسط عمر زندگی زناشویی که به طلاق میرسد، ۱۶.۶ سال است که نسبت مدت مشابه سال قبل سه دهم درصد افزایش داشته است.
در ادامه این گزارش میخوانیم: ۳۲.۸ درصد از این طلاقها، بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک و ۲۱ درصد از آن در بازه زمانی ۵ تا ۹ سال زندگی مشترک رخ داده است. میانگین سنی زنان در هنگام طلاق، ۴۵ سال و مردان ۴۷.۴ سال است.
خانههایی که روی آب بنا میشوند
طلاق آخرین و در عینحال نامطلوبترین راه حل برای پایان دادن به یک اختلاف زناشویی است که زندگی مشترک را ناممکن ساخته و زوجها را همچون آلیس، در سرزمین ناهمواره روحی روانی و عاطفی رها میکند.
در اینباره یک روانشناس و مشاور خانواده یکی از دلایل این جدایی را افزایش سن ازدواج عنوان کرد و توضیح داد: به این معنا که دختر و پسر وقتی با سن بالاتری ازدواج میکنند انعطافپذیری کمتری نسبت بههم دارند زیرا شکلگیری شخصیتی آنان اتفاق افتاده و پذیرفتن تغییر برای آنان کار سخت و دشواری است بههمین دلیل در کوچکترین مسایل با هم کنار نمیآیند. از طرفی انعطافپذیری را در تغییر دادن فرد مقابل مطابق با میل شخصی خود میبینند در حالیکه معنای واقعی انعطافپذیری، پذیرش بیقید و شرط طرف مقابل است.
حسن بهرامنی یادآور شد: اوجگیری و غلبه احساسات بر عقلانیت هم عامل دیگر تشدید طلاقهای امروزی است. به این معنا که دختر و پسر قبل از ازدواج چشم را بسته و بر اساس عواطف و احساسات و تفاهمهای سطحی با هم ازدواج میکنند و به محض ورود به زیر سقف مشترک، عقل و منطق را وسط میکشند و با نگاهی عقلانی و ریزبینانه به موضوعات توجه میکنند و همین امر گسست زودهنگام زندگی را در بردارد.
طلاق، محصول ناتوانی در بهرهگیری از مهارتهای ارتباطی و انتقال احساسات
او با تاکید بر اینکه طلاق و جدایی، نقطه انتهایی یک رابطه فکری، ذهنی، روانی و جسمی است، تصریح کرد: این جدایی بهدلیل نبود مهارتهای ارتباطی ضروری میان زن و مرد برای حل مشکلات و ناتوانی در انتقال احساسات بهطرف مقابل، خودنمایی میکند.
این روانشناس و مشاور خانواده خاطرنشان کرد: طلاق به دو دسته طلاق عاطفی و طلاق فیزیکی طبقهبندی میشود که طلاق عاطفی - روانی زمانی شکل میگیرد که زن و مرد از نظر احساسی به نقطهای میرسند که دیگر نمیتوانند همدیگر را پوشش دهند یا نیازها و خواستههای ذهنی و عاطفی یکدیگر را ارضا و تکمیل کنند به این ترتیب پا بهمرحله طلاق یا جدایی میگذارند. طلاق فیزیکی هم ماحصل نقطهای از زندگی زناشویی است که طرفین تحمل حضور همدیگر را هم ندارند و با کوچکترین بهانه، ضرب و جرح صورت میگیرد.
او با بیان این مطلب که دنیای بعد از طلاق، دنیایی همراه با نوعی گسستگی روانی و آشفتگی ذهنی است، خاطرنشان کرد: بسیاری با این تصور که با طلاق گرفتن به ثبات و آرامش میرسند پا در این وادی قرار میدهند اما سرابی است که جنسیت در آن معنا ندارد و آشفتگی روانی بههمراه دارد. طلاق سرابی است که جنسیت در آن معنا ندارد و آشفتگی روانی بههمراه دارد. مسجل اینکه از زمانیکه فرد دچار فرایند طلاق میشود باید خود را آماده طی کردن چالشهای ذهنی روانی شدیدی کند تا به تنگنای سقوط و افسردگی نیافتد.
نقش ریش سفیدان در صلح زناشویی را پررنگ کنیم
در دورانی نه چندان دور، بازار ریش سفیدان و مشاوره آنان به همگان داغ بود و کوچکترین دلنگرانی و دلخوری را با بهترین راهحل درمان میکردند اما با تغییر شرایط زندگی، شور و مشورت بزرگان و ریشسفیدان هم دگرگون شد و از دایره گسترده به بسته تبدیل تغییر ماهیت داد.
موضوعی که بهرامنی، آن را یکی دیگر از عوامل تشدید طلاق در جامعه عنوان کرد و گفت: شکل خانوادهها از گسترده به خانواده هستهای تغییر پیدا کرده است. زمانی خانواده گسترده داشتیم و اگر دختر و پسری دچار مشکل میشدند افراد ریشسفید با تجربه، مشکلات را در نقاط اولیه پیدا و حل میکردند. اما بهمرور و با شکلگیری خانواده هستهای، زوجها زمانی برای حل مشکل از خانه خارج میشوند که کار به جاهای حساس و باریک رسیده و عملا ادامه زندگی مشترک برای آنها دشوار و غیرممکن است. تمکن مالی و امنیت اقتصادی دختر و پسر هم باعث شده علاوهبر اینکه سخن و تجربه بزرگان را نپذیرند، وابستگیهای عاطفی محکمی با همدیگر برقرار نکنند.
بهگفته این روانشناس، این عدموابستگی را باید در نداشتن مهارت زندگی دختر و پسر جستوجو کرد. نداشتن مهارت ارتباطی، کنترل خشم، تابآوری، کنترل استرس که باعث شده در اولین قدم آخرین تصمیم را بگیرند.
در تکمیل توضیحات این روانشناس میتوان گفت دختر و پسر تا زمانیکه در خانه پدری روزگار میگذرانند، زیر سایه الطاف والدین کم و کاستیها را رفع می کنند اما باید دانست زندگی زناشویی همانند ساخت نظامی نوپا است که هیچ چیزی ندارد و باید برای توسعه و رشد آن با تمام قدرت کوشید. نظامی نیازمند قانون و چارچوبی قوی که تمام روابطها، سیاستها و استدلالها را در آن تعریف شده باشد. قانونی که همه اعضا در نوشتن آن دخالت و نقش داشته باشند تا لازمالاجرا شود زیرا اگر قوانین یک زندگی مشترک را فقط مرد یا فقط زن بنویسد طرف مقابل خود را ملزم به رعایت این قانون نمیکند.
اما با تمام این اوصاف، سیستمهای فرهنگی متولی در حوزه خانواده هم میتوانند با به نمایش گذاشتن دنیای واقعی پس از طلاق و آموزش مهارتهای زندگی، زوجها را در جهتدهی به زندگی راهنمایی و هدایت کنند.
ارسال دیدگاه