دختر شیرینزبانی که با آرزوهایش دفن شد
تهران (پانا) - «آقا ما معلم نداریم، کلاسمان دو پایه است و نمیتوانیم درس بخوانیم، کلاس اول خیلی خوب بودیم، اما حالا ریاضیمان ضعیف شده و کلاسهای دوم و سوم قاطی هستند و وقتی ما اجتماعی داریم، کلاس دیگر فارسی دارد و کلاس مان قاطی میشود...».
بهگزارش فارس، اینها جملات دختر دبستانی است که با زبان شیرین آذری بیان میشود و البته آنقدر شیوا، جذاب و جسورانه ادا میکند که بر دل مینشیند؛ گزارشگر نیز از لحن کودک سر ذوق میآید؛ میگوید: «باشد خب، چرا عصبانی میشوی؟ من ترسیدمها...»
دختر کوچک با قاطعیت بیشتری میگوید: «باید هم عصبانی شوم دیگر... من باید خوب درس بخوانم و در آینده مملکتم را درست کنم...».
اینها جملات زهراست؛ دختر کوچکی که یک سال پیش در گفتوگو با گزارشگر و مجری یک برنامه تلویزیونی صحبت کرد اما دیگر او نیست و با آرزوهایش در خاک خفته و همچنان کلاسهای درس در برخی روستاها، چند پایه است.
ساعت ۲ و ۱۷ دقیقه و ۳ ثانیه بامداد جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸ زلزله ۵.۹ ریشتری در منطقه ترکمنچای آذربایجان شرقی بهوقوع پیوست؛ این زلزله خساراتی را به تعدادی از روستاهای ترکمنچای زد و در روستای ورنکش، ۵ نفر جان خود را از دست دادند.
۲ نفر از این ۵ تن، در سن دانشآموزی بودند ریحانه قربانی و زهرا عابدی؛ زهرا عابدی همان دختری است که فیلم او را در بالا دیدید که البته در برخی سایتها، نام این دختر به اشتباه، ریحانه نام برده شده است.
خانوادهها هنوز شوکزده هستند و فراق دخترانشان را باور ندارند؛ مادران اشک میریزند و مویه میکنند
محسن حاجیمیرزایی، وزیر آموزش و پرورش چندروز پیش به روستای ورنکش رفت تا با خانواده این دانشآموزان گفتوگو کند؛ او در خانه کانکسی آنها به درددل والدین آنها گوش کرد؛
هر دو خانه، دو کانکس هستند؛ دو کانکس با سقفهای ارتفاع کم؛ بهجز چند پتو، پشتی و متکا و یک بخاری برقی، میزی که تصویر فرزند از دست رفته روی آن است، قرآن و یک فانوس، چیز دیگری در اتاق نیست.
یک خانه موقت که تا آماده شدن منزلشان باید در آنجا زندگی کنند؛ خانوادهها هنوز شوکزده هستند و فراق دخترانشان را باور ندارند؛ مادران اشک میریزند و مویه میکنند و مهمانان نیز سرافکندهاند و نمیدانند برای آرامش دل خانوادهها چه کنند.
وزیر آموزش و پرورش، ابتدا به خانه ریحانه رفت که ۱۴ ساله بود و در کلاس دوم راهنمایی درس میخواند؛ مادر، خواهر و مادربزرگش هنوز بیتابی میکردند و هنوز برایشان رفتن ریحانه غیرقابل باور بود.
پدر ریحانه میگوید: من دو دختر داشتم؛ فاطمه دختر بزرگم ازدواج کرده است و ریحانه با ما زندگی میکرد. حالا خیلی تنها شدیم.
او با بیان اینکه کارگر آزاد است و گچکاری میکند، اضافه میکند: ساعت ۲ بامداد بود و آن شب تا ۱۲ شب بیدار بودیم؛ ۲ ساعت بعد از اینکه خوابیدیم، زمین شروع به تکان خوردن کرد؛ خودم را بهسرعت به در رساندم اما چون سقف فشار میآورد، درِ خانه باز نمیشد.
پدر ریحانه اضافه میکند: ریحانه دوست داشت معلم شود و چون ما مستأجر بودیم میگفت برایتان خانه میخرم و مدام برایمان شیرین زبانی میکرد.
او ادامه میدهد: زلزله که آمد، سپاه، هلالاحمر و اورژانس آمدند و خیلی کمک کردند، نه به ما به همه اهالی روستا. هم کمک، هم آواربرداری و هم اسکان.
پدر ریحانه با بیان اینکه سپاه در حال ساختن خانه است، میگوید: زلزله وحشتناکی بود؛ لگن منهم شکست و دو هفته در بیمارستان تبریز بستری بودم و حالا نمیتوانم کار کنم.
کانکس بعدی، خانه زهراست؛ همان دختر شیرین زبان که دیگر همه، او را میشناسند. هنگام زلزله، زهرا کنار مادرش خوابیده و در آغوش مادرش جان سپرده بود؛ همینها باعث میشد که مادر نتواند بهراحتی رفتن فرزندش را باور کند. مدام اشک میریخت.
مادر زهرا میگوید: پدر زهرا کشاورز است و خداروشکر سپاه در حال ساختن خانه برایمان است اما رفتن زهرا برایم خیلی دردناک است.
ترس بچههای روستا از ریختن سقف مدرسه
او با بیان اینکه زهرا ۱۱ ساله بود و کلاس چهارم دبستان درس میخواند، درباره کلیپهایی که از زهرا در فضایمجازی پخش شده بود، اظهار میکند: والا چیزیکه ندیدم و من هیچجا نرفتم ولی مردم زیادی به اینجا آمدند و ابراز همدردی میکردند.
در همین زمان یکی از زنان روستا که به خانه زهرا آمده است، میگوید: لطفا بنویسید که ما در روستایمان آزمایشگاه نداریم؛ بگویید برایمان یک آزمایشگاه درست کنند.
حالا زهرا و ریحانه رفتهاند و آرزوهای آنها نیز رفتهاند؛ البته بچههای روستا نسبت به مدرسهشان ترسی دارند و فکر میکنند دیوارهای مدرسه ترکخورده و ممکن است، سقف مدرسه ریزش کند.
این گلایه در دیدار وزیر آموزش و پرورش با خانواده زهرا مطرح میشود و وزیر هم وعده پیگیری میدهد. محسن حاجی میگوید: یکی از مدارس مناطق زلزلهزده در تابستان، نوسازی میشود که بعد از اتمام سال تحصیلی مراحل ساخت و ساز آن آغاز خواهد شد.
وزیر آموزش و پرورش برای اینکه نگرانی خانوادهها برطرف شود، به مدرسههای ورنکش سر میزند؛ یکی از مدارس، هنرستان شهید سلطانی است که البته گچهای دیوار در چند نقطه ترک خورده اما به سازهها آسیبی وارد نشده است اما آقای وزیر بر تجهیز کارگاه این هنرستان تأکید کرد.
بنیامین یکی از دانشآموزان دبستانی روستاست؛ او میگوید: ما نمیخواهیم که یک معلم به همه کلاسها درس بدهد؛ معلم ما برای خود ما باشد.
او ادامه میدهد: از کلاس درسمان هم میترسیم؛ میترسیم زلزله بیاید و سقف کلاس بریزد؛ چرا مدرسهمان را درست نمیکنند؟
مهراله رخشانیمهر، رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور میگوید: بعد از زلزله، مدارس چند تَرَک جزئی و غیرسازهای داشتند که در تابستان برطرف میکنیم.
بچهها ترس از زلزله دارند اما بهنظر بنده که مهندس عمرانسازه هستم، این تَرَکها جای نگرانی ندارد
او در واکنش به این جمله که بچهها از این تَرَکها میترسند، ادامه میدهد: بلاخره اینجا زلزله آمده است و بچهها ترس از زلزله دارند اما بهنظر بنده که مهندس عمران سازه هستم، این تَرَکها جای نگرانی ندارد اما کسی که از مهندسی ساختمان چیزی نمیدارند و شدت حادثه را درک کرده باشد، چنین نگرانی را دارد که درک میکنیم.
معاون عمرانی وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به این پرسش که چند مدرسه در زلزله آسیب دیدند، میگوید: یکی، دو مدرسه دیوارهایش ریخته است؛ البته برنامهریزی کردیم و دیوارها در حال مرمت است.
رخشانیمهر اضافه میکند: اگر بخواهیم مدارس را مرمت کنیم و رنگ کنیم، نیاز است که دانشآموزان در مدرسه نباشند که در عید انجام میدهیم و تجهیزات هنرستانی کمی هم دارند که مدرسه را تجهیز میکنیم.
او میافزاید: یک مدرسه ابتدایی نیز هست که از قبل در لیست تخریب و بازسازی مدارس بوده است و تَرَکهای آن جدی البته غیرسازهای است؛ در نظر داریم در تابستان، مدرسه را شروع به ساختن کنیم.
بچههای روستا هنوز ترس زلزله را در فکر و ذهنشان دارند و بهنظر میآید قبل از هر چیز مشاوره و کمکهای فکری به آنها بسیار بااهمیت است؛ بچهها هنوز نگرانند و نگرانی و محبت به مسؤولان مینگریستند و با خود میاندیشیدند که آیا مدرسه جدید و نوساز برایشان ساخته خواهد شد؟
آنها آرزوهای زیادی دارند و میخواهند بزرگ شوند، درس بخوانند و مملکتشان را بسازند؛ آنها میگویند زهرا و ریحانه رفتهاند اما نخواهند گذاشت، آرزوهای آنها نیز در خاک خفته بماند!
ارسال دیدگاه