پسر ۱۷ ساله قربانی سرقت موبایلش شد
تهران (پانا) - مردان موتورسوار برای سرقت گوشی تلفن همراه پسر ۱۷ ساله او را به قتل رسانده و فرار کردند.
بهگزارش ایران، شامگاه دوشنبه ۱۳ آبان گزارش قتل پسرنوجوانی به نام ابوالفضل از سوی مأموران کلانتری خانیآبادنو به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد و بلافاصله تیم جنایی راهی کوچه چهل و یکم شهرک شریعتی شدند. در تحقیقات مشخص شد که دو مرد موتورسوار قصد سرقت تلفن همراه مقتول را داشتند اما وقتی با مقاومت او روبهرو شدند او را با چاقو زده و فرار کردهاند.
گفتوگو با مادر مقتول
مادر ابوالفضل، در اینباره گفت: پسرم متولد ۲۳ آذر سال ۸۱ بود. تا کلاس هشتم درس خواند و بعد از آن وارد بازار کار شد. ساعت ۸ صبح به کارگاه کفاشی میرفت و هر شب پدرش بهدنبال او میرفت و به خانه بر میگشتند. شب حادثه، ساعت ۱۰:۳۰ پسرم از پدرش جدا شد تا شارژ تلفن همراه بخرد.
۲۰ دقیقهای گذشت و از پسرم خبری نشد. دوبار به تلفن همراهش زنگ زدم ولی جواب نداد. نگران شده بودم که در همین هنگام صاحب لبنیاتی سر کوچه زنگ خانهمان را زد و گفت میخواهد شوهرم را ببیند. من از بالا نگاه کردم و دیدم آمبولانسی سر کوچهمان است. شوهرم وحشتزده به داخل برگشت و گفت ابوالفضل را با چاقو زدهاند. بعد پسرم را به بیمارستان شهدای هفتم تیر بردند اما لحظاتی بعد گفتند که پسرم جان باخته است.
زن داغدیده در حالیکه گریه میکرد، گفت: پسرم بچه آرام و خوبی بود. انگار میدانست که قرار است بمیرد، شب قبل از مرگش تا صبح باهم حرف زدیم و کلی سر به سرم گذاشت. من بهغیر از او دو تا پسر ۱۳ و ۷ ساله هم دارم.
پلیس به ما گفت وقتی دوربینهای مداربسته اطراف محل حادثه را بررسی کردهاند متوجه شدهاند که پسرم وقتی از مغازه سوپرمارکت خارج شده دو موتورسوار از دور او را زیرنظر گرفتهاند. یکی از آنها کلاه ایمنی داشته اما دیگری نداشته است. همین که پسرم از مغازه بیرون میآید یکی از آنها از موتور پیاده میشود و پسرم را تعقیب میکند. دوربینها صحنه درگیری را نشان نمیدهد. اما ظاهراً قصد سرقت گوشی او را داشتند که پسرم مقاومت کرده و او را با چاقو زدهاند.
پسرم هم تعادلش را از دست داده و روی خودرو سمندی میافتد که آنجا پارک بوده است. دزدگیر سمند به صدا در میآید و صاحب خودرو برای بررسی علت اینکه چرا دزدگیر به صدا درآمده بیرون میآید و با جسد پسرم مواجه میشود.
صاحب سمند به اورژانس زنگ میزند و همزمان هم صاحب مغازه لبنیاتی پسرم را میبیند و او را میشناسد.
ارسال دیدگاه