امیر ناظمی*
بیایید نزنیم زیر میز، ما همان میانهها هستیم
ما نه خیلی پیشرفتهایم و نه خیلی عقبافتاده! ما جایی میان همه رتبهبندیهای عالمایم. در شاخصهای جهانی مختلف، خصوصاً آنهایی که برآمده از ویژگیهای بلندمدتتر هستند، مانند شاخص توسعه انسانی (HDI) یا شاخص سرمایه انسانی (HCI) یا حتی شاخصهایی که لازم است تا کمی برای آن انرژی بگذاریم مانند شاخص نوآوری جهانی (GGI) همان وسطها ایستادهایم!
شاید در ذهن خودمان جزو اولینها باشیم، یا شاید حتی باور داشته باشیم که بر اساس پتانسیلهای ملیمان باید در رتبههای بالای جدول باشیم؛ اما واقعیت آن است که نه آن اندازه بدیم که در انتها باشیم و نه آن اندازه خوبیم که در بالای جدول! اما نکته قابل تأملتر آن است که به نظر میرسد وقتی کار اعداد و شاخص به میان میآید، در چند سده اخیر در همین میانههای جهان بودهایم!
...حالا ممکن است نیمی از خوانندگان به ناسزا این متن را همین جا رها کنند!...
در کشورهایی که وضعشان از ما بهتر است، اما یک ویژگی عجیبتر خودنمایی میکند: «بلندمدتنگری!»این بلندمدتنگری را با شاخصههای مختلفی میتوان کمی کرد، اما بگذارید با شاخص تعداد انقلابها یا قدمت نظامهای سیاسی آن را بسنجیم.
ما از ۱۲۸۵ که انقلاب مشروطه روی داد، ۱۲۹۹ که کودتای سیدضیاء، ۱۳۰۴ تغییر سلسله پادشاهی، ۱۳۳۲ کودتای ۲۸ مرداد و ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی ایران، ۵ بار تغییر نظام سیاسی را تجربه کردهایم (در فاصلهای حدود ۷۲ سال)! یا بگذارید با شاخص دیگری خودمان را بسنجیم: سرنوشت شاهان متأخر ایران! از ناصرالدینشاه که ترور شد؛ محمدعلیشاه مخلوع، احمدشاه مخلوع، رضاخان مخلوع، محمدرضا پهلوی مخلوع! یعنی ۴ فرد از ۵ شاه آخر ایرانی مخلوع شدهاند!
شاید اگر بیماری و مدت کوتاه زمامداری به یاری مظفرالدینشاه نیامده بود؛ حالا این تنها شاه گریخته از مهلکه نیز به فهرست مخلوعان پیوسته بود! در یک کلام ما ملت بیصبری هستیم؛ ملتی که وقتی از توسعه ناامید میشویم، دوست داریم بزنیم زیر میز! دوست داریم فکر کنیم میشود یک شبه توسعه یافت! هرچه ما در آشپزی عاشق خورشها هستیم، با آن پخت طولانیمدت، یا آن دیزی که باید از صبح بگذاریم روی اجاق؛
اما ما در سیاست طرفدار فستفود هستیم! طرفدار یک توسعه سریع، فکر میکنیم به سادگی میشود بهبود داد! ما وقتی خسته میشویم، میزنیم زیر میز! ما منتظریم دست بعدی برایمان خوب بیاید! من اما حاضرم ناسزای شما خواننده گرامی را بپذیرم، اما به شما یادآور شوم که «اندکی صبر» دروغ است؛ بلکه «صبر بسیار باید»! به شما یادآور شوم که سرخوردگیها و افسردگیهای امروز ما ناشی از فاصله میان توقعات ما با واقعیات رخ داده است؛ شاید ما به «مدیریت انتظارات» نیازمندیم!
انتخابات: بالا بردن انتظارات و همزمان افزایش میزان منفینگری به وضع موجود را شاید این روزها به عنوان «جنگ روانشناختی» (psychological warfare) شناخته میشود؛ بیش از هر اسلحه دیگری میتواند ما را از پای درآورد. ما در همین «جنگ روانشناختی» مدتهاست در حال تیر خوردن هستیم. در هر انتخاباتی سطح انتظارات به شیوهای غیرعادی افزایش مییابد و بعد به همان اندازه خبرهای ناامیدکننده و این همان شلیکهایی است که ما را هدف گرفته است!
ما نیاز به کسی داریم تا بیاید مستقیم توی چشم ما زل بزند و بگوید انتظاراتتان از توسعه و از فردایتان زیاد است. ما به کسی برای «مدیریت انتظارات» نیازمندیم! مدیریت انتظارات یعنی ایجاد قراردادی میان دو طرف که از همدیگر انتظار دارند؛ درست مانند قرارداد میان رأیدهندگانی که انتظاراتشان را از فردا با رأی خودشان خریداری میکنند. کسی که انتظارات دروغین بفروشد، تنها به ما مخدر تحمل امروز را نفروخته است؛ بلکه به ما افسردگیهای فردایمان را فروخته است.
بودجهنویسی و برنامههای ۵ ساله: ما هر سال با نظام بودجهنویسیمان به جای آنکه انتظارات خود از سال بعد را مدیریت کنیم، فهرستی از آرزوهایمان را مینویسیم و همان موقعی که احتمالاً نمایندگان مجلس میدانند که این فهرست به لحاظ اقتصادی امکانپذیر نیست، رأی میدهند، میخندند، عکس دست جمعی میگیرند، سطح انتظارات را بالا میبرند و آخر سال ما میمانیم با افسردگانی که دلشان میخواهد بزنند زیر میز!
اگر قبول کنیم توسعه یک شبه نیست، اگر قبول کنیم ما جایی میان همین رتبههای جهانی هستیم، اگر قبول کنیم که برای رفتن در لیگ کشورهای پیشرفته زمان زیادی نیاز است، اگر قبول کنیم تورم، بیکاری و رکود حداقل ۱۰ سال زمان نیاز دارند؛ قبول خواهیم کرد که تنها راه مشارکت است، تنها راه شرکت کردن در هر امر دموکراتیک است، قبول خواهیم کرد به کسانی که آرزو میفروشند رأی ندهیم، قبول خواهیم کرد کسی توی چشم ما زل بزند و بگوید «جلو برو، اما صبر داشته باش»!
*پژوهشگر اجتماعی
منبع: روزنامه ایران
ارسال دیدگاه