تحلیل سیامک زندرضوی درباره نشر و بازنشر فیلمهای افشاگری و خشونت در شبکههای اجتماعی
کودکان میبینند، جستوجو میکنند و بازتولید میکنند
تهران (پانا) - کودکان و نوجوانان یکی از اصلیتری مخاطبان فیلمهایی هستند که در آنها صحنههای غیراخلاقی یا خشونتآمیز به تصویر کشیده شده است. این روزها و با گسترش تلفنهای همراه، نوجوانان و کودکان بیش از پیش در معرض مواجهه با این مسائل هستند و با توجه به آسیبپذیری که دارند، میتوانند پیامدهای منفی این اتفاق را بیش از دیگران به خود جذب کنند.
به گزارش اعتماد، برای بررسی پیامدهای این امر و بررسی راهحلهای پیشرو گفتوگویی داشتیم با سیامک زندرضوی، جامعهشناس، عضو هیات علمی دانشگاه باهنر و عضو هیاتمدیره انجمنجامعهشناسی ایران. تخصص زندرضوی جامعهشناسی مردممدار است و با این رویکرد مسائل کودکان و نوجوانان را مطالعه و بررسی کرده است. با توجه به اینکه او در تحقیقات خود انگشت روی ظرفیتهای اجتماعات محلی گذاشته است، در مورد نقش خانوادهها در انتشار ویدیوهای حاوی صحنههای خشونتبار، نقش خانوادهها را به تنهایی موثر نمیداند و از بستری گستردهتر سخن میگوید. او با اشاره به نقش گسترده تلویزیون در ترویج این نوع صحنهها و فیلمها، از بیحسی ناشی از دیدن این ویدیوها میگوید و یکی از مهمترین راهحلهای گذر از این بیحسی را «شفقت و همدلی اجتماعی» میداند.
این روزها فضای مجازی در تلفنهای همراه را فیلمهایی پرکرده است که مروج خشونت هستند، چه خشونت علیه انسان یا حیوان یا چه خشونتی که در آنها حوزههای خصوصی افراد برملا میشود. به نظر شما دلایل رواج این نوع ویدیوها چیست و ریشههای آنها را باید در کجا جستوجو کرد؟
به طور کلی ویدیوهایی که حوزه خصوصی را به عرصه عمومی میبرد و خشونت در آنها بازنمایی میشود اصلا پدیده جدیدی نیستند. در ایران از دهه ۱۳۶۰ تلویزیون سردمدار تولید و توزیع این نوع ویدیوها بود و این کار اتفاقا با کودکان و نوجوانان شروع شد. آن روزها در تلویزیون میدیدیم که یک کودک ۱۶ ساله را برای اعتراف میآوردند و او ابتدا با عصبانیت و پرخاش میگفت چرا من اینجا هستم و در سکانس بعد این کودک در جایگاه شخصی که به اشتباه خود پی برده بود مفصل از زندگی خصوصی خود صحبت میکرد.
شروع این جریان در واقع چنین نمایشهایی بودند که از تلویزیون پخش میشدند و باید دید چرا تلویزیون به خود اجازه میداد در همه این مدت و به طور متناوب خود پیشرو و مبتکر این نوع ترویج خشونت باشد؟
آنها فکر نمیکردند که با آشکارشدن پشت صحنه این نمایشهای خشونتبار بر مخاطبهایی از جنس خانواده و کودکان چه آثاری خواهند داشت و از آن زمان تاکنون هم یک بار نشده است که تلویزیون در نقد این نوع فیلمهای بهاصطلاح مستند اثر متفاوتی بسازد. خب وقتی چنین چیزی مرتب به نمایش گذاشته میشود دیگر تضمینی نیست که کودکی که قبلا مخاطب این نوع ویدیوها بود، خود مبتکر نوع دیگری از مستندهای خشونتبار نشود.
شما به تلویزیون اشاره کردید، اما امروز کودکان و نوجوانان این ویدیوها را بیشتر در گوشیهای همراه والدین خود میبینند، نه تلویزیون.
در این جا موضوع، موضوع مصرفکنندگی است. یک کودک یا یک نوجوان مصرفکننده دادههایی است که تولید و به اشتراک گذاشته شده است. ۱۰ سال پیش مساله این بود که در خانه دستگاه کامپیوتری بود و کودکان به شبکههایی دسترسی داشتند که از لحاظ اخلاقی مناسب نبودند. راهحلی که برای آن مطرح شد فیلتر کردن اینترنت بود و دستگاه طویل و قوانینی برای این کار تعریف شدند و کمیتههایی هم شکل گرفت.
واقعیت این است که این کار پاسخ مساله نبود. همان ۱۰ سال پیش هم مثل الان که گوشی به والدین متعلق است، آن زمان کامپیوتر متعلق به والدین بود. اما هر بزرگسال مسئولی صرفنظر از شغلش میتواندتمهیداتی بیندیشد این امن کردن اما مساله شکنندهای است؛ والدین دستگاهی را برای کودکان امن میکنند و کودکان به دلیل کنجکاوی و خلاقیت این مرزها را میشکنند و دائم در حال عبور از این مرزها هستند. همین وضعیتی را که ۱۰ سال پیش داشتیم، امروز در گوشیهای همراه داریم. اما این نظارت باید در بستر اجتماعی فهم شود. در واقع باید دید چقدر خشونت در جامعه مقدس میشود و چقدر در دسترس جامعه قرار میگیرد. هنوز جنبش ضدخشونتی در جامعه ما شکل نگرفته است که بزرگسالان به آن بپیوندند. هر چقدر هم خانوادهها به این جنبش بپیوندند، با نمایش چنین خشونتهایی در تلویزیون همچنان فاصله زیادی باقی میماند. در نتیجه هر کودک هم با کنجکاوی و خلاقیت خود نه تنها به آن دسترسی پیدا میکند، بلکه سعی میکند شبیه آن را جای دیگری جستوجو و سعی کند خود نیز نمونهای مثل آن را تولید کند.
یعنی خانوادهها نمیتوانند نقش موثری داشته باشند؟
به دلیل تعدد امکان دسترسی و تعدد شبکههای مجازی نمیتوانیم این پدیده را تنها به خانوادهها واگذار کنیم. خانواده به تنهایی نمیتواند مسوولیت چنین مورد رعبآوری را به عهده بگیرد چون نمیتوان چنین فیلمهایی را در تلویزیون دید و باقی داستان را به خانواده واگذار کرد. باید نگاه همهجانبهای به تولید و انتشار این نوع ویدیوها داشته باشیم و مساله به این سادگی نیست. در این خصوص همه دستگاههای مرتبط باید در نقد این خشونت عریان و شکستن حوزه خصوصی و آوردن آن به عرصه عمومی مورد پرسش قرار بگیرند.
آیا کودکانی که از سنین پایین با این نوع فیلمها مواجه میشوند، زودتر به مرحله بیحسی میرسند؟
باید اول بیحسی و خشونت را تعریف کرد؛ یک طبقهبندی سنتی از خشونت هست که در آن خشونت را برای کودکان جسمی، جنسی، عاطفی و بیتوجهی طبقهبندی میکنیم که انواع شناخته خشونتها هستند که در کشور ما بعضا پیگرد قانونی دارد و بعضی هم ندارد و به عنوان تربیت شناخته میشود. اما دو نوع دیگر خشونت هم هست که کمتر به آن پرداخته میشود؛ خشونت ساختاری و خشونت نمادی.
در خشونت ساختاری نیازهای اولیه کودک مثل سرپناه مناسب و کافی به طور روزانه تامین نمیشود و خانوادهاش قادر نیست که این را برآورده کند، مرتب مدرسه نمیرود یا به دلیل فقر خانواده از مدرسه اخراج میشود. این نوع خشونت منظم و ساختاری خود بستری از بیحسی را فراهم میکند و بیحس میشوند چون نیازهای اولیه پاسخ نمیگیرند و چون خود در قعر گرسنگی و محرومیت هستند، نیازهای بقیه برایشان مطرح نمیشود. نوع بعدی نمادین است. یعنی شما نه به عنوان یک شخص، بلکه به عنوان نماد یک گروه دیگر برچسب میخورید و نسبت به دیگران بیحس میشوید. با شکل چشم یا رنگ پوست شناخته میشوید و دیگران شما را نه به عنوان انسان بلکه به عنوان مهاجری که آمدهاند و عرصه زندگی را برای آنها تنگ کردهاند، میشناسند و این افراد در معرض خشونت دائمی هستند. خشونتی که تقصیر آنها نیست و همین هم باعث میشود که در برابر مسائل دیگران بیحس شوند. کارکرد این نوع خشونتها هم صرفنظر از اینکه از بالادست تولید و عرضه شود یا چشم را بر آنها بببندند، کارکرد هراس است.
یعنی هراس حاصل از مشاهده این ویدیوها خود باعث بیحسی میشود؟
مادامی که شهروندان خشونت را در دور و بر خود حس میکنند دچار وضعیت بیحسی میشوند، یعنی وضعیتی که دیگر کاری از دست ما برنمیآید. بیحسی در بستری از خشونتهای ساختاری و نمادین و خشونتهای عریان روی میدهد تا آدمها نسبت به مسائل دیگران بیحس شوند و در این حالت دیگر مهم نیست در کدام جغرافیا باشید، در این وضعیت این ویدیوها با ایجاد هراس فرآیند کنترل شهروندان را به دست میگیرند. یعنی مردم دائم میترسند و همزمان که نسبت به رنج دیگران بیحس هستند، تبدیل به عناصر منفردی میشوند. یعنی با اینکه در جامعه حضور دارند اما اتصالی با هم ندارند.
در این وضعیت راهحل چیست؟
به محض اینکه این اتصال به وجود آید راهحل عبور از هراس و خشونت در اجتماعهای محلی و محلهای یافت میشود. در اوایل انقلاب افرادی از یک محله برای محله خود تصمیم میگرفتند و ساز و کاری تعریف میکردند که چطور از محله حفاظت کنند و حاصل آن به همه اجتماع میرسید چون از نقطه هراس منفردکننده عبور کرده و تبدیل به جمع توانا شده بودند و نسبت به هم عمیقا شفقت و همدلی نشان میدادند. این شفقت و همدلی سرمایههای اجتماعی ارزشمندی هستند که هراس از بالا و بیحسی از پایین را خنثی میکنند. در این حالت نباید فقط بار را به عهده خانواده گذاشت زیرا در بالا و پایین این روند به طور مداوم افزوده میشود و راهحل گذر از این بیحسی، شفقت و همدلی اجتماعی است.
ارسال دیدگاه