در گفت و گو با پانا

روایت معلم نمونه کشوری از 14 سال خدمت عاشقانه در دل کوهستان ارسباران

تبریز (پانا) –- معلم منطقه هوراند آذربایجان شرقی پس از 14 سال خدمت عاشقانه در دل کوهستان ارسباران امسال به عنوان معلم نمونه کشوری انتخاب شد.

کد مطلب: ۹۱۳۰۱۱
لینک کوتاه کپی شد
روایت معلم نمونه کشوری از 14 سال خدمت عاشقانه در دل کوهستان ارسباران

حافظ مهدی‌زاده در دیار هوراند و دل کوه‌های ارسباران دیده به جهان گشود و مقطع ابتدایی را در دبستان شهید عباس‌نژاد، دوره راهنمایی را در آموزشگاه ایثار و دبیرستان را در مدارس عماد و یاسر هوراند گذارند. او فارغ التحصیل رشته آموزش ابتدایی از مرکز تربیت معلم علامه امینی تبریز است.

مهدی‌زاده که متاهل و دارای یک فرزند پسر ۵ ماهه است، ۱۴ سال سابقه خدمت در حرفه معلمی را دارد و به مدت ۸ سال در پایه اول ابتدایی و ۶ سال در کلاس‌های چندپایه مشغول خدمت بوده است. او هم اکنون نیز در دبستان استاد شهریار هوراند برای ۲۳ گل نوشکفته بوستان تعلیم و تربیت در پایه اول ابتدایی تدریس می‌کند.

هفته معلم بهانه و فرصتی شد تا پای صحبت‌های این آموزگار که مناطق کم‌برخوردار را برای خدمت برگزیده است و امسال نیز به عنوان معلم نمونه کشوری انتخاب شده است، بنشینیم.

در دوران کودکی و نوجوانی آرزو داشتید چه شغلی در آینده داشته باشید؟

با توجه به علاقه خاصی که به معلمان عزیز خود داشتم و دارم و به خاطر زحمت‌هایی که آن ها برای ما می‌کشیدند، همیشه آنان را الگوی خود قرار دادم و سعی کردم همیشه راه آنان را در پیش بگیرم تا خدمتی کوچک به آینده‌سازان ایران اسلامی انجام داده باشم.

تاثیرگذارترین فرد در زندگی شما چه کسی است؟

پدرم که همیشه با دیدن تلاش و سخت‌کوشی ایشان امیدواری و نیل به اهداف بلند را جست‌و‌جو می کردم.

چرا شغل معلمی با شغل‌های دیگر تفاوت دارد؟

به دلیل اینکه معلم نقش اصلی در تربیت نیروی انسانی را دارد و با قشر کودک، نوجوان و جوان در ارتباط است و از این حیث که کارش بیشتر جنبه معنوی و تربیتی دارد همچنین از این نظر که معلم باید از لحاظ اخلاقی الگو باشد، با شغل های دیگر متفاوت است.

چرا خدمت در منطقه کم‌برخورداری چون هوراند را انتخاب کردید؟

با توجه به علاقه خاصی که به مناطق محروم و کار در شرایط سخت دارم، خدواند این توفیق را داد تا در مناطق محروم خدمت کنم تا شاید بتوانم به عنوان خادمی کوچک برای آینده‌سازان ایران اسلامی کمک کوچکی کرده باشم.

تفاوت تدریس در منطقه برخوردار با کم‌برخوردار در چیست؟

دانش‌آموزان مناطق کم‌برخوردار از نظر امکانات آموزشی با کمبود موجه هستند به همین دلیل خود من سعی کردم از طریق ابزارهای دست‌ساز آموزشی و استفاده از خلاقیت و نوآوری دانش آموزان، مشابه امکاناتی را که مدارس شهری از آن بهره‌مند هستند، ایجاد کنم.

از انگیزه خود برای ساخت مدرسه بگویید؟ هزینه ساخت را چگونه تامین کردید؟

وقتی در روستایی به نام وروجن پس از دریافت ابلاغ شروع به کار کردم از همان لحظه اول با اوضاع نامناسب فضای فیزیکی مدرسه و محرومیت دانش‌آموزان از فضای مناسب آموزشی آگاهی یافتم. به علت وضع بسیار نامناسب، حتی سقف مدرسه نیز توانایی حفاظت از کتاب‌های کودکان در مقابل قطرات باران را نداشت به همین دلیل با مرمت مدرسه، چند ماهی را به این شکل گذراندیم تا وضع آب و هوایی خوب شد و در جلسه‌ای که با اولیای دانش‌آموزان داشتیم موضوع را با آنان در میان گذاشتیم تا مدرسه زیبا برای بچه‌های روستا بسازیم که آنها هم بسیار خوشحال شدند و در روز اول سال نو بعد از تحویل، خود بچه‌ها کلنگ ساخت مدرسه را به زمین زدند و با همکاری اولیاء توانستیم یک مدرسه یک کلاسه بسازیم. هزینه ساخت مدرسه را نیز از پس‌اندازی که از معلمی اندوخته بودم، پرداختم.

از نحوه انتخاب‌شدنتان به عنوان معلم نمونه کشوری برایمان بگویید؟

در حیطه کاری خود فعالیت‌هایی را که در حیطه‌های آموزشی، پژوهشی و فضای فیزیکی و امکانات مدرسه انجام دادم به صورت خلاصه بیان می کنم.

در بخش آموزشی از همان روزهای اول که در مناطق محروم شروع به کار کردم، متوجه شدم که دانش‌آموزان روستایی بعد از تعطیلی مدارس، هیچ مکانی برای پر کردن اوقات فراغت خود ندارند برای همین تصمیم گرفتم با برگزاری کلاس‌های فوق برنامه چه در طول سال تحصیلی و چه در تعطیلات تابستان و با طراحی برنامه‌های مناسب و شاد برای فراغت، آنان را در فرآیند یادگیری درگیر کنم و حتی در این خصوص دو جلد کتاب به نام‌های" سبقت مجاز" ویژه تابستان و "پرواز" به چاپ رساندم و در اختیار دانش‌آموزان قرار دادم تا شاید توانسته باشم کمک کوچکی به آینده‌سازان میهن کنم.

همچنین کلاس‌های فوق برنامه‌ای برای دانش آموزان دیرآموز نیز برگزار کردم و در همه این فعالیت‌ها هیچ چشم‌داشت و توقعی از مسئولان نداشتم بلکه برای کسب رضایت خداوند قادر متعال آنها را انجام دادم. همیشه سعی کردم اخلاق، گذشت، وظیفه‌شناسی، نیکی به دیگران، کمک به هم‌نوعان و روحیه همکاری را تدریس‌های خود به صورت علمی به دانش‌آموزان بیاموزم.

در بخش پژوهش نیز با چاپ چند مقاله در زمینه بیش‌فعالی و روش‌های نوین تدریس و اجرای آن‌ها در مدارس با یاری خداوند گام کوچک در حل مشکلات این حوزه برداشته‌ام.

در زمینه فضای فیزیکی و امکانات آموزشی نیز سعی کردم با توجه به اینکه دانش‌آموزان مکان مناسب برای پر کردن اوقات فراغت خود ندارند با هموار کردن حیاط مدرسه و نرده‌کشی اطراف آموزشگاه، تقریبا حیاطی پویا برای دانش آموزان ایجاد کنم.

همچنین با توجه به اهمیت ابزارهای آموزشی در دورس پایه ششم ابتدایی از جمله کار و فناوری، با تهیه چند دستگاه رایانه سعی کردم محرومیت‌زدایی کنم و طعم شیرین آموختن را در دانش آموزان ببینم.

از شغل معلمی راضی هستید؟ میزان حقوقی که می گیرید کفاف یکی زندگی را می دهد؟

من، هیچ وقت به معلمی به عنوان شغل نگاه نکردم و همیشه سعی کردم با عشق به آموختن دانش‌آموزان در این مسیر گام بردارم. با اینکه همه می دانیم حقوق و مزایای شغل معلمی کم است، همیشه سعی کردم در هر مدرسه‌ای که بودم منتظر مسئولی نباشم و تا حد امکان اگر کاری از دستم بر می‌آید هر چند کوچک انجام دهم چرا که عشق معلمی می‌طلبد شاهد نسلی پویا و افرادی صالح و با اخلاق و امیدوار به آینده تربیت کنیم و برای دانش‌آموزان خود الگو باشیم.

اگر یک بار دیگر متولد شوید باز هم شغل معلمی را انتخاب می کنید؟

بله، در هر شرایطی شغل نه بلکه عشق معلمی را انتخاب می کردم برای این که عاشق وطن و آینده‌سازان ایران عزیزمان هستم.

اولین کلمه یا جمله‌ای که پس از شندین کلمه های زیر به ذهنتان می‌ر‌سد؟

معلم: ایثار

دانش‌آموز: امید به آینده

منطقه محروم: ایرانی آباد - با فعالیت همه‌جانبه و با یاری خدا، محرومیت را از بین خواهیم برد.

بهترین و تلخ ترین خاطره خدمت؟

بهترین و بدترین خاطره‌ام در یک خاطره جمع می‌شود. در روستایی مشغول تدریس بودم که بعد از گذشت چند هفته متوجه شدم که دو دانش‌آموز در روستای همجوار که دو خواهر به نام‌های نرگس نه ساله و فاطمه هشت ساله به علت اینکه هیچ فضای آموزشی‌ای روستایشان ندارد و همچنین به دلیل دشواری تردد در اکثر ماه‌های سال، از تحصیل عقب افتاه‌اند. محض اطلاع در بعد از ظهر یکی از روزهای درسی در این روستا حضور یافتم و از نزدیک با آنها آشنا شدم در لحظه اول با دیدن آن ها تلخ‌ترین خاطره در ذهنم نقش بست. فورا آن ها را در مدرسه ثبت‌نام کردم و هر روز بعد از ظهرها به روستای آنها می‌رفتم و شروع به تدریس کردم بعد از گذشت چندماه وقتی طعم شیرین آموختن و یادگیری را در چهره آنها دیدم و این که آنها توانستند بخوانند و بنویسند، خوشحالی که نمی‌توان آن را با کلام توصیف کرد خستگی مسیرهایی را که در برف و کولاک با پای پیاده طی کردم به خاطره شیرین و فراموش‌نشدنی تبدیل شد.

گفت و گو از لیلا موثق قراملکی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار