هاجر فیضی*
همه ما مقصریم!
پیرامون مواد مخدر و مبارزه با افیون فیلمهای متعددی در تاریخ سینمای ایران و جهان ساخته شده است؛ اما سعید روستایی در فیلم اخیرش «متری شیش و نیم» به این موضوع با زاویه دید نوینی مینگرد.
پیرامون مواد مخدر و مبارزه با افیون فیلمهای متعددی در تاریخ سینمای ایران و جهان ساخته شده است؛ اما سعید روستایی در فیلم اخیرش «متری شیش و نیم» به این موضوع با زاویه دید نوینی مینگرد. وی نیروی انتظامی و ستاد مبارزه با مواد مخدر را به تصویر میکشد و به مخاطب نشان میدهد که ایشان با چه مسائل و مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند. فیلم «متری شیش و نیم» دنیایی را به تصویر میکشد که در آن تفکیک مرز گناهکار و بیگناه به باریکی تار مو است.
«سروان صمد» که «پیمان معادی» با بازی همواره حرفهای خویش، این پلیس با اراده و کنجکاو را به مخاطب میباوراند، در پی دستگیری سردسته قاچاقچیان «ناصر خاکزاد» است که «نوید محمّدزاده» باز هم تحسین مخاطبان را با بازی سنجیده و حرفهای خویش بر میانگیزد. «خاکزاد» نام مستعار جوانکی است که از طریق قاچاق مواد مخدر یک شبه ره صد ساله رفته و مال و مکنت و گنج قارونی برای خویش و خانوادهاش تدارک دیده است. وی نیز قربانی محیط ناسالم کودکی، عقدهها و آرزوهای ناکام و خواستههای سرکوب شده است.
در این فیلم با ژانری پلیسی و معماگونه، صمد با ردیابی خرده فروشان مواد مخدر به عمده فروش اصلی، ناصر میرسد. تصاویر رقتانگیزی که از خرده فزروشان و مصرف کنندگان مواد مخدر به مخاطب ارائه می شود، قابل تامل و تاسف و از جهت فیلمسازی و القای حس به مخاطب ستودنی است. نشان دادن خیل عظیمی از معتادان مواد مخدر اعم از زن و مرد و تباهی زندگانی هزاران هزار خانوار فقط برای رسیدن چند خانواده معدود به آرزوهای فرو کوفتهشان جای تأمل و اندیشیدن دارد.
در این فیلم سعید روستایی به خوبی نشان داده است که کودکان با قلبی پاک و معصوم و معرفتی تمام، عاشقانه حامی پدر و مادر نااهل و مصرفکننده خویش هستند و با ایشان در خرید و فروش مواد همدست میشوند؛ اما پدر و مادر بدون هیچگونه احساس مسئولیتی، کودک را با بار ثقیل بزرگ شدن پیش از موعد که چندان هم کودک آماده پذیرش آن نیست، در بین دغدغههای زندگی بیدفاعرها میکنند. ضدقهرمان فیلم، ناصر قاچاقچی به دلیل این که خود قربانی کودکیهای نامناسب و عقدههای بچگی است، در صدد حمایت از کودکانی است که نادانسته و ناخواسته وارد وادی مواد مخدر میشوند. همین امر سبب تنفر ناصر از ثروتمندان است و او در پی انتقام گیری از آنان است. در این فیلم قاعده «بازگشت به اصل خویشتن» به خوبی نشان داده می شود.
به قول مولانا: «هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش ـ بازجوید روزگار وصل خویش»
با وجود تلاش و تقلایی که ناصر، ضدقهرمان فیلم برای رساندن خانواده به آمال و آرزوهایشان میکند؛ اما همه اعضای خانواده، زندگی در همان خانه کلنگی و کوچه باریک و به اصطلاح آشتیکنان را ترجیح میدهند و گویی برای مواجهه و تطبیق با سبک زندگی ثروتمندان چندان آماده نیستند.
سعید روستایی با پایانبندی فوقالعاده هنرمندانه فیلم، به درستی نشان میدهد که صرفا متهم کردن و گناهکار شمردن قاچاقچیان، راهحل منطقی و موثر از بین بردن این معضل در جامعه کنونی نیست؛ زیرا با نشان دادن سکانس واپسین فیلم و مواجهه دوباره صمد با معتاد خیابانی که شیشه ماشینها را پاک میکند، این امر تداعی میشود که مساله به صورت کامل حل نشده؛ چون مساله اصلی همچنان زنده و زایا در بطن جامعه به حیات نه چندان زیبا و خوشایندش ادامه میدهد.
در اکثر سکانسها، نیروی انتظامی و به ویژه ستاد مبارزه با مواد مخدر، مقتدر به مخاطب نشان داده میشود؛ اما در برخی دیگر از سکانسها قدرتی پایاپای بین قاچاقچیان و نیروی انتظامی مشاهده میشود. حضور «پریناز ایزدیار» با وجود بازی خوب و حرفهای؛ در این فیلم بسیار کمرنگ و گذرا است و این مورد درباره حضور «فرهاد اصلانی» نیز صدق میکند. ضدقهرمان و قهرمان این فیلم هر دو از رقابتی با دو بازنده خبر میدهند و همه ما در باختن جامعه مقصریم!
* منتقد
منبع: روزنامه آفتاب یزد
ارسال دیدگاه