عاطفه بزرگ نیا*
چرا مردم فیلم غلامرضا تختی را دوست ندارند
تهران (پانا) - وقتی که فیلم «غلامرضا تختی» ساخته بهرام توکلی در جشنواره فیلم فجر سال ۹۷ به نمایش درآمد با بازخوردهای مثبت مردم و منتقدان مواجه شد. این فیلم در ۱۰ رشته برای کسب جایزه نامزد و موفق به کسب ۲ سیمرغ فیلمبرداری و طراحی صحنه شد.
گرچه فیلم جزو بهترینهای جشنواره محسوب نمیشد، انتظار میرفت در اکران عمومی با استقبال خوبی مواجه شود؛ خصوصا وقتی که تعطیلات نوروز ۹۸ یعنی بهترین زمان برای اکران به فیلم داده شد. اما آمار فروش این فیلم از آغاز اکران (هفته آخر اسفند ۹۷) تا امروز (۲۰ فروردین ۹۸) نشان از استقبال بسیار ضعیف مردم از فیلم دارد که باید این سوال را پرسید دلیل عدم استقبال مردم از آخرین ساخته بهرام توکلی چه بوده است.
ثبت رقم فروش ۶۱۶ میلیون تومانی فیلم «غلامرضا تختی» در مقایسه با فیلم کمدی «رحمان ۱۴۰۰» که بالای ۱۲ میلیارد تومان و فیلم «متری شش و نیم» که بیش از ۹ میلیارد تومان فروخته است عمق فاجعه را نشان میدهد. تا جایی که سلبریتیهای فعال در شبکههای اجتماعی از سیاستمدار و بازیگر سینما گرفته تا ورزشکاران قدیم و جدید به کمک آمدند و با انتشار مطالبی در تشویق مردم برای تماشای فیلم سعی در افزایش استقبال عمومی و بالابردن رقم فروش دارند.
واکنش چهرهها
مهناز افشار، نوید محمدزاده، مجید مظفری، ماهور الوند، امیر حاج رضایی، سعید شریعتی، حسین کلانی و احترام برومند از جمله چهرههایی هستند که مردم را به تماشای فیلم ترغیب کردند.
منتقدان چه میگویند؟
اما منتقدان فیلم نظر متفاوتی درباره «غلامرضا تختی» دارند. ساختار روایی ضعیف، نداشتن تحقیقات کامل درباره شخصیت تختی، ناتوانی در دراماتیزه کردن داستان، و ضعف پایانبندی از جمله ایرادهایی است که منتقدان به فیلم تختی وارد کردند.
در ادامه این گزارش نگاهی به اظهارنظرهای منتقدان - از زمان اکران فیلم در جشنواره فیلم فجر تا امروز- داریم که در آن به نقاط قوت و ضعف فیلم پرداخته شده است و دلایل استقبال ضعیف مردم از این فیلم تا حدی روشن میشود.
صوفیا نصراللهی: «دوران کودکی تختی که تمام میشود فیلم پر از سکانسهای بیهوده است. سکانسهایی فقط برای شرح مقبولیت تختی میان مردم و اینکه چقدر حواسش به آنها بوده. تا ابد این سکانسهای میتوانستند ادامه پیدا کنند. هر بار فقیری از راه میرسد و درخواستی از تختی دارد و تختی تا کت و شلوارش را هم میدهد و دست آخر کاملا سبکوزن به ملاقات مرگ میرود.
رابطههایش با خانواده یا دوست و رفقا یا از همه مهمتر رابطه پیچیده و همیشه بحثبرانگیزش با همسرش به کلی در فیلم نادیده گرفته میشود. خب طبیعی است که فیلم وجه دراماتیکش را از دست بدهد.
واقعیت این است که تختی کشتیگیر مطرحی بوده اما خارج از تشک کشتی آنچه زندگیاش را دراماتیک کرده اتفاقات زندگی شخصیاش بوده است که کارگردان عامدانه گویا از آنها فاصله گرفته است. کارگردان جایی از زبان راوی تاکید میکند که زندگی تختی مسئله است و نه چگونگی مرگش. اما واقعیت این است که در فیلم «غلامرضا تختی» از زندگی تختی هم چیز زیادی نمیبینیم.»
سارا رمضانی: ««غلامرضا تختی» با فیلمنامهای که نمیتواند یک برهه خاص را به تصویر بکشد، تبدیل میشود به مجموعهای سکانسها و نماهای درخشان و بیبدیل و قصهای ساده و خطی که حتی ازآنچه در ویکیپدیا وجود دارد هم کلیتر است. فیلمنامه توکلی و ملکان، مانند یک ضبطصوت ساکن، فقط نزدیکترین صداهایی را که شنیده پخش میکند، و بینندهای که همه این سالها با مرگ مرموز و تلخ تختی درگیر بوده است را تنها میگذارد. ملکان و توکلی، بهعمد از دخیل کردن قضاوت شخصی خود در مورد سالهای پایانی زندگی تختی و مرگ او دور میمانند و به همین دلیل، فیلم شبیه یک وقایعنگاری محض میشود نه یک فیلمی که سرگذشت تعریف میکند. همین بیطرفی فیلمنامه هم است که درنهایت بیننده را در بلاتکلیفی نسبت به فیلم نگاه میدارد. در پایان با دیدن خودکشی قهرمان محبوبمان، نمیدانیم باید چه جبههای درباره فیلم داشته باشیم. بیننده در مواجه با این اثر، دوست دارد، شاهد یک قضاوت باشد. دوست دارد فیلمساز به او بگوید، بله تختی خودکشی کرد، به این دلایل، یا خیر تختی کشته شد به استناد این اسناد. این پایان ساده و گزارش گونه، هیچ فرقی با آنچه تاکنون در رسانههای رسمی در مورد تختی گفتهشده ندارد و بعد از پایان فیلم، بیننده بهجز آنکه دوساعتی با تختی خاطره بازی کرده است، چیز بیشتری راجع به او نمیداند و هنوز در همان موضع بلاتکلیفی قبل از تماشای فیلم به سر میبرد. اگر قرار بود فقط با تختی تجدیددیدار میکردیم، بهتر نبود، فیلم روی یک مبارزه خاص و حساس، مثل همان مسابقه سیدنی تمرکز میکرد و همانجا هم قصهاش را خاتمه میداد تا شرافتمندانهتر، خود را از پرداختن به مرگ تختی و اسرار روزهای آخرش دورنگه میداشت؟»
جواد طوسی: «در سیر روایت به بیننده توضیح داده میشود که چه عواملی تختی را به سمت این انتخاب مرگ آگاهانه کشاند و اینجاست که بیننده در برابر این قهرمانِ تنها و پایبند به خصایل اخلاقی سر تعظیم فرود میآورد. در روایت بهرام توکلی با این واقعیت تلخ روبهرو میشویم که قهرمان تحت هر شرایطی تنهاست، منتها وقتی از قدرت فاصله میگیرد میتواند جایگاه و تکیهگاه مردمیاش را حفظ کند.
در تصاویر پایانی میبینیم که قهرمان بهتاریخپیوسته ما روی دوش مردم است. بهجرات میتوان گفت که در سینمای ایران با چنین لحن و بیانی، فیلم اتوبیوگرافی ساخته نشده است. شخصا معتقدم ارزشهای این فیلم در طول تاریخ، بهتر درک خواهد شد. فیلمنامه سعید ملکان و بهرام توکلی دارای ارزشهای بسیاری است که نادیدهگرفتن آن از سوی هیئت داوران این سؤال را مطرح میکند که آیا آنها متأثر از فضای عمومی و پرسوءتفاهم جامعه، در چنین نقطه انفعالی و نگاه محتاطانه قرار گرفتهاند؟ بههرحال، «غلامرضا تختی» اثری نو و خلاقانه در شمایلنگاری «قهرمان» و روانشناسی فردی و اجتماعی او در دنیای معاصر ما، به شمار میآید.
علی منصوری: «این اتفاق و عدم شناسایی دقیق در شخصیت تختی، دقیقاً روندی است که در فیلم غلامرضا تختی حضور دارد. فیلم به جز اندکی جزئیات از زندگی شخصی تختی و روایتها و شنیدههای مشهور در بین عوام، چی دیگری به دست ما نمیدهد و این سوال برای بیننده ایجاد میشود که آیا در فیلمی که قرار است غلامرضا تختی را روایت کند میتوان به همین مقدار از داستان و روایت تکیه کرد!؟ به نوعی میتوان گفت که فیلم بهرام توکلی در موضعی از روایت تختی قرار میگیرد که اتفاقاً نقطه قوتی برای فرد فرد ایرانیهاست، یعنی تکیه بر تختی فرهنگی ایرانی؛ اما دقیقاً بزرگترین ضعف برای یک روایت سینمایی چرا که اصولا سینمای خوب آن سینماییست که هیچ چیزی را برای بیننده خود پیشفرض نگرفته باشد و با یک نگاه پر از مسامحه حداقل بنای روایت خود را بر عاملی بیرون از فیلم استوار نکرده باشد. این کاری است که فیلم توکلی آن را انجام داده است. نشانه این اتفاق نریشن ویژهای است در ابتدای فیلم به گوش تماشاگر میرسد و میگوید که روایت کردن شخصیت تختی کار دشواری است و در کمال تعجب در همان ابتدای کار، استیصال خود را از روایت این شخصیت اعلام میکند تا احتمالا اگر بعد از اتمام فیلم با این سوال مواجه شد که چرا شخصیت تختی به خوبی روایت نشد بگوید که من گفته بودم کار دشواری است و به طور مثال فقط وصیتنامه او و یک سری مستندات تصویری و نوشتاری متقن را ملاک و معیار قرار دادم و نتیجهاش هم جز همین که میبینید نیست. به همین راحتی!!!!
مسعود فراستی: « در فیلم تختی برخلاف فیلم قبلی توکلی «تنگه ابوقریب» خبری از ادا اطوارهای بیهوده دوربین نیست و فیلمساز به سمتی میرود که فیلم کلاسیک بسازد، او باید درباره این شخصیت تحقیق کند تا فیلم بسازد ولی از پس این تحقیق برنمیآید. یعنی تختی توکلی کاملا در لانگ شات است. ما به عنوان تماشاگر چه قبل و چه بعد از تماشای فیلم، درباره تختی، همچنان در لانگ شات باقی میمانیم. در واقع معمای تختی اصلا باز نمیشود.»
فراستی درباره موضوع مرگ قهرمان در فیلم غلامرضا تختی میگوید: «متاسفانه پایان فیلم شایعه خودکشی را درباره مرگ تختی تقویت میکند. تختی نشانداده شده در این فیلم تختی شخص منفعلی است که از پس زندگی خود برنمیآید. این تختی نه یک یلِ مردمی و نه حتی یک پوپولیست، بلکه یک اومانیست سطحی است که مدام لبخندی قلابی برلب دارد و من اصلا او را نمیفهمم. فیلمساز نمیتواند هیچ برشی از زندگی تختی را بسازد.»
* روزنامهنگار
ارسال دیدگاه