حرفهای آدمانه شب چله
مادر - خدا رحمتش کند - سالی یک شب سرخوش بود.شب یلدا. دلیلش اینکه همه فرزندانش که بعد ازدواج از خانه رفتهاند، در این شب قرار گذاشته بودند همگی بدون استثنا با خانواده هایشان دور هم باشند.
در مناسبتهای دیگر، دست کم یک غایب داشتیم. حتی عید نوروز و حتی روز مادر. اما در مورد شب یلدا هرکس هرجا بود خودش را به جمع میرساند. در مواقع غیر از شب یلدا، در نشستهای خانوادگی از همه چیز حرف میزدیم. از گلایههای خانوادگی بگیر تا بحثهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی.
مادر، فراوان دیده بود که این بحثهای داغ، گاهی به مشاجره و دلخوری و غرولند میکشد. به همین دلیل از همه خواسته بود در شب چله بحث سیاسی را تعطیل کنند. و به ادبیات خودش میگفت:«حرفهای آدمانه بزنید»!
حرمت میزبان، همه را به رعایت خواسته مادر وامی داشت. بخصوص پدر - یادش بخیر - که همیشه یک پای بحثها بود، در آن شب اجازه نمیداد که حرفهای سیاسی، شیرینی دورهمی شب چله را تلخ کند. پایان شب که به خانه برمی گشتم، از اینکه رضایت مادر فراهم شده خرسند بودم و در تقویم ذهنم، یلدای بعدی را میجستم که باز هم برسد و با ممنوعیت مادر، یک شب دیگر بیسیاست سر به بالین بگذارم.
***
۱۵ یلداست که مادر در میان ما نیست. همین که او نیست شیرینی شب چله اصلاً مزه قبلها را ندارد و تلختر اینکه در دو یلدای اخیر که پدر هم میهمان مادر شده، یلداها شور و حال قبل را هم ندارد.
***
گرچه باز هم همین شب را دور هم جمع میشویم، اما در لحظه لحظهاش یاد مادر بر سرم آوار میشود و گاهی ناشیانه زور میزنم که اشکم را پنهان کنم. بخصوص وقتی غصه دارتر میشوم که ذکر و حرف سیاست لعنتی، دمنوش تلخی شده که توی قوری زندگیمان ریختهایم و روی سماور نفسانیتمان که گوشه اتاق قل قل میزند، بار گذاشتهایم و هی فنجان فنجان از آن میخوریم...
کاش مادر همچنان میبود و این دمنوش زهرهلاهل، لااقل برای یک شب به گلویمان نمیریخت.کاش میبود و باز هم میگفت: «امشب را حرفهای آدمانه بزنید.»
منبع: روزنامه ایران
*فعال سیاسی اصولگرا
ارسال دیدگاه