* نعیمه مرتضایی
«همه می دانند» گذشته ای که از فاش شدنش می ترسند
نگاهی به فیلم همه می دانند ساخته اصغر فرهادی
تهران (پانا) - «همه میدانند» فیلمی در ژانر تریلر روانشناختی به نویسندگی و کارگردانی اصغر فرهادی است . وی یکی از موفق ترین کارگردانان ایرانی در سطح بین المللی به شمار می رود که در سال 2012 فیلم جدایی نادر از سیمین وی برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد و همزمان نیز نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم نامه غیر اقتباسی برای این فیلم شد .
فرهادی همچنین برنده جایزه بهترین فیلم خارجی جایزه گلدن گلوب سال ۲۰۱۲ میلادی به خاطر کارگردانی و نویسندگی فیلم جدایی نادر از سیمین شد . اصغر فرهادی در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ جایزه بهترین فیلم نامه جشنواره فیلم کن را برای نگارش فیلم نامه فیلم فروشنده دریافت کرد . همچنین در اسکار ۲۰۱۷ فیلم فروشنده به نویسندگی و کارگردانی وی توانست جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان را کسب کند . خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین به عنوان بهترین کارگردان برای فیلم درباره الی و خرس طلایی جشنواره فیلم برلین به خاطر جدایی نادر از سیمین ، از دیگر دستاوردهای اوست . و حالا فیلم همه می دانند که هشتمین فیلم بلند فرهادی است به زبان اسپانیایی ساخته شده و بازیگرانی همچون خاویر باردم ، پنه لوپه کروز و ریکاردو دارین در آن ایفای نقش می کنند.
داستان فیلم در مورد لائورا با بازی پنه لوپه کروز است که برای شرکت در جشن عروسی خواهرش بعد از سالها به زادگاهش در روستایی واقع در اسپانیا بر میگردد . روستایی که در آن گذشتهای دارد .گذشتهای که در ابتدای فیلم ، فرهادی آن را به زبان تصاویر و در قالب نمادها بیان میکند. ساختمان فرسوده و رنگ پریده ساعت و ناقوس کلیسا . دیوارهای پوسیدهای که روی آنها نقشهایی یادگاری از عشاق قدیمی بر جای مانده است و در میان آنها ابتدای اسامی لائورا و پاکو هم به چشم میخورد . حرکت کند و سنگین چرخ دندههای پوشیده از خاک ساعت و به دنبال آن به صدا در آمدن ناقوسها و پرواز پرندگان برای رهایی، همگی نشان از فرارسیدن زمان بیداری گذشته دارد.گذشتهای که بر کسی پوشیده نیست و همه میدانند. مردمی که فرهادی با استفاده از نماها و میزانسن و حرکت دوربین روی دست و نشان دادن تصاویر جادههای پر پیچ و خم به سبک کیارستمی مخاطب را همراه لائورا به میان آنها میبرد.مردمانی که از مشکلات مالی رنج میبرند و با نگاههای معنا دارشان به لائورا ، بیشتر از او گذشتهاش را به یاد دارند و به زندگی اکنونش حسادت میکنند.
فیلم نامه آلترناتیو فرهادی در ابتدای امر به معرفی کاراکترهای اصلی، آن هم در میان انبوهی از کاراکترهای فرعی میپردازد . لائورا زنی است که مشکلات زندگیاش را در پس چهره خندانش پنهان میکند و در مقابل عشق افسارگسیخته پاکو به آغوش کشیدن فرزندانش را سپر میکند. پاکو اما مردی است که زندگی آرامتر و بی دغدغه تری نسبت به دیگر مردمی که از مشکلات مالی رنج میبرند دارد اما عشق به لائورا با وجودی که سعی در پنهان کردنش دارد ، همچنان در وجودش شعله میکشد . در این میان ایرنه دختری است که شباهت چندانی به لائورا ندارد و همچون پاکو بی پروا قدم در راه هوس بازی میگذارد و فرهادی با شباهت به ساخته پیشینش یعنی در باره الی ، با گم شدن ناگهانی او فیلم را وارد مسیر تازهای میکند . آن هم بخشی که فرهادی از چشم مخاطبی که همراه دیگر کاراکترها غرق در فضای جشن و پای کوبی مراسم عروسی کرده است پنهان میکند. پنهان کردن بخش مهمی از فیلم ، به سبک فرهادی در روایت داستانش برای ایجاد حس تعلیق و کنجکاوی مخاطب تبدیل شده است . آن چه که پیشتر در فیلم درباره الی با حذف سکانس غرق شدن الی و در فیلم جدایی نادر از سیمین سکانس افتادن راضیه از پلهها و بعد از آن در فیلم فروشنده سکانس تجاوز یا عدم تجاوز دیده شد و تعلیق و کنجکاوی مخاطب را تا پایان فیلم بر میانگیخت . همچون فیلم همه میدانند که حالا به دنبال ناپدید شدن ایرنه حقایق دیگری سر از خاک بیرون میآورند که تماماً حول محور گذشته لائورا و پاکو میچرخند . حقایقی که در فیلمنامه ای با ساختار پنج پردهای ، فرهادی به مرور و با عبور از هر نقطه عطف برای مخاطب آشکار میکند و منجر به کشمکش و پیچیدهتر شدن داستان میشود. از سوی دیگر شخصیت پردازیهای دقیق و بازیهای گیرا، حس همذات پنداری مخاطب را با کارکترها بیشتر برمی انگیزاند . مخاطبی که حالا خودش را در شرایطی که لائورا در آن گرفتار شده حس میکند . مادری زخم خورده که حالا برای نجات فرزندش سر دو راهی قرار گرفته است . آن هم دوراهی که از هر مسیر برود دخترش را ممکن است از دست بدهد . حال مخاطب از خود میپرسد که اگر به جای لائورا باشد چه تصمیمی خواهد گرفت؟ یا اگر به جای پاکو باشد چه خواهد کرد؟ آیا به قیمت نابودی زندگی خود و خانوادههایی که معیشتشان از راه مزرعه تأمین میشود ، تصمیم به فروش آنجا و نجات زندگی دختری که تازه به وجودش پی برده میگیرد یا نه تصمیم میگیرد زندگی فعلیاش را حفظ کند . تصمیمی که در هر دو صورت میتواند منجر به نابودی و فروپاشی زندگیش شود. آن چه که در سکانسی در پایان فیلم از پاکو میبینیم گویای این حقیقت است . مردی شکست خورده ، تنها و ناامید که با حالت بیمار گونهای روی تخت افتاده و از پشت پنجره به مزرعه سوت و کورش نگاه میکند . اما بر خلاف لائورا و پاکو مخاطب نمیتواند با آلخاندرو(ریکاردو دارین) که هیچ شناختی نسبت به او ندارد همذات پنداری کند..شخصیتی که در نیمههای راه به قصه اضافه میشود اما ورود او تأثیر چندانی بر پیشروی داستان و یا ایجاد کشمکش و بحران تازهای ندارد و مهمترین تاثیرش تنها میتواند برانگیختن کوتاه مدت شک و تردید دیگران و انحراف ذهن مخاطب باشد . از این رو با عدم دریافت اطلاعات کافی درمورد آلخاندرو سؤالهای اساسی در مورد او همچنان تا پایان فیلم در ذهن مخاطب باقی میماند. چرا آلخاندرو هیچ کنشی نسبت به پاکو انجام نمیدهد ؟ این در حالیست که پاکو هنوز هم به وجود آلخاندرو در زندگی لائورا حسادت میکند . یا با وجود عشق آتشین میان لائورا و پاکو چگونه آلخاندرو توانسته با لائورا ازدواج کند؟
فیلم فرهادی همچون آثار دیگرش با پایان یافتنش ، اما پروندهاش همچنان در ذهن مخاطب باز باقی میماند و تا مدتها مخاطب را به فکر وا میدارد. فکر در مورد سرنوشت کاراکترهای فیلم که با پایان فیلم هر کدام قصه دیگری را آغاز خواهند کرد. و از همه مهمتر فکر مخاطب در مورد خودش. اینکه چه گذشتهای دارد که از فاش شدن آن بیم دارد. گذشتهای که با گذشت زمان دستخوش تغییر قرار میگیرد و رفته رفته از اصل خود فاصله میگیرد. همچون دانههای انگور که زمانی را باید سپری کند تا شخصیت شراب شکل گیرد. پس از آن، گذشته درست در اوج غفلت و بیخبری به سراغ آدمی خواهد آمد و زندگیاش را دگرگون خواهد کرد.
منبع: ICN
ارسال دیدگاه