* نیلوفر ثانی

یادداشتی بر نمایش «مرگ و پنگوئن» به کارگردانی پیام دهکردی

وقتی فاصله مرگ و زندگی، پنگوئن بودن است

تهران (پانا) - درباره رمان «مرگ و پنگوئن» اثر اندری کورکف که بعنوان مهمترین نویسنده ی اوکراین بعد از فروپاشی شوروی سابق مطرح ست ، بسیار نوشته‌اند، چه کن کالفوس منتقد نیویورک تایمز و چه منتقدان وطنی. کتابی که از پرتیراژ ترین رمانهای اروپایی ست و اقبال خوبی داشته است؛

کد مطلب: ۸۶۰۹۹۹
لینک کوتاه کپی شد

آنچه بیش از همه در خط روایی رمان به چشم می خورد، تنش، بی‌ثباتی و فضایی از رعب و کشتار و ناامنی در جامعه‌ای تازه استقلال یافته وحضور قدرت و مافیای حزبی و سیاسی است؛ فضایی که برای اروپای شرقی بسیار مملوس است.
داستان، شرح حال نویسنده‌ای جوان و پنگوئنی است که با او هم‌خانه شدهَ است. کارهای نویسنده جوان اگرچه خوبند اما مورد توجه قرار نمی‌گیرند و او به سفارش روزنامه‌ای آگهی ترحیم افرادی را می‌نویسد که هنوز زنده‌اند و این خود سرآغاز درگیری او با ماجراهای عجیبی می شود که «مرگ» سرسلسله تمام آنهاست .

محمدچرمشیر با دست مایه قرار دادن این رمان که طنز سیاهی دارد، و برجسته‌سازی مفاهیمی از آن با دیدی ابزوردتر، نمایشنامه‌ای را به رشته تحریر درآورده که باهمان نگاه آشوبنده و آشفتگی اجتماعی و سیاسی، به استحاله انسانی می‌پردازد که در تهاجم و تجاوزِ قدرت و حاکمیت، مرگ و کشتار، از انسان بودن می‌گریزد و حیوان شدن را ترجیح می‌دهد.

پنگوئنی که با تمام افسردگی و سکوتِ خود، یکی از مهمترین عناصر داستان و نیروهایِ زندگی و ادامه حیات است. اگرچه بیشتر روزش را در وان و سه وعده خوردن ماهی سپری می‌کند، اما پس از او، گویا تمام رشته‌های ربط نویسنده به امید و زندگی، گسسته می‌شود. او همان موجودیتی ست که تعلق، عشق، و نمادی از شرایطِ ماندگار و متعادل، با مرگش، به اتمام می‌رسد .
پنگوئنها موجوداتی اجتماعی و گروهی هستند که اگر از محیط زیستِ واقعی خود دور بیفتند، از تنهایی و آب وهوای نامناسب، نمی‌تواند به زندگی ادامه دهند.

نمایشنامه به‌خوبی توانسته است فضای رنج، تنهایی، سردی، انزوا و پوچی آدم‌ها را به تصویر بکشد و علی‌رغم تفاوت ‌های زیادی که با کارکترهای رمان، دارد، پیوند ابتدایی و پایانی را مشابه، حفظ کرده تا خط و ربط داستان اصلی با نزدیک ‌تر شدن به فضای ِمورد نظر چرمشیر در تمرکز بر تغییرات فردی و مسخ‌شدگی نویسنده و اوضاع مشوش بیرونی، برای تماشاگر، اساسی‌تر جا بیفتد.

آپارتمانی که دیوار ندارد و شخصیت‌هایی از یک مافیای مخوف سیاسی از تاریکی و بدون هیچ عبور از دری، وقت و بی‌وقت وارد و خارج می‌شوند. سفارش‌هایی برای آگهی ترحیم دارند که در حقیقت، سوژه‌های قتل وکشتارهای بعدی ست. سفارش هر آگهی، پیامی از وقوع قتل آن فرد است که پیشآگهی‌اش داده می‌شود. و بدین ترتیب نویسنده وارد دایره زنجیره واری از پاکسازی‌های سیاسی می‌شود که دستورش از یک ناظر کلِ مخفی است.
مرگ و پنگوئن،روایتی از گریزناپذیری آدمی در تارهایِ رویدادهای سیاسی و فجایع و جنایاتی ست که هرچقدر بخواهد به کار خودش و نگهداری پنگوئنش مشغول باشد بازهم درآنها گرفتار می‌شود، وهرچقدر بخواهد «کمتر بداند تا کمتر درخطر» باشد، بازهم روند اتفاقات او را وارد مسیری می‌کند که بداند و ریسک خطراتش را بپذیرد و تاوانش را بدهد.
تاثیرِ امر سیاسی، در تغییرات اجتماعی، چه درمتن و چه در اجرای درخشانِ پیام دهکردی، بر تک تک افراد مشخص است؛ چه ویکتورِ نویسنده، چه سونیا دختر یکی از آن عاملان جنایی، به‌عنوان افراد عادی‌تر؛ و انفعال و انزوا، حاشیه امنی به‌وجود نخواهد آورد. سیستم حاکمیت، با نفوذ، تجسس و ردیابی افراد و بازجویی از آنها، روندی را شکل می‌دهد که حتی تک تک افراد جامعه وضعیت موجود را بپذیرند و به آن تن دهند؛ مگر آنکه احتمال حذف ومرگ خود را بپذیرند. فشار و ارعابی که همواره تهدیدی ست که یا مطیع باشند و مهره ای هدفمند، یا از چرخه حذف شوند.
این سیاست کثیف و رایجی ست که افراد را به دلایل زیادی وارد کار کثیف وهمرنگ حاکمیت برتر و عاملان جنایت‌ها می‌کند؛ حتی اگر درحوزه ی فرهنگ و زیست روزمره آنان باشد تا حداقل فاصله ی ایدئولوژی برای کنترل و تسلط بر همگان ایجاد شود.
مرگ و پنگوئن داستانِ خوردگی روان و احساس آدمی در تنهاییِ مفرطی است که حتی اگر بخواهد باعشق ترمیمش کند، قادر نیست. وحتی اگر بخواهد خودش را از دایره فجایعی که هرروز پیرامونش اتفاق می افتد،جدا کند، ممکن نیست.
چرمشیر اگرچه مرگ و پنگوئن را به شیوه مختصرتری از رمان اصلی روایت می کند و سعی دارد در تصویری درست از فضای حاکم و سیر استحاله نویسنده و حتی با تغییر نقش سونیای ۴ ساله به دختری جوان و ایجاد ارتباطی حسی و عاطفی، بیش از پیش بر فقدان عشق و امنیتِ روانی تاکید کند، بااین‌حال به‌دلیل سیرِ تند و گاها حذف بسیاری از رخدادها، اجازه تکمیل شدن هر قطعه با قطعه بعدی را بطور کامل نمی‌دهد و مخاطب با سرتیترهایی از اتفاقات مواجه می‌شود که بیش از درک روند جاری، نتیجه نهایی داستان را مهم می کند؛ اگرچه در بازنمایی «قدرتِ مرگ» با فانتزی پنگوئن و احوالات او و دردی که در جامعه امروز ما نیز به وفور دیده می‌شود، موفق است.

طراحی صحنه و وجود بلورهای سفید که تداعی سرزمینی موعود، سپید، آزاد و امن ست، بازی جا‌افتاده عباس جمالی و حضور پنگوئن عروسکی که دقیق و حرفه‌ای باران وقارکاشانی خردسال، ایفاگر نقش آن ست، طراحی نور و موسیقی و افکت‌های مرتبط با فضای جنایی داستان، دکور اندازه و کارا، همه و همه اجرایی منسجم و کارگردانی ِموفقی را رقم می‌زنند.

آنچه بر صحنه اجرا می‌شود، زیست هر فردی در یک جامعه بی‌ثبات و بلبشویِ سیاسی واجتماعی با سیطره حاکمیتیِ فاسد و با گریبانگیری تنهایی ازلی، و عدم امنیتی است که زندگی اش را از انسان بودن به جانور بودن تقلیل می‌دهد و از او موجودی استحاله شده می‌سازد که تنها راه نجاتش را مهاجرت و رفتن از آن جامعه می‌داند.
آخرین دیالوگ نمایش از زبان ویکتور نویسنده، تکان دهنده‌ترین و مهمترین بخش نمایشی است که تابلوهای هشدارش را به‌سوی تماشاگران و افراد جامعه از آینده ای می گیرد که ممکن است عنقریبِ روزگار خودشان باشد: «من یک پنگوئن هستم»

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار