سیمین حاجیپور ساردویی*
عدالت جنسیتی در امر سیاسی
واقعیت این است که فرهنگ مردسالاری و نه اسلام، مانع اولیه و مهم برای دستیابی زنان مسلمان به برابری است. اما از آنجا که بخش اعظم جغرافیای تمدن اسلامی با جغرافیای فرهنگ مردسالاری کلاسیک همپوشانی دارد، اغلب به این برداشت اشتباه میرسند که اسلام مانع دستیابی زنان به برابری در عرصههای مختلف است. اما آیا روح اسلام با حضور پررنگ و متعادل زنان در عرصه سیاست توافق دارد؟
قرآن، به عنوان مرجع اصلی اسلام، به طور خاص به موضوع حضور زنان در سیاست نمیپردازد. اما گاهی برخی از آیات قرآنی به گونهای تفسیر میشود که برخی محدودیتها را برای زنان به تصویر میکشد. این محدودیتها شکاف جنسیتی را میان دو گروه مردان و زنان به وجود میآورد و فعل و انفعال این شکاف برحسب نوع جامعه به سه دسته تقسیم میشود: اولا، در جوامع سنتی که زنان تابع شوهر بوده و نقش سیاسی ندارند، این شکاف فعال نیست. ثانیا، در جوامع نوین تحولات گسترده اجتماعی موجب فعال شدن شکاف در قالب درخواست حق رأی و نمایندگی در نهادهای پارلمانی و حزبی میشود. ثالثا، در جوامع در حال گذار این شکاف نیمهفعال است؛ به این معنی که گاه برحسب حضور و تلاشهای سایر شکافها همچون جناحبندیهای سیاسی فعال شده و به تراکم میگراید و زمانی از فعالیت بازمیایستد.
یکی از نظریههای رایج برای تبیین این شکاف نظریه فمینیسم است. همانگونه که بیان شد، موضوع این نظریه حولمحور موقعیت زنان در جامعه از حیث نابرابریها، تمایزگذاریها و ستمگریهای مردانه میچرخد و در این راستا از شاخصهایی چون حضور زنان در فعالیتهای سیاسی، برابری دستمزد زنان و مردان در قبال کار برابر، فرصتهای برابر در دسترسی به امکانات آموزشی، ابهام در محاسبه کار خانگی در تولید ناخالص ملی، عدم مشارکت زنان در تصمیمگیریهای درون خانگی و نابرابری در حقوق مدنی سود میبرد.
اما این دیدگاه، به دلیل تأکید صرف بر مبادی نومارکسیستی، در ارتباط دادن سیستماتیک نابرابریهای جنسی به شرایط سیاسی و قدرت نیروهای اجتماعی در اشکال آشکار و پنهان آن ناکام میماند. اما ادیان الهی در تلاش به منظور غلبه بر شکاف جنسیتی که زمینهساز نابرابری و بیعدالتی در این عرصه است، موفق بودهاند. هر چند که در نگاه نخست ممکن است اینگونه به نظر نرسد. تلاش ادیان، بهخصوص اسلام، برای برقراری عدالت در همه زمینهها و رفع ظلم و ستم از هر نوع به روشنی آشکار، واضح و مبرهن است، به گونهای که در آیه ۲۵ سوره حدید آمده است: «ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل و قسط را به پا دارند». بنابراین آیه، عدالت اقتضا میکند که جنسیت افراد مانع از آن نشود احساس ناکامی و کهتری کنند.
از آنجا که طبق گواهی تاریخ، از مقطعی به ویژه زنان به دلیل زنانگی خویش، نه عامل دیگری، از حقوق بایسته خود در اثر غلبه مردانگی محروم ماندهاند و در نتیجه جامعه بشری، ایشان را در موقعیت فروتری نسبت به مردان یافته است، طرح مقوله عدالت جنسیتی بیشتر در خصوص زنان و در عرصههای فرافردی همچون سیاست مصداق مییابد و چارهجویی به منظور رفع آن را ایجاب میکند. احکام اسلام در زمینه عدالت جنسیتی با تکیه بر یک پارادایم تعاملگرا در زمینه حقوق زن، بر این اصل مبتنی است که جنس مؤنث از لحاظ ویژگیهای بیولوژیک و نیز از حیث خصوصیات روانشناختی، تفاوتهایی با جنس مذکر دارد، اما این تفاوتها طولی نبوده، بلکه عرضی هستند و در نتیجه، تفاوتهای انکارناپذیر جسمی و بیولوژیک دو جنس، هرگز به مثابه ارزشگذاری فرادستی و فرودستی جنسی نیست.در آیه ۱۲۴ از سوره نساء نیز علت تساوی عمل زن و مرد روشن میشود که انسان کوشنده باید به اندازه کوشش خویش پاداش گیرد و اگر تفاوتی میان تلاش زن و مرد باشد، ظلم است و خداوند متعال چنین ظلمی را روا نمیداند. بنابراین، برابری و تساوی عمل زن با مرد بر اساس عدل الهی و منزه بودن باریتعالی از ظلم اثبات میشود.
اما در مورد مشروعیت حضور در سیاست چطور؟ برخی برای اثبات ادعای خویش مبنی بر عدم مشروعیت حضور زن در حکومت به برخی آیات مانند سوره نساء، آیه ۳۴ استناد میکنند. به باور این افراد، این آیه بر قیمومت و سرپرستی مردان بر زنان دلالت دارد و سپردن حکومت و ولایت در امور به زنان را با مفاد این آیه در تضاد میبینند. اما این آیه درصدد بیان یک قاعده عام و فراگیر نیست؛ بلکه منحصرا ناظر به کانون خانه و خانواده است. اگر گفته شود به همان دلیلی که قیمومت شوهر نسبت به زن در کانون خانواده پذیرفته میشود، باید قیمومت مرد نسبت به زن در جامعه نیز مورد قبول واقع شود، باید گفت که تشریع قیمومت مرد برای همسر خویش در این آیه، به ملاکهایی مستند شده که در مورد قیمومت مرد نسبت به زن در جامعه وجود ندارد. بنابراین قیاس جامعه به کانون خانه از نوع قیاس باطل است. حال با توجه به سه موضوع عدالت، برابری و امکان حضور زن در عرصه سیاست از نگاه اسلام میتوان به نظریهای با عنوان «عدالت جنسیتی در امر سیاسی» رسید.
توجه به این نکته ضروری است که جنس به خصوصیت بیولوژیک یک فرد اشاره میکند که با گذشت زمان تغییر نمیکند، در حالی که جنسیت به نقشهایی که توسط اجتماع برای زنان و مردان مطرح میشود، اشاره دارد که با گذشت زمان تحت تأثیر عوامل مختلف قرار میگیرند. نظریه «عدالت جنسیتی در امر سیاسی» از شش درونمایه سرچشمه میگیرد. نخست اینکه، زنان و مردان در سایه خالق یکتا در عرصه خلقت حضور دارند. دوم اینکه، زنان نه تنها به لحاظ خلقت بلکه از منظر علایق، نگرش و تجربه با مردان تفاوت دارند. سوم اینکه، مردان و زنان، به لحاظ تاریخی، به طور ناعادلانه و نامتعادل در موقعیتهای اجتماعی قرار گرفتهاند. به بیان دقیقتر، زنان از منابع مادی، پایگاه اجتماعی، قدرت و فرصتهای خودشکوفایی کمتری نسبت به مردانی برخوردار هستند که جایگاه اجتماعی مشابهی را اشغال کردهاند. چهارم اینکه، این عدم تعادل از سازمان و ساختار جامعه ناشی میشود و نه از تفاوتهای موجود و پذیرفته شده در خلقت. پنجم اینکه، زنان نیز به عنوان یک انسان به آزادی و قدرت برای خودشکوفایی نیاز دارند. ششم اینکه، این آزادی و قدرت با حضور مؤثر در عرصه سیاست حاصل میشود. در واقع، قرارگیری، حضور و جایابی زنان در موقعیتها و ساختارهای سیاسی ـ اجتماعی مناسب در بحث عدل و تعادل ریشه دارد که هر دو پایه و اساس دین اسلام را تشکیل میدهند و یکی از راهکارهای نهادی برای دستیابی به این عدل و تعادل، در دنیای امروز، سهمیهبندی جنسیتی برای حضور بیشتر و پررنگتر زنان در عرصههای مختلف است.
منبع: آرمان
* پژوهشگر ارشد جامعهشناسی سیاسی ایران و مطالعات زنان
ارسال دیدگاه