به بهانه سالروز درگذشت هنرمند کهگیلویه و بویراحمدی؛
جفایی که بر مرحوم حسین پناهی رفت
خبرگزاری پانا: چرا از به اصطلاح اشعاری که فرهنگ و بزرگی را نه از قلم و هنر، بلکه از تفنگ و چماق و سبیل های تا بناگوش در رفته و ... می دانند، استقبال می نماییم، و اما از اشعار زیبای حسین پناهی که قلم و هنر را به تحسین واداشته، رویگردان و بی اعتناییم!؟
خبرگزاری پانا، بهزاد همتی : حسین پناهی در ایام زندگانی خود، آن زمان که همواره خدمات بی شماری به عرصه فرهنگ و هنر نموده،و نیز خالق آثار متعدد و هنرهای دلنشین و عامه پسند بوده،در کلام و در اشعار آتشین و عمیق خود،بارها از بی مهری و بی اعتنایی ها نالید و اکنون که این دنیای نامراد را ترک نموده، نیز با فراموشی و بی اعتنایی،همچنان زخم های عمیق و ترمیم نیافتنی بر نام و نشانش زده ایم.
شاید چنین جفا و برخوردهای تلخ با هنرمندان، در هیچ جایی از این مرزوبوم مثل استان ما نباشد،و این عدم شناخت و باور ما از بزرگان هنر استان،حقیقت تلخی است که ما آن را به وضوح دیده و آشکارا پذیرفته ایم.
حال جای سؤال دارد که، فروشنده کتاب که نام و آثار مرحوم پناهی را رونق بخش زندگی خود می داند،و جوان و جوانان خریدار نیز در خلوت خود،با اشعار حسین پناهی انس می یابند،حال این هنرمند فقید و فرهیخته، در استان و در میان مردم عامی و تحصیلکردگان و هنرمندان ما،در چه جایگاهی قرار دارد؟
چرا هیچگونه اشاره ای به آثار هنری و نقش آفرینی های مرحوم پناهی در صداوسیما و سایر رسانه های استان دیده نمی شود؟چرا در مجالس گرامیداشت و جشنواره های بی شمار استان،که بعضأ یادبود و آثار هنرمندان و بزرگان خارج از استان را نیز شامل شده است،چرا سهمی هرچند ناچیز،به این هنرمند بزرگ هم استانی اختصاص نیافته است؟
مگر نه این است که حسین پناهی،جزئی از تاریخ فرهنگ و هنر این استان،و به واسطه نقش آفرینی های نامحدود خود در تلویزیون و سینمای ایران، و نیز خلق اشعار زیبا و غنی، از نوابغ و از بزرگترین شاعران و هنرمندان استان ما بوده است؟چرا گذر زمان و جفاهای نامحدود ما، بر آثار و بر اشعار زیبا و سرشار از صداقت و یکرنگی و بر نام و یاد مرحوم پناهی، گرد فراموشی و غربت انباشته است؟
چرا شاعران شوریده دل و هنرمندان همواره مدعی ما، که ادعای نبوغ و احساسات هنری را با خود یدک می کشند،نتوانسته اند از هنرور هم کیش و نامی خود دفاع نموده و آنگونه که شایسته است، یادش را زنده نگه دارند؟
ما که در خندیدن به لطیفه و جوک های لری با دیگر هموطنان همراه و همنوا، و بعضأ با خنده های عمیق و قهقهه، از آنان گوی سبقت را ربوده ایم،چرا در احترام و قدرشناسی از هنرمندان هم استانی،با آنها همراه نبوده،و از آنان عقب مانده ایم؟
چرا از به اصطلاح اشعاری که فرهنگ و بزرگی را نه از قلم و هنر، بلکه از تفنگ و چماق و سبیل های تا بناگوش در رفته و ... می دانند، استقبال می نماییم، و اما از اشعار زیبای حسین پناهی که قلم و هنر را به تحسین واداشته، رویگردان و بی اعتناییم!؟
چگونه است که هنرنمایی های مضحک و وقیحانه شخصی با نام مستعار گرگعلی که فرهنگ و هویت و گویش خود را فدای خنده های محدود و اما تمسخر آمیز دیگران ساخته است،به خانه های ما راه یافته،و اما اشعار و نقش آفرینی های حسین پناهی و دیگر شاعران و هنرمندان استان، راهی به خانه هایمان نیافته اند؟ آیا این بی اعتنایی های نامحدود، ستیز و جفای بر فرهنگ و هنر نیست؟
مگر نه این است که چهره های بزرگی همچون حسین پناهی هرگز تکرار نخواهند شد، و با از دست دادن آنان،متحمل ضایعه ای جبران ناپذیر خواهیم شد؟ چرا هرجا که جوانی صادق و همرنگ مردم، با قلم خود،روزنه و فرصتی برای ظهور و اشاعه هنر و هر آنچه زیبایی و رهایی از کاستی ها را به ارمغان می آورد،می یابد،خود با زخم زبان و تحقیر و تمسخر و محدودیت و به انزوا راندن سر جایش می نشانیمش؟
آیا روزی فراخواهد رسید که ما هنر را، فقط و فقط برای خود هنر پاس بداریم، و اینچنین آن را منشأ اعتلأ و بالندگی و نشاط جامعه کوچکمان سازیم؟
بهرحال،حقیقت روشن این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم،نام و یاد حسین پناهی در میان همه هنرمندان ایران زمین خواهد درخشید،چرا که آنچه به او اعتبار بخشیده،قلم و اندیشه و هنر والای اوست، و آنچه به هنر و قلمش اعتبار و عزت بخشیده، اراده و نبوغ و سادگی و صفای درونی وی بوده است.
در پایان چه تلخ می گوید که: من روز را دوست می دارم، اما از روزگارم می ترسم... روحش شاد و یادش گرامی باد.
ارسال دیدگاه