جوان معلول ملاردی در گفت و گو با پانا:

معلولیت، محدویت نیست و می‌توان با تکیه بر توانایی‌های فردی موجب محبوبیت شود

ملارد (پانا) - جوان معلول ملاردی، معلولیت جسمی را محدویت نمی‌داند و معتقد است می‌توان با تکیه بر توان‌ها، استعدادها و نقاط قوت فرد، موجب محبوبیت انسان در جامعه شود.

کد مطلب: ۱۴۲۹۰۰۰
لینک کوتاه کپی شد
معلولیت، محدویت نیست و می‌توان با تکیه بر توانایی‌های فردی موجب محبوبیت شود

انسان‌ها از بدو تولد با تغییرات زیادی متولد می‌شوند، رنگ چشم.ها، رنگ پوست، ژنتیک، گروه خونی، قد و وزن از جمله تغییراتی است که بین همه افراد جهان دیده می‌شوند اما برخی از انسان‌ها از زمانی که متولد می‌شوند دچار ضعف‌هایی در جسم و ذهن خود هستند و در جامعه به این ضعف‌ها معلولیت می‌گویند، عده‌ای از افراد بر این باورند که ضعف و ناتوانی در افراد معلول، موجب محدودیت آنها در همه عرصه‌های زندگی می‌شود اما تحقیقات و مصاحبات نشان می‌دهند که افراد معلول وضعیت جسمی خود را، دلیلی برای محدودیت نمی‌دانند و معتقدند که با تکیه بر توانمندی‌های فردی خود و درک جامعه از وضعیت آنها موجب محبوبیت آنها بین عموم افراد می‌شود و این طرز تفکر آنها باعث می‌شود که پیشرفت کنند و در مسیر موفقیت تسلیم نشوند. ۳ دسامبر مصادف با ۱۲ آذر ماه روزی است که متعلق به این افراد است و روز جهانی معلولان نام گرفته، در رابطه با این روز گفت‌و‌گویی با یکی از افرادی داشتیم که از بدو تولد دچار معلولیت بوده، اما با وجود آن موفقیت‌های بزرگی را در زندگی کسب کرده و امروزه با تلاش‌های متعددی که داشته است به کودکانی کمک می‌کند که دچار معلولیت جسمی هستند.

صادق محمودی، جوان ساکن ملارد، در رابطه با معلولیت و ضعف جسمی خود، عنوان کرد:«من از بدو تولد دچار ضعف در دو پاهایم بودم و به تشخیص پزشکان نمی‌توانستم حتی قدمی بردارم، در خردسالی به یکی از بیمارستان‌های تهران رفتیم برای انجام آزمایشاتی که متأسفانه جوابشان منفی شد، اما من از لحاظ ذهنی، می‌توانستم فکر کنم، حرف بزنم و قادر به انجام فعالیت های مختلف با دستانم بودم اما فقط نمی‌توانستم راه بروم و روی پاهایم بمانم، من و خانواده‌ام به طور قطعی می‌دانستیم و اطمینان داشتیم که دیگر صادق کوچولو نمی‌تواند قدم بردارد و باید برای همیشه روی ویلچر بنشیند و نشسته به زندگی خود ادامه دهد. اوایل به شدت با این موضوع کلنجار می‌رفتم و نمی‌توانستم با آن کنار بیایم، نمی‌توانستم هم سن و سالانم را ببینم که راه می‌روند و کودکانه بازی می‌کنند اما من روی ویلچر نشسته باشم، ولی به هر حال باید آن را قبول می‌کردم و به زندگی خودم ادامه می‌دادم.»

وی درباره زندگی خودش و نوع نگاه هم سن و سالانش از کودکی تا بزرگسالی، گفت:« پنج ساله که بودم تنها کاری که می‌توانستم انجام دهم نقاشی روی میزی بود که پدرم برایم خریده بود، من نمی‌توانستم با کودکان هم سن خودم ارتباط برقرار کنم چون حس می‌کردم آنها مرا مسخره می‌کنند و نمی‌توانستم با آنها ارتباط برقرار کنم و گوشه‌نشینی، افسردگی، پرخاشگری و عصبانیت در سن شش سالگی حاصل این احساس من به وضعیتم بود و برای اینکه از این وضعیت رها شوم به همراه مادرم در کلاس‌های روانشناسی شرکت می‌کردم اما من حتی نمی‌خواستم حرف‌های روانشناس را نسبت به زندگی خودم قبول کنم و این باعث شد که کلاس‌هارا خاتمه دهیم. در هفت سالگی کمی بهتر شدم و توانستم صادق هفت ساله را با تمام شرایط روحی و جسمی قبول کنم و به زندگی خودم ادامه دهم.»

این فرد موفق درباره چگونگی تحصیل خود، تشریح کرد:« من نتوانستم به مهد کودک بروم چون در سن شش سالگی در وضعیت بدی به سر می‌بردم اما در هفت سالگی در یکی از مدارس استثنایی ثبت نام کردم و از این موضوع که قرار است افرادی که مثل خودم هستند را ببینم خوشحال بودم و همین موضوع موجب افزایش انگیزه من در اولین سال تحصیلم بود با گذشت زمان توانستم مدرک سیکل، دیپلم و لیسانس را دریافت کنم و با کسب مقام ممتاز در رشته شطرنج توانستم به جامعه افراد معلول ثابت کنم که معلولیت، موجب محدویت نمی‌شود، کم کم توانستم با تکیه بر توانایی‌هایم در زمینه‌ نویسندگی، کتابی را تحت عنوان زندگی معلولان شروع کنم و بعد از چاپ و انتشار آن قصد دارم آن را منتشر کنم.»

در پایان محمودی ضمن اشاره به موفقیت‌هایی که تا به امروز با توانمندی و حمایت‌های خانواده خود کسب کرده است، تصریح کرد:«خدا را بارها شکر می‌کنم که مرا در خانواده‌ای قرار داد که صمیمانه و بی‌منت درکم کنند و تا به امروز حامی من بودند، این عامل باعث شد تا عزم خودم را جزم کنم و بتوانم پاسخگوی خوبی‌هایشان باشم و قدری از زحمات آنان را جبران کنم. از همان سال اول مدرسه شخصیت من دگرگون شد و یک صادق جدید وارد جامعه شد. این صادق نتوانست معلولیت خود را، محدودیت ببیند و با تلاش‌های خودش توانست تا به امروز مدرک تحصیلی از دانشگاه بگیرد، توانست کتابی را شروع کند و بنویسد، توانست در کارگاه قالی‌بافی فعالیت کند و برای مخارج زندگی به پدر زحمتکش خود کمک کند، من توانستم با درآمدم خانواده را خوشحال کنم و باعث شدم به من افتخار کنند و توانستم فرد مفیدی در خانواده باشم و برای من این کافی نبود و من باید به قشری که در جامعه شبیه من بودند کمک می‌کردم. پس تصمیم گرفتم هر ماه بخشی از حقوقم را به مراکز بهزیستی اهدا کنم، و این کار شش سال است که تداوم دارد و یقین دارم دعای خیر کودکان بهزیستی بدرقه راه من است.»

دانش‌آموز خبرنگار: نرگس زندیه

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار