«ماموریت فلامینگوها» در کتابفروشیها آغاز شد
تهران (پانا) - رمان «مأموریت فلامینگوها» نوشته طاهره مشایخ توسط انتشارات چاپ و نشر بینالملل منتشر و راهی بازار شد.
به گزارش مهر، رمان «مأموریت فلامینگوها» نوشته طاهره مشایخ به تازگی توسط انتشارات چاپ و نشر بین الملل منتشر و روانه بازار شده است.
این رمان نوجوان داستان دستهای از فلامینگوها را روایت میکند که میخواهند به خاطر یونس خودشان را به رشت برسانند آن هم درست زمانی که ویروس کرونا تازه وارد ایران شده و همه جا قرنطینه اعلام شده است. فلامینگوها کنار دریا جلسه میگذارند و یونس و امیر برای این مأموریت انتخاب میشوند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
حالا مگر اسم این پسره که شهر را نجات داد یادم میآمد. اصلاً نمی دانم چه طور اسم این آدمها توی ذهن و روی زبانم جاری شد. از کجا به ذهنم رسید این حرفها را بزنم.
گفتم: اسمش سر زبونمه… یادم نمیاد. هر کدام چیزی پراندند؛ شهاب گفت: گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟ همه به شهاب نگاه کردیم. واقعاً چه ربطی داشت؟ سعی کردم به اعصابم مسلط باشم و از مزه پرانی اش ناراحت نشوم. باید کار من راه میافتاد. گفتم: بابا همین پسره که… اصلاً ولش کنین، مثلاً این پسره آریو برزن… اونم برای خودش قهرمانی بوده. اسامی روی زبانم ردیف میشدند. شهاب ول کن نبود. انگشت اشاره اش را نشان داد و گفت: همون که با یه انگشت، شهرش رو نجات داد. شنیده بودم می گن دنیا روی انگشت فلانی می چرخه، پس اینه.
شاهین دست به کار شد. با نوک چتر یک آدم کشید که مشعل دستش گرفته بود. شعلههای آتش را با موجهای روی ماسه درآورده بود. این پسر معرکه بود گفت: بفرما به دهقان فداکار سلام کنید. بعد چتر را سمت شهاب گرفت:
_اون پسر انگشتی هم پتروس فداکاره. هما فداکارا!
شهاب پخی زد زیر خنده و رو به من گفت: واقعاً تو داری کار پتروس فداکار یا همین ریز علی خودمون رو با کار خودت مقایسه میکنی؟ خواستم جوابش را بدهم که امیر وارد بحث شد:
_چی بود داستانش؟ همون که قطارو نگاه داشت؟
یک طوری گفت قطارو نگه داشت که یاد مرتاضهای هندی افتادم که با اراده و یک انگشت قطار را متوقف میکنند. ادامه دادم:
_ ما میخوایم جون یه آدم رو نجات بدیم. نجات یک انسان نجات جهان است.
این کتاب در ۱۷۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۸۰ هزار تومان عرضه شده است.
ارسال دیدگاه