زینب مشرقی*
آقای من، داستانهای مهربانیات را تا به حال زیاد شنیدهام
آقای من، داستانهای مهربانیات را تا به حال زیاد شنیدهام. از ضمانت آهویی که در بند بود تا مهربانیهای دیگرت که پایانی ندارند.
انگار تو زنده هستی و میزبانی مهمانانت را بر عهده داری.
وقتی زائران به حرمت قدم میگذارند، همان اول نسیم خوش مهربانیات روحشان را نوازش میکند.
برای همین باور کردنش سخت است!
مولای من آنقدر خوب رسم میزبانی را به جای آوردی که اکنون که قرار است بروم، دلم به این کار رضایت نمیدهد،
غریب الغربا هستی،
میگویند ضمانتکنندهای بزرگ هستی،
یا ضامن آهو اکنون که از حرمت میروم،
دل خوش کردهام به مهربانی و ضمانتت
یا امام رضا ضمانتم را نزد خدا بکن.
*دانشآموز خبرنگار
ارسال دیدگاه