سعید فلاح فر*
نگاهی به نمایشگاه «مینیمالیسم و کانسپچوال آرت»؛ معاصرهای کهنه
موزه هنرهای معاصر تهران نیاز به بازتعریف دارد
امروز به نظر میرسد وظیفه فرعی موزه هنرهای معاصر تهران به وظیفه اصلی تبدیل شده و بازتعریفهای موزه هنرهای معاصر تهران به دلایل مختلف از سایر سرفصلهای ماهوی آن خالی شده است.
این روزها نمایشگاه «مینیمالیسم (که در انتشارات و اخبار نمایشگاه به شکل متعارف اما اشتباه «مینی مالیسم» درج شده است) و کانسپچوال آرت» در موزه هنرهای معاصر تهران برپاست و بهانه خوبی است برای نوشتن از این مکان هنری. اگرچه باید موزه هنرهای معاصر تهران را بیشتر از یک مکان و بنا، حتی فراتر از مفهوم «فضا»، به عنوان یک رویداد اجتماعی هنری بپذیریم.
موزه هنرهای معاصر تهران سند ملموسی از یکی از مهمترین دوران تحولات و تطورات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و هنری ایران است که میتواند به دور از تحریف و کجرویهای سهوی و عمدی در ثبت وقایع و تاریخ نگاری، نماد و نشانهای مستدل در تفسیر و تحلیل این دوره مهم تاریخی باشد. موزهای که هنوز در سرسرای ورودی آن بوی نفت استشمام میشود. موزه هنرهای معاصر تهران در تمام ارکان فیزیکی و معنوی و تاریخی، اثری است که به جریانات فکری و سیاسی زمان خودش اشاره دارد. نمایشی از برنامههای اقتصادی و مراودات بین المللی است. حتی اشارههای معنادار و تندی به قطب بندیهای ایدئولوژیک شرق و غرب عالم دارد. پتانسیلهای اجتماعی و علمی را نشان میدهد. گاهی آنچه از سیاستهای کلان کشور، که در تحلیلهای ژورنالیستی روزنامهها گم میشوند، در گوشه و کنار این بنا به روشنی در مقابل چشم قرار میگیرد و رمزهای ارزشمندی را باز میکند.
با کمترین پژوهشی در تاریخ هنر ایران پیداست که مکاتب هنر ایران، به ویژه هنرهای تصویری و تجسمی در چند دوره محدود پیش از اسلام و اسلامی قابل دسته بندی است که هر کدام گاهی تا چند قرن دوام داشتهاند. بعد از شکوه هنرهایی مثل خوشنویسی و نگارگری و فرسکهای دربار صفوی، به ترتیب تاریخی باید از هنر دوران قاجار نام برد. هنرمندان ایرانی وارث چنین سنتهایی بودند. فارغ از ارزشگذاریهای هنری، تحولات سریع سده اخیر هنر ایران، که عملاً از نیمه دوم قرن چهاردهم رسمیت پیدا کرد، بیش از آنکه مدیون مراکز آموزشی و دانشگاههای کشور باشد، مدیون تحولات و اقداماتی است که در نهایت به شکل گیری موزه هنرهای معاصر تهران منجر میشود. در واقع این موزه تجسم نهایی تمام تحولاتی است که بستر به روز دوره جدیدی از ایران را رقم میزند و در اندک زمان فعالیتش در پیش از انقلاب به مدرنیسم و پست مدرنیسم ایرانی مشروعیت میبخشد. با ابهتی بی نظیر در تاریخ هنر ایران، نیروبخش بزرگترین جریانات هنری کشور میشود. توقف نمایشهای این موزه یا تغییر رویکردهای رسمی آن هم تأثیری در این جریان سازی ندارد. گویا حتی وجود آثار گنجینه پشت درهای بسته و انبارها هم نوعی احساس اعتماد و امنیت و اطمینان برای تأیید مسیر هنرمندان نوگرا و تازه نفس ایرانی است.
اگر امکانات رسانهای، حجم سفرها و خلاصه سرعت مبادلات فرهنگی و هنری پنجاه سال پیش را در نظر داشته باشیم، باید بپذیریم آثاری که در حدود سالهای ۱۹۶۰ الی ۱۹۷۰ خلق شدهاند، وقتی در افتتاحیه سال ۱۳۵۶ موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش در میآیند، آثار تازه محسوب میشوند. خصوصیات این آثار نشان میدهد نه تنها این آثار از نظر تاریخی اثری تازه و جدید بودهاند، بلکه از نظر ایدهها و تعاریف هنری هم به تازه نفس ترین هنرمندان مراکز مهم هنر غرب تعلق داشتند؛ به تعبیر امروزی تقریباً همه آن آثار نماینده «هنر معاصر» غرب بودند. همه این شرایط باعث میشد هنرمندان جوان ایرانی مشتاقانه از دیدن این آثار استقبال کنند. تا جایی که این عبارت «استقبال» را میتوان به معنای دنبال روی و تاثیرپذیری به کار برد. در نتیجه آنچه در آغاز فعالیت موزه هنرهای معاصر به نمایش گذاشته میشد، مستقیماً به آتلیههای هنری و سبک و اندیشه هنرمندان و سلایق مخاطبان نفوذ میکرد.
نمایشگاه اخیر و بسیاری از نمایشگاههای گذشته این موزه مصداق خوبی است برای طرح این پرسش اساسی که؛ «موزه هنرهای معاصر تهران در حال حاضر چقدر به ماهیت و کارکرد اولیه خود شباهت دارد؟»
گذشته از اینکه نمایشگاه «مینیمالیسم و کانسپچوال آرت» با توجه به ترکیب آثار به نمایش درآمده و نوع چیدمان چقدر میتواند مورد توافق منتقدین هنری و انطباق با تعاریف سبک شناسی باشد، فاصله پنجاه شصت ساله بین خلق و نمایش این آثار و چیستی و چرایی آن را چطور باید با ماهیت واقعی موزهای سنجید؟ وقتی نگارخانههای تهران محل نمایش نمونههایی به مراتب کاملتر باشند، جاذبه تاریخی و اسامی هنرمندان خارجی برای جلب توجه جامعه هنری کافی و کاربردی خواهد بود؟
بدیهی است که آگاهی از تاریخ هنر برای ورود به هنر معاصر، هم برای هنرمندان و هم برای مخاطبان هنر ضروری است اما به نظر میرسد به تدریج این وظیفه فرعی موزه هنرهای معاصر تهران به وظیفه اصلی تبدیل شده و بازتعریفهای موزه هنرهای معاصر تهران به دلایل مختلف از سایر سرفصلهای ماهوی آن خالی شده است. آیا «موزه هنرهای معاصر تهران» به «موزه تاریخ هنر مدرنیسم غرب» تغییر نام داده است؟
عبادرضا اسلامی رئیس موزه هنرهای معاصر تهران در مراسم افتتاحیه مهمترین خصلت این نمایشگاه را با این عبارت بیان میکند؛ «از ویژگیهای خوب این نمایشگاه آن است که تاریخ هنر را مرور میکند و سعی شده است در تبلیغات، کتاب و… نیز این رویکرد وجود داشته باشد. ۳۸ اثر در این نمایشگاه وجود دارد که بیشتر آنها برای اولین بار است که از گنجینه موزه خارج شده و نمایش داده میشوند.» با اندکی چاشنی بی انصافی شاید عجیب نباشد که عدهای در ادامه این جملات بگویند: «همین؟!!!»
آیا غیبت کم سابقه هنرمندان در این افتتاحیه، نشانه و پیامی در وضعیت و رویکرد و جایگاه امروزین موزه هنرهای معاصر و نمایشگاههای اینچنین نیست؟
عکاس و کارشناس هنرهای تجسمی
ارسال دیدگاه