گفتوگوی پانا با یک نویسنده و تصویرگر فرانسوی؛
نویسنده فرانسوی، برای کودکان ایران به فارسی مینویسد
تهران (پانا) - وقتی صحبت از ادبیات فارسی میشود به ناگاه اذهان عمومی به سوی ریشهها و سنتها و آداب و رسوم ایرانی کشیده شده و انتظار را از روایان و خالقان این آثار به سمت افرادی میبرد که خود فرزندان این سرزمین و ریشهها باشند، هستند کسانی که فرزند دیار و فرهنگ دیگرند، اما آشناتر از بومیان آن کشور به فرهنگ و دین که با قلم خود پیشرو و خالق اثر بودهاند.
کلیر ژوبرت، یک نویسنده و تصویرگر مسلمان شده فرانسوی است که در ایران کار نویسندگی حوزه کودک را به زبان فارسی انجام میدهد. با این نویسنده در خصوص نوع فعالیتهایش و چرایی نویسندگی به زبان فارسی گفتوگو کرده ایم که د رادامه میخوانید.
چه شد نویسنده شدید و چرا نویسنده کودک؟
آرزوی نویسنده بودن را از کودکی داشتم. از همان زمان بسیار علاقهمند به نوشتن بودم و عاشق داستان و نیروی سحرآمیز بعضی داستانها بودم. اما آن موقع در فرانسه تصور میشد و هنوز هم کم و بیش میشود، که داستاننویسی فقط ذاتی است و مثل هنرهای دیگر نیست که آموختنی باشد. چون نمیدانستم چگونه باید بنویسم و کلاس یا کتاب نظری در دسترس من نبود، گمان کردم استعدادش را ندارم. ولی همیشه در این سالها برای خودم مینوشتم. زمانی که مادر شدم، خیلی تلاش کردم تا فرزندانم به مطالعه علاقهمند شوند. برای همین تعداد زیادی کتاب به زبان فرانسه و فارسی میخریدم و برایشان میخواندم و عاشق ادبیات کودک شدم. این شد که تصمیم گرفتم داستاننویسی برای کودکان را امتحان کنم و تا به امروز به لطف خدا این کار را ادامه میدهم. آن موقع متوجه شدم که میتوانم داستاننویسی را یاد بگیرم. خوشبختانه کتابهای مربوط به اصول داستاننویسی در ایران، چه تألیف چه ترجمه، فراوانند و از این کتابها خیلی کمک گرفتم. تصویرگری را هم همان موقع شروع کردم و تعداد زیادی از کتابهایم را خودم تصویرگری کردم. فقط برای کودکان مینویسم و موضوعات اکثر داستانهایم یا دینی هستند یا مربوط به مهارتهای زندگی.
اولین آثارتان چه زمانی و کجا منتشر شد؟
اولین کتابم سال ۱۳۷۵ در ایران توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ شد. محمدرضا سرشار به من پیشنهاد دادند که منتشر شود و من هم قبول کردم. ولی الان میبینم که خیلی زود بود و داستانم پختگی لازم را نداشت. بعد هم چند سال طول کشید تا احساس کنم مقداری راه افتادم و تسلط بهتری پیدا کردم. آنچه در روند نوشتن من خیلی مؤثر بود، حضور در جلسات داستانخوانی و نقد بود. از سال ۱۳۸۸ در جلسات مختلف شرکت کردم و باعث شد به اشکالات کارم بهتر پی ببرم، انگیزه بیشتری پیدا کنم و از آن زمان به بعد خیلی بیشتر بنویسم.
آثارتان به زبان فرانسه است یا فارسی هم می نویسید؟
به هر دو زبان فرانسه و فارسی مینویسم و از اول هم به همین صورت شروع کردم. اما در حال حاضر، به خاطر شناخت بیشتری که در این همه سال به کودکان ایرانی پیدا کردم و فاصلهای که با کودکان فرانسوی به خاطر سکونتم در ایران ایجاد شد، ترجیح میدهم به فارسی بنویسم. در ضمن میتوانم برای این داستانها، چه قبل از چاپ چه بعد از آن، از دوستان نویسنده و بچهها نظر بگیرم تا اصلاحشان کنم، در صورتی که اگر به زبان فرانسه بنویسم چنین امکانی را ندارم. وقتی هم به فارسی مینویسم، این طور نیست که در ذهنم به زبان فرانسه داستان را شکل بدهم و بعد ترجمه کنم. مستقیم به فارسی مینویسم.
با توجه به صحبت خودتان که نوشتن را دوست داشتید، ولی آن موقع کلاسی برای پیشبرد کارتان نبوده چقدر خودتان را در این حوزه موفق میدانید؟
از طرفی خیلی خوشحالم که توانستم این همه داستان بنویسم و خدا را شکر میکنم که حداقل تعدادی از بچهها و بزرگترها کتابهایم را دوست دارند. ولی از طرف دیگر، وقتی به عقب نگاه میکنم، احساس میکنم که هنوز کار زیادی نکردم و امیدوارم بتوانم داستانهای خیلی بهتری به کودکان هدیه کنم.
چه شد که مسلمان شدید؟
در یک خانواده مسیحی کاتولیک به دنیا آمدم و بزرگ شدم. اما وقتی نوجوان شدم متوجه تحریف شدن دین مسیحی شدم. خیلی از مسائل برای من غیرقابل پذیرش شدند، به خصوص تثلیث. کم کم از این دین فاصله گرفتم و دنبال حقیقت بودم، تا این که چند سال بعد در دانشگاه، با دین اسلام آشنا شدم. حدود یک سال پس از انقلاب اسلامی ایران بود و دانشجویان ایرانی و لبنانی در فضای دانشگاه کتاب میفروختند و اسلام و انقلاب را معرفی میکردند. کنجکاو شدم و پرس و جو و مطالعه کردم و متوجه دو نکته خیلی مهم شدم. یکی اینکه توحید اسلام کاملا شفاف و زلال است و دیگر اینکه اسلام تمام پیامبران پیشین را میپذیرد. این دو مسئله باعث شدند کند و کاوم را بیشتر کنم و سرانجام تصمیم گرفتم که مسلمان شوم. به این صورت احساس کردم که یک قدم به جلو گذاشتم و دین قبلیام را کامل کردم.
واکنش اطرافیان شما در فرانسه نسبت به مسلمان شدنتان چه بود؟
اطرافیانم خیلی تعجب کردند، چون آن زمان اسلام در فرانسه هنوز به عنوان دین بینالمللی شناخته نشده بود. پدر و مادرم هم بهشدت ناراحت شدند. ولی وقتی متوجه شدند که هنوز حضرت عیسی (ع) را قبول دارم و حتی بیشتر از قبل دوستش دارم و احترام من به آنها به خاطر دستور اسلام چند برابر شد، خیلی بهتر توانستند با این موضوع کنار بیایند.
چرا ایران را برای زندگی به فرانسه ترجیح دادید؟
مدتی بعد از مسلمان شدن ازدواج کردم و چون همسرم ایرانی هستند، به ایران آمدیم و ساکن شدیم.
دانشآموز خبرنگار: کوثر شهرباف
ارسال دیدگاه