روایت سینمایی از جریان نفوذ
تهران (پانا) - محمدرضا شفیعی تهیهکننده فیلم سینمایی «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی که به روایت نقش جریان نفوذ در حادثه هفتم تیر میپردازد، تأکید کرد که «نفوذ» همچنان در کشور ادامه دارد.
به گزارش مهر، «نفوذ» همچنان ادامه دارد، این یکی از مسائل اساسی دو فیلم ابتدایی اوست که رد پایش هم در «لباس شخصی» و هم در «ضد» قابل پیگیری است؛ امیرعباس ربیعی که علاقهاش به تصویرگری قصههایی ملتهب از تاریخ معاصر با همین دو فیلم هویداست در «ضد» همزمان با تمرکز به حادثه هفتم تیر که منجر به شهادت دکتر بهشتی شد، مسأله نفوذ را هم به عنوان یکی از رگههای اصلی فیلم دنبال کرده است.
بهشتی همان تفکر قاهری است که گروهک تروریستی منافقین در دهه ۶۰ با هدف بی آینده کردن ایران و زدن سر انگشتان نظام، دست به ترورش زدند؛ مسألهای که اما در طول این سالها به دلیل وجه بینالمللی آن و قرارگیری در لیست گروههای تروریستی مسئولیت آن را نپذیرفتهاند تا سیاهه ترورهایش همچنان پر باشد از نام زنان و مردان بیگناهی که برای قدرتطلبی سران این گروهک جانشان را از دست دادند؛ همان موضوعی که نادر سلیمانی را بر آن داشت تا همزمان با دریافت سیمرغ بلورین نقش مکمل مرد برای ایفای نقش در «ضد»، بغض کند و از مادران ۱۷ هزار و ۲۰۰ نفری بگوید که قربانی خواستهای این سازمان شدند.
محمدرضا شفیعی که این روزها سریال «برف بی صدا میبارد» را با محوریت دهه ۶۰ روی آنتن دارد، تهیهکننده فیلم سینمایی «ضد» است.
به بهانه رونمایی از این فیلم در چهلمین جشنواره فیلم فجر با او به گفتگو نشستیم که مشروح این گفتگو را در زیر میخوانید:
* پیش از این مستند «ترور سرچشمه» به کارگردانی محمدحسین مهدویان را در سینمای ایران داشتیم که مستقیماً به روز حادثه هفتم تیر میپرداخت. چه شد که سراغ این سوژه رفتید و دست روی مسائل مرتبط با ایام منتهی به ترور شهید بهشتی فیلم «ضد» را ساختید؟
حوالی سال ۹۴ یا ۹۵ بود که داشتیم روی سریالی درباره شهید بهشتی کار میکردیم و هنوز هم روی آن کار میکنیم...
* اتفاقاً به این سریال در نشست خبری فیلم «ضد» هم اشاره کردید، الان در چه وضعیتی است؟
همچنان مشغول کار روی آن پروژه هستیم چرا که پروسه تحقیق و نگارش آن سریال از ابتدا هم یک پروسه طولانی بود. در همان سالها هم بود که حضرت آقا، نشستی را با مسئولان قوه قضائیه داشتند و همانجا از ماجرای هفتم تیر بهعنوان یک حادثه خیلی بزرگ یاد کردند که در طول این سالها نه در ایران و نه در دیگر نقاط دنیا، نظیر نداشته است. اینکه بیش از ۷۰ نفر از سران یک کشور در یک عملیات تروریستی به این شکل از بین بروند و این حادثه تا این اندازه مغفول واقع شود. امروز ۴۰ سال است که از این واقعه میگذرد اما بسیاری از مردم خود ما اطلاعات اندکی از آن دارند. در همان نشست حضرت آقا گلهای را از فضای هنری و رسانهای کشور مطرح کردند که چرا بهصورت جدی به موضوع هفتم تیر پرداخته نشده است.
در همان حین که مشغول پیش بردن پروژه سریال شهید بهشتی بودیم، مسیری را برای حادثه هفتم تیر باز کردیم و به این فکر کردیم که اساساً چگونه میتوان به این حادثه با نگاهی هنری پرداخت. برای آنکه تحقیقات نسبتاً کاملی داشته باشیم، نیاز بود با افراد باقی مانده از آن حادثه و اطرافیان شهید بهشتی که نسبت به فضای میان ایشان و معارضینشان اشراف داشتند، مصاحبه بگیریم و خاطراتشان را گردآوری کنیم. این اتفاق هم افتاد. بعد از آن به این نتیجه رسیدیم که با شنیدن حرفهای یک سوی ماجرا، نمیتوان نگاه دقیقی به موضوع داشت.
تصمیم گرفتیم علیرغم آنکه کار دشواری هم بود، نظرات معارضین یعنی گروهک منافقین را هم بشنویم. بالاخره بخشی از اینها امروز تواب شدهاند و در ایران حضور دارند. بخشی هم از سازمان جدا شدهاند و خود را مبرای از سازمان میدانند. مصاحبه تعدادی از این افراد موجود بود و در اختیار ما قرار گرفت. برخی هم در ایران بودند و ما مستقیم به آنها مراجعه کردیم و با افراد شناختهشدهشان مصاحبه گرفتیم. برخی حاضر به گفتگو شدند اما درخواست داشتند که نامی از آنها به بیرون درز نکند.
حتی با تعدادی از جداشدگان از سازمان که در خارج از کشور بودند ارتباط گرفتیم که برخی از آنها هم حاضر به گفتگو شدند و جزئیاتی از این ماجرا از چند روز قبل از وقوع حادثه را برای ما روایت کردند. در مجموع اطلاعات نسبتاً دقیقی از حادثه و حواشی آن بهدست آوردیم. احساسمان این است که اطرافیان اصلی چه در سمت شهید بهشتی و چه از سمت معارضین را پیدا کردیم و با آنها صحبت کردیم.
* وقتی از شهید بهشتی صحبت میکنیم، این ظرفیت را دارد که پرترهای از ایشان در قالب یک فیلم روایت شود که پیشتر هم در سینمای ایران اتفاق نیفتاده است. شما چرا به سمت ساخت یک پرتره از این شهید نرفتید؟
این انتخاب دلیل داشت. ما نمیخواستیم فیلم «شهید بهشتی» را بسازیم. زندگی شخصیت مهمی مانند شهید بهشتی، فرازونشیبهای بسیاری در سالهای مختلف داشته است؛ چه سالهای کودکی، چه زندگی در هامبورگ در سالهای پیش از انقلاب، چه مقطع وقوع انقلاب و حتی ماجرای تصویب قانون اساسی مقاطع حساس و پیچیدهای در زندگی ایشان است. اساساً شدنی نیست که بخواهیم در مدیوم سینما یک روایت ۱۰۰ تا نهایت ۱۲۰ دقیقهای از این زندگی را به سرانجامی برسانیم. کمااینکه وقتی به ابراهیم حاتمیکیا گفتند زندگی شهید چمران را بسازید، بعد از کلی تحقیق و پژوهش به این نتیجه رسیدند که تنها ۳ روز از زندگی این شهید را میتوان تبدیل به یک فیلم سینمایی کرد و نمیتوان همه زندگی او را در یک فیلم روایت کرد.
وقتی میخواهیم درباره یک شخصیت کار کنیم، قطعاً پیرامون و اطرافیان او هم در روایت دیده میشوند. شهید بهشتی هم یکی از بزرگانی است که در خانواده و نزدیکانشان افرادی وجود دارند که شاید همسو با برخی از نهادها نباشند. برخی دلایل این مسئله میتواند مرتبط با بخشی از تفکرات اجتماعی و سیاسی ایشان باشد که همچنان مخالفانی در سطوح مختلف دارد. به همین دلایل همچنان شهید بهشتی مظلوم استما در پروژه «ضد» میخواستیم برای حادثه هفتم تیر، فیلمی بسازیم. نکته دیگر اینکه به این جمعبندی رسیدیم که اگر قرار است چیزی از شهید بهشتی در فیلمنامه بشنویم و بدانیم، آن را از زبان معارضینش بشنویم. این معارضین هستند که در فیلم میگویند چرا باید شخصیتی مانند شهید بهشتی را حذف کنیم و چه خصوصیاتی این آدم داشته که این اندازه برای آنها ایجاد مزاحمت میکرده و نمیتوانستند با او کنار بیایند. به خصوص که شهید بهشتی جزو افرادی بود که تا روزهای آخر پای این گروهک ایستاد و بهشدت متکی بر قانون بود و میگفت تا زمانی که پایشان را از قانون فراتر نگذاشتهاند، ما هیچ برخورد فیزیکیای با اینها نخواهیم داشت. نکتهای که در فیلم هم به آن اشاره میشود و ایشان با برخی از سران نظام بر سر همین موضع اختلافنظرهایی داشتند.
* اساساً فکر میکنید در شرایط امروز، امکان پرداختن به شخصیت شهید بهشتی در سینما و تلویزیون وجود دارد، بهخصوص که در همان زمان حیات هم ایشان در میان روحانیان بهعنوان یک روحانی روشنفکر شناخته میشد و از مسائلی مانند زمامداری زنان در حکومت صحبت میکرد. برخی فیلمسازان همین ویژگیها را مانع از پرداختن به این شهید بزرگوار میدانند.
بله همین طور است. معتقدم شهید بهشتی هنوز هم «مظلوم» است. دلایل مختلفی هم در این زمینه وجود دارد. بدون هیچ تعارفی، برخی از این دلایل هم سیاسی است. وقتی میخواهیم درباره یک شخصیت کار کنیم، قطعاً پیرامون و اطرافیان او هم در روایت دیده میشوند. شهید بهشتی هم یکی از بزرگانی است که در خانواده و نزدیکانشان افرادی وجود دارند که شاید همسو با برخی از نهادها نباشند. برخی دلایل این مسئله میتواند مرتبط با بخشی از تفکرات اجتماعی و سیاسی ایشان باشد که همچنان مخالفانی در سطوح مختلف دارد. به همین دلایل همچنان شهید بهشتی مظلوم است. کمااینکه سایت آثار ایشان همین الان فیلتر است. بخشی از آثار و کتابهای ایشان هنوز منتشر نشده است. این شرایط دلایل متعددی دارد. در عین حال شهید بهشتی همان شخصیتی است که حضرت امام (ره) بهعنوان آینده نظام از ایشان یاد میکردند. وقتی هم که ایشان شهید شدند، فرمودند که شهید بهشتی یک ملت بود برای ملت ما.
* طبیعتاً منافقین هم بهعنوان یکی از چهرههای محوری نظام ایشان را ترور کردند...
دقیقاً. آنها هم احساس میکردند که شهید بهشتی کار ویژهای را برای نظام انجام میدهد، همان کاری که امروز بسیار خلأ آن را در کشور احساس میکنیم. حزب جمهوری اسلامی در آن زمان مشغول کادرسازی و تربیت مدیر برای آینده نظام بود. این همان رویکردی است که امروز خلأ آن را در سطوح مختلف احساس میکنیم. حزب جمهوری علاوهبر اینکه یک حزب سیاسی بوده است، در حال تربیت نیرو برای آینده کشور هم بود و همین فعالیتها موجب حساسیت معارضین هم شده بود. آنچه در نشست رسانهای فیلم در جشنواره به آن اشاره کردم و جواد موگویی هم آن را تکمیل کرد، یک واقعیت است. مسعود رجوی در آن فایل صوتی صراحتاً به ماجرای حزب جمهوری اشاره میکند.
مهم است که شهید بهشتی چه ویژگیای داشت که شروع عملیات مسلحانه منافقین با این ترور بود. البته فقط یک نفر را هم مدنظر نداشتند و برنامهریزی ویژهای برای این ترور کرده بودند. اینها محاسبه نمیکردند که یک روز قبل یعنی ششم تیر ماه آقای خامنهای مورد سوءقصد قرار بگیرد و در حزب جمهوری حضور نداشته باشد. و یا نمیدانستند آقای هاشمی رفسنجانی چند دقیقه قبل از انفجار سالن جلسه را ترک خواهد کرد تا به ملاقات آقای خامنهای برود. حتی شهید باهنر در لحظه انفجار در حیاط حزب بوده است. بنای اینها بر این بوده است که شهید بهشتی و همه افراد مؤثر و مهرههای اصلی نظام در آن مقطع را حذف کنند. افرادی که مغز متفکر و استراتژیستهای انقلاب بودند. حرفشان هم این بود که حضرت امام (ره) سن بالایی دارند و نهایت تا ۵ سال یا ۱۰ سال دیگر در قید حیات است و اگر پیرامونش را خالی کنیم، دیگر نیازی به زدن خودش نخواهیم داشت. هرچند که برای ترور حضرت امام (ره) هم خیز برداشتند.
فیلمنامه «ضد» چندین بار بازنویسی شد و یک بار هم در سال ۹۸ برای تولید آن دورخیز کردیم اما به دلایلی به مرحله تولید نرسید. از ابتدا تصمیم ما همین بود که اولاً اگر میخواهیم نکتهای درباره شهید بهشتی مطرح کنیم، آن را از نگاه مخالفان ایشان بگوییم. دوم هم میخواستیم خباثت سازمان منافقین را نشان بدهیم که تصمیم به حذف شهید بهشتی گرفتند در حالی که میدانستند او تنها کسی است که سطوح بالای نظام، همچنان از آنها حمایت میکرد و معتقد بود اگر اینها چارچوب نظام را بپذیرند میتوان از پتانسیل آنها استفاده کرد، اما آنها بودند که حاضر به این کار نبودند.
شهید بهشتی در یک روز جمعه با مسعود رجوی قرار میگذارد و بیش از ۲ ساعت با او صحبت میکند. در کتاب اشاره شده است که حتی رجوی را قانع میکند که اسلحههای خود را تحویل دهید و بیایید در نظام هر جایگاهی میخواهید داشته باشید و کار کنید. آنها اما احساسشان این بو که میخواهند اسلحههای خود را حفظ کنندشهید بهشتی دیداری دو ساعته با مسعود رجوی داشتند که الان تبدیل به یک کتاب شده است. شهید بهشتی که در روز جمعه حتی تلفنهای کاری را جواب نمیدادند، چرا که این روز را مختص خانواده میدانستند، در یک روز جمعه با مسعود رجوی قرار میگذارد و بیش از ۲ ساعت با او صحبت میکند. در کتاب اشاره شده است که حتی رجوی را قانع میکند که اسلحههای خود را تحویل دهید و بیایید در نظام هر جایگاهی میخواهید داشته باشید و کار کنید. آنها اما احساسشان این بو که میخواهند اسلحههای خود را حفظ کنند. ما در فیلم «ضد» به دنبال روایت حادثه هفتم تیر از همین منظر بودیم.
یکی از ایدههایمان این بود که فعالیتهای شهید بهشتی از صبح روز هفتم تیر را روایت کنیم. ایشان بعد از نماز صبح به همسرشان میگویند لباس مهمانی تن بچهها کنید. وقتی میپرسد چرا؟ میگویند عکاس خبر کردهام. همان صبح هفتم تیر عکس معروفی از خانواده ثبت میشود که الان هم این قاب در موزه شهید بهشتی وجود دارد. تصمیم ما این بود از صبح هفتم تیر تا شب که ایشان ترور میشوند را در یک فیلم روایت کنیم. ایده مکتوب شد اما آنچه میخواستیم نشد. مدل دیگری که طراحی کردیم این بود که وضعیت فردی مانند کلاهی را که مسبب اصلی این حادثه بود، در زمان حال روایت کنیم. کمااینکه هنوز هم برخی معتقدند که کلاهی زنده است و آنچه بهعنوان کشته شدنش تصویر شده است، واقعی نیست. در این زمینه هم اتودهایی زدیم که به نتیجه نرسید. از میان همه گزینهها به این جمعبندی رسیدیم که میشود از زاویه نگاه معارضین خصوصیاتی از شهید بهشتی را برجسته کنیم که برای مخاطب هم ایجاد سوال کند تا بهدنبال واقعیت ماجرا برود. همه نشانههای ریز مانند لایحه قصاص و یا نگاه شهید بهشتی به مسئله خانواده که در فیلم لحاظ کردهایم، با همین هدف بوده است.
* هم در این گفتگو و هم در نشست رسانهای جشنواره از «مظلومیت» شهید بهشتی در زمان حال گفتید. کمی صریحتر در این بار توضیح میدهید که عامل این مظلومیت کیست؟
به نکتهای اشاره میکنم که شاید برای خود من هم بد شود، اما میگویم. شخصاً معتقدم در جمهوری اسلامی تنها کسی که باید ایدئولوژی و محتوا برای ما تعیین کند، رهبری است ولاغیر. باقی ما بدون تعارف مجری هستیم. اینکه رهبری برای هر ایدئولوژی و استراتژیای که مدنظر دارند مشاورههایی میگیرند، بحث دیگری است. من معتقدم در میدان عمل ما مجری هستیم اما برخی مدیران نظام هنوز چنین اعتقادی ندارند و اساساً نظرات شخصی خود را بهخصوص در حوزه مسائل فرهنگی و استراتژیک، در حوزه اجرا اعمال میکنند. متأسفم که باید بگویم سریال «شهید بهشتی» نزدیک به دو سال است که روی میز برخی از همین مدیران متوقف مانده و برای آن اولویتی قائل نیستند. وقتی میروم با آنها صحبت میکنم هم میگویند، الان اولویت ما شهید بهشتی نیست! وقتی با آنها بحث هم میکنیم، میگویند اولویت ما فلان شهید است. من کاری با توجیهات و استدلالهای این مدیران ندارم اما میبنیم رهبر انقلاب بارها درباره بیتوجهی به شهید بهشتی، تفکراتش و منش اجتماعی و سیاسیاش در تولیدات هنری تذکر میدهند اما وقتی در میدان اجرا ورود میکنیم، با این نگاهها مواجه میشویم که میگویند اینها اولویت ما نیست!
شاید اینگونه نگاه کنند که افرادی در خانواده شهید هستند که خیلی با تفکرات نزدیک به نظام همسو نیستند، مانند برخی فرزندان ایشان. فقط هم در مورد شهید بهشتی نیست. درباره خیلی از شهدا و بزرگان تاریخ معاصر ما این مسئله وجود دارد...
* بله حتی نمونه داشتهایم که فیلمی درباره یک شهید ساختهایم و بهطور کامل همسرش را از روایت حذف کردهایم.
خود من در یکی از سریالهایم در چند سکانس، به یک شهید پرداختم. بعد از آن با هجمهای شدید مواجه شدم. بعدها فهمیدم که خانواده این شهید بزرگوار دو طیف شدهاند چراکه برادر او پیشتر بهعنوان یکی از مجاهدین، اعدام شده است. من واقعاً نمیدانستم در میان این فشارها چه باید بکنم! مجبور شدیم هنگام پخش روی آنتن، اسم شهید را بهطور کامل از سریال حذف کنیم. هرچند مخاطب متوجه شد که کدام شهید را مدنظر داریم اما اسمش را از دیالوگها حذف کردیم. در حالی که در همان چند سکانسی که از این شهید داشتیم، صرفاً به مجاهدتها و سلحشوریهای آن شهید پرداخته بودیم و نه جزئیات زندگی شخصیاش. اما با هجمهای مواجه شدیم که پا پس کشیدیم!
حالا تصور کنید سطح اهمیت یک شهید به سطح شهید بهشتی برسد که هم معارضین سیاسی و تفکری جدی دارد و هنوز هم در سطوح مختلف این افراد وجود دارند. و هم از نظر سیاسی با برخی افراد خانوادهشان زاویههایی وجود دارد. مشخصاً برای ساخت سریال، گفتگوهایی با فرزندان شهید داشتم. واقعاً برایم سوال است، برفرض با من نوعی مشکلی وجود دارد، اما چرا سایت نشر آثار شهید بهشتی باید فیلتر باشد؟
به همین دلیل است که تأکید دارم شهید بهشتی، همچنان هم مظلوم است. کمااینکه حضرت امام (ره) هم فرمودند شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم هم مرد. همان زمان هم برخی معارضین هجمههایی را علیه تفکراتشان داشتند. ایشان جزو افرادی بود که هم معارضین تابلودار مثل منافقین داشتند و هم برخی معارضین داخلی در جریان انقلاب داشتند.
* احتمالاً همان روحانیانی که در یکی از دیالوگهای فیلم «ضد» اشاره میشود حضورشان به نفع «منافقین» بوده است!
(با خنده) بله همانها بودند!
* مشکلی با آن دیالوگ در فیلم نداشتند؟
هنوز که شکر خدا مشکلی بهوجود نیامده است! به دلیل همین نگاهها وقتی دست روی چنین شخصیتی میگذارید، حتماً باید سختیهای بسیاری را برای او به جان بخرید تا کارتان پیش برود. اگر بخواهم درباره همین فیلم «ضد» صحبت کنم، شخصاً چند برجستگی و ویژگی مهم در آن میبینم. اول اینکه نکاتی را درباره شهید بهشتی مطرح میکنیم که مخاطب علاقهمند به این حوزه را نسبت به شهید بهشتی حساس میکنیم...
از همه مهمتر و بدیعتر در این فیلم، این نکته است که صراحتاً دارد اشاره میکند، جریان «نفوذ» همچنان در کشور ادامه دارد. این جریان ظاهر و نقابش را عوض میکند، لحن و گریمش را تغییر میدهد اما همچنان در کشور حضور دارد، شاید با شکل و شمایلی متفاوتتر* اما بهنظر میرسد فیلم بیشتر نسبت به دیدگاههای منافقین ایجاد حساسیت میکند و نگاه آنها را به مخاطب میشناساند.
اتفاقاً نکته دوم همین است. نگاه معارضین نسبت به شهید بهشتی را در فیلم میبینیم. این نگاه در فیلم بسیار جدی است که بدانیم آنها با چه تفکراتی در برابر چه تفکراتی ایستادند. از همه مهمتر و بدیعتر در این فیلم، این نکته است که صراحتاً دارد اشاره میکند، جریان «نفوذ» همچنان در کشور ادامه دارد. این جریان ظاهر و نقابش را عوض میکند، لحن و گریمش را تغییر میدهد اما همچنان در کشور حضور دارد، شاید با شکل و شمایلی متفاوتتر. یکی از دوستان میگفت ما این اندازه که از منافقین با ظاهر نزدیک به نظام ضربه خوردهایم، از دیگران ضربه نخوردهایم. آنها که با شناسنامه منافقین اقدام میکنند به گونهای ضربه میزنند اما آنها که روزی دلبستگی به اهداف نظام داشتهاند و حالا فاصله گرفته و هنوز ظاهری نزدیک به نظام دارد، ضربه جدیتری میتوانند بزنند.
* اتفاقاً به نظر میرسد پرداختن به مسئله «نفوذ» جدیتر از روایت واقعه «هفتم تیر» در فیلم «ضد» مورد توجه بوده است. از ابتدا همین هدف را داشتید یا در طول ساخت به این نگاه رسیدید؟
«نفوذ» جزو نکاتی است که شهید بهشتی هم خودشان تأکید و توجه ویژهای نسبت به آن داشتند، هم از این زاویه ضربههای جدی خوردهاند. ما در چند سال ابتدایی بعد از انقلاب، تقریباً همه سران نظام را از دست دادیم و مجدد افرادی را جایگزین کردیم. از نخست وزیر و رئیس جمهور گرفته تا رئیس قوه قضائیه و بخشی از نمایندگان مجلس و وزیران. این اتفاق تنها با جریان «نفوذ» ممکن شد. نفوذ زمانی از جنس عملیات نظامی است، گاهی از جنس نگاه فرهنگی. زمانی به نقل از یکی از بزرگان نظام شنیدم که میگفتند تا به امروز تنها افرادی از سازمان مجاهدین را شناسایی کردهایم که دست به عملیات زدهاند و آنهایی که وارد فاز عملیاتی نشدهاند را هنوز نمیشناسیم!
* اتفاقاً در پایانبندی «لباس شخصی»، فیلم قبلی امیرعباس ربیعی هم دیالوگی با همین مضمون درباره نفوذیها وجود دارد.
این نکته را به نقل از یکی از سران نظام شنیدم که در دیداری با مسئولان امنیتی این نکته را مطرح کردند. حتی در ادامه فراتر هم میروند و میگویند ممکن است در همین جمعی که دارم صحبت میکنم هم نمایندهای داشته باشند! معنای این تذکر این است که تنها بخشی از این جریان نفوذ شناسایی شده که وارد فاز عملیاتی شده است.
* این حرف بزرگی است و چقدر خوب که به بهانه فیلمهایی مانند «ضد» بیشتر درباره آن صحبت کنیم. محمود رضوی زمانی که در فرآیند عرضه «ماجرای نیمروز» و «ردخون» با دستاندازهایی مواجه شد، تلاش میکرد بهصورت غیرمستقیم آدرس بدهد که ما درباره افرادی فیلم ساختهایم که دنبالهشان هنوز امکان اعمال قدرت دارد! در فیلم «ضد» هم شخصیت «سعید» را شاهد هستیم که در پایان با تغییر لباس، در سیستم حضور دارد. هنوز فکر میکنید سعیدها میتوانند برای فیلمی مانند «ضد» ایجاد مزاحمت کنند؟
شاید نه صرفاً درباره فیلم ما، اما درباره ادامه این تفکر حتماً میتوانند ایجاد مزاحمت کنند...
* یعنی تا این اندازه صاحب نفوذ و قدرت هستند؟
بله. حتی استدلال هم برای تصمیمات خود دارند. بخشی از اینها هیچگاه مستقیماً نمیگویند که ما مخالف شهید بهشتی هستیم و با کارهای انقلابی شما مشکل داریم. حتی گاهی در قالب یک چهره نگران و دلواپس ایجاد مزاحمت میکنند. اجازه دهید خاطرهای تعریف کنم. با یکی از مدیران سابق سینمایی، اختلافنظری داشتم. اختلافمان برسر پروانه ساخت فیلم سینمایی «سر به مهر» بود که او حاضر به صدور این پروانه نمیشد. وقتی پیگیر شدم که چرا، ابتدا استدلالهای عجیب و غریبی میآورد که این یک تلهفیلم است و فروش نمیکند و از این حرفها. گفتم تصور کنید میخواهم پول را دور بریزم، مشکلتان با خود فیلم چیست؟ گفت احساس میکنیم شما میخواهید «نماز» را مسخره کنید!
اینها حتی افراد را شناسایی میکنند. دوست ندارم درباره خودم مثال بزنم اما اینها میدانند اگر سوژهای را به فلان فیلمساز بسپارند، حتماً خروجی گزندهای از آن درمیآورد، اما اگر به کس دیگری بسپارند که این کاره نیست، خروجی آن یک محصول دمدستی میشود که کسی هم به آن توجه نمیکند. بعد هم سربلند میگوید ما این پروژه را کار کردیم اما نتیجه نگرفتیم. من دقیقاً این رویکرد را میبینمگفتم من بالاخره شناسنامهای در این سینما دارم، به عقبه من و قیافه من نگاه کن، اساساً به من میآید که بخواهم نماز را مسخره کنم!؟ نویسنده آن فیلمنامه حمید نعمتاله بود. بعدها دو نفری جلسهای با این مدیر سینمایی داشتیم. آخرین جلسهای بود که حضوری او را دیدم. جملهای گفت که حمید به آن خندید، اما برای من خیلی گران تمام شد. صراحتاً به ما گفت، سوالی از شما میکنم، راستش را بگویید. گفتیم بفرمائید. گفت از کدام سفارتخانه پول گرفتید این فیلم را بسازید!؟ واقعاً این حرف به من برخورد و بعد از آن هم گفتم من فیلمم را بدون پروانه شما میسازم. تا آخر هم پروانه ساخت به من ندادند و من «سر به مهر» را با موافقت اصولی شخص وزیر ساختم. بعدها در جشنواره سیمرغ گرفت و همان مدیر سینمایی روی سن به ما جایزه داد و برایمان پروانه هم صادر کرد. حرفم این است که گاهی افراد از زاویه نگاه دلواپسی و نگرانی ایجاد مشکل میکنند...
* واقعاً نگران هستند یا ادای نگرانی در میآورند!؟
گاهی هم ادای آن را در میآورند.
* در این مسئله یک مرز باریک وجود دارد که نباید خلط شود؛ اینکه یک مدیر از سر نگرانی و اشتباه در تحلیل بهواسطه تفاوت سلیقه مانعتراشیهایی میکند، یک مسئله است که مثال شما هم از همین جنس به نظر میرسد. اما زمانی هست که میگوئیم مدیری در سیستم هنوز حضور دارد که آگاهانه و با پشتوانه معاندین و معارضین نظام در حال اعمال قدرت و دستاندازی است...
اتفاقاً با همین نوع دوم هم مواجهیم. اینها حتی افراد را شناسایی میکنند. دوست ندارم درباره خودم مثال بزنم اما اینها میدانند اگر سوژهای را به فلان فیلمساز بسپارند، حتماً خروجی گزندهای از آن درمیآورد، اما اگر به کس دیگری بسپارند که این کاره نیست، خروجی آن یک محصول دمدستی میشود که کسی هم به آن توجه نمیکند. بعد هم سربلند میگوید ما این پروژه را کار کردیم اما نتیجه نگرفتیم. من دقیقاً این رویکرد را میبینم. ما برای همین پروژههایی که در دست داریم، گاهی مثلاً به یک آرشیو مهم نیاز پیدا میکنیم، وقتی مراجعه میکنیم میگویند ردهبندی محرمانه دارد و امکان دسترسی به آن ندارید، بعد میبینیم ۶ ماه یا یک سال بعد همان آرشیو در اختیار فرد دیگری قرار گرفته و اتفاقاً آن را نابود هم کردهاست! قطعاً اگر آن آرشیو در اختیار من قرار میگرفت میتوانستم استفاده درستتری از آن بکنم. این نشانهها را بهوضوح میتوان دید که این جریان، گاهی افراد را هم شناسایی میکنند.
* و پشت چنین جریانی شما تعمد میبینید؟
مگر میشود تعمد نباشد؟ چرا هر فیلمسازی که فیلم انقلابی و جنگی میسازد، بعد از آن میگوید دیگر سراغ این حوزه نمیآیم و به غلط کردن میافتد؟ نمایندگان همین جریان گریه فیلمساز را درمیآورند! در همین تلویزیون و دیگر نهادهای فرهنگی ما هم شرایط همین است. البته من میفهمم که برای ساخت کارهای مرتبط با انقلاب و دفاع مقدس نیاز به مراقبتهای بیشتری وجود دارد، هم از نظر کیفی و هم محتوایی باید این مراقبتها وجود داشته باشد، اما نباید مانعتراشی صورت بگیرد…
* اتفاقاً خروجی نشان میدهد این مانعتراشیها خیلی هم از جنس «مراقبت» نیست!
نکته همین است. من خودم را فرزند تلویزیون میدانم و ۲۰ سال است که در صداوسیما فیلم و سریال میسازم. در همین تلویزیون من نوعی اگر بخواهم یک سریال آپارتمانی با داستان عاشقانه و کافیشاپی بسازم، دو ماهه میتوانم طرحم را مصوب کنم، اما اگر بخواهم سراغ سوژهای انقلابی، مذهبی یا دفاع مقدسی بروم، حداقل پنج سال باید بروم و بیایم! اینها یک معنایی دارد. نمیتوان گفت اینها از سر مراقبت است. وقتی من همت دارم که سراغ چنین سوژههایی بروم، چرا باید در برابرم مانعتراشی صورت بگیرد؟ از کارنامه خودم مثال میزنم؛ اگر بخواهم سریالی از جنس «فاصلهها» بسازم، میگویند همه چیز آماده است و اتفاقاً آنتن هم به سریال جدید نیاز دارد، اما اگر بخواهم سراغ آثاری شبیه «شاهرگ»، «وضعیت سفید» و «کیمیا» بروم، همانها بیچارهام میکنند! آنقدر میّبرند و میآورند که شاید در میانه راه پشیمان بشوی.
* جالب اینجاست که این بدنه مدیران گاهی چنان قدرتی پیدا میکنند که رئیس سازمان صداوسیما هم تغییر میکند، گویی نگرانیهایی بابت مواجهه با آنها دارد!
بله باید هم نگران باشد. این بدنه، جریان مؤثری است. اتفاقاً آنقدر هم حرفهای عامهپسند میزنند که در نگاه اول هر شنوندهای میگوید بگذارید ببینیم اینها نظرشان چیست! گاهی حتی در مواجهه با اینها تو به خودت هم شک میکنی! الان من جزو افراد منفور در تلویزیون هستم. خیلی هم عجیب است برایم چراکه پربینندهترین سریالهای تلویزیون را با کمترین هزینه و بهترین کیفیت در کارنامهام دارم. عجیب است که، آنقدری که من باید خودم را به برخی مدیران تلویزیون ثابت کنم، فلان بزرگواری که تازه از راه رسیده و شاید چند کار را هم خراب کرده باشد، نیازی به اثبات خود ندارد.
* در سینما هم شرایط همینگونه است. همین امیرعباس ربیعی دو سال پیش «لباس شخصی» را ساخت که اتفاقاً موردتوجه هم قرار گرفت اما هنوز نتوانسته است آن فیلم را به اکران برساند!
با اینکه فیلم سرپایی هم هست.
* هم سرپا و هم دغدغهمند، و عجیب اینکه چقدر فیلم خنثی در همین بازه دوساله ساخته و اکران هم شده است! «مصلحت» حسین دارابی هم همین شرایط را دارد. چقدر ما فیلمهای دغدغهمند داریم که برای عرضه دچار مشکل هستند.
زمانی یکی از دوستان میگفت، جریانات اصلی فرهنگی در کشور را مدیران هدایت نمیکنند، بلکه مشاوران سازمانها و نهادها هستند که هدایت میکنند. این مشاوران هم معمولاً هیچگاه تغییر نمیکنند. مشخصاً در ۲۰ سال اخیر تلویزیون شما بررسی کنید؛ چند نفر از اعضای شوراهای تصمیمگیر تغییر کردهاند؟ شاید یکی از این شبکه به شبکه دیگر و یا از این معاونت به معاونت دیگر رفته باشد، اما ترکیب کلی تغییر نکرده است. مدیر و رئیس شبکه و رئیس مرکز تغییر میکند، اما این حلقه مشاوران همواره ثابت هستند. در دیگر نهادهای فرهنگی هم شرایط همین است. تا زمانی که تصمیم جدی درباره این مشاوران گرفته نشود، طبیعتاً شرایط هم تغییر نخواهد کرد.
* زمان اکران «ماجرای نیمروز» و یا حتی «ترور سرچشمه» فعالان رسانهای وابسته به گروهک منافقین واکنشهای تندی داشتند و به نظر میرسید خیلی دردشان آمده است، تا جایی که وقتی محمدحسین مهدویان در گفتگویی گفت دیگر فیلم سیاسی نمیسازم، آنها بهشدت واکنش نشان دادند و استقبال کردند! فکر میکنید «ضد» هم از همین جنس است و میتواند معارضان داخلی و خارجی را به واکنش وادارد؟
احتمالاً آنها از این فیلم خیلی دردشان خواهد گرفت. این حرفها و واقعیتهایی که در این فیلم میگوئیم، واقعیتهای تلخی است که هر کسی را با هر نگاهی، از این جماعت دچار نفرت میکند. کمااینکه فراموش نکنیم، این گروهک بهشدت در ایران منفور هستند. خاطرم هست سالها پیش با کارگردان محترمی همکاری میکردم. متنهایی را ردوبدل میکردیم و قرارهایی برای گفتگو میگذاشتیم. یک نوبت که تلفنی صحبت میکردیم، از یکی از حرفهای من ناراحت شد، گفت میتوانیم فردا یک قرار حضوری داشته باشیم؟ قرار گذاشتیم، وقتی آمد گفت من سوالی از تو دارم. این کارگردان خیلی به لحاظ فکری به من نزدیک نبود اما کار مهمی را در دست گرفته بود. در آن جلسه از من پرسید، تو به من شک داری؟ گفتم نه، چرا باید شک داشته باشم؟ گفت سوالهایی درباره فیلمنامه از من میپرسی که انگار شک داری! بعد هم گفت بگذار همین اول کار تکلیفمان را روشن کنیم. خطاب به من گفت من نه تفکرم به تو نزدیک است، نه اعتقادات تو را قبول دارم و نه حتی جمهوری اسلامی را قبول دارم! خیلی محکم هم اینها را میگفت.
بعد ادامه داد، ولی درباره دو مورد نه فقط من که همه جریان فکری منتسب به من هم تکلیفش روشن است. یکی منفور بودن منافقین است که برای همه ما منفور هستند و ربطی ندارد که جمهوری اسلامی را قبول داریم یا خیر. اینها برای همه منفور هستند. یکی دیگر هم بحث تکریم خانواده شهداست. در این مورد هم مواضع ما ربطی به جمهوری اسلامی ندارد. اینها برای همه ما محترم هستند. این کارگردان معروف میگفت در این مسائل با من مناقشه نداشته باش، چرا که به من برمیخورد. تأکید میکرد همه همفکران من در سینما حتی اگر نظام را هم قبول نداشته باشند، در این دو موضوع هیچ تعارضی با هم نداریم. من هنوز در سینما کسی را ندیدم که بگوید چون فیلمتان درباره منافقین است در آن همکاری میکنم. این جماعت بهشدت در ایران منفور هستند، اما هر از گاهی عرض اندامی هم میکنند! کارهایی مانند هک کردن تلویزیون و فلان سایت، صرفاً برای این است که دیده شوند و بگویند هنوز هستیم!
* به فیلم «ضد» برگردیم. درباره تصویر کلاهی در فیلم هم کمی توضیح میدهید. بهخصوص که به نظر میرسد هنوز یکی از شخصیتهای مرموز در این اتفاق است.
کلاهی واقعاً شخصیت ناچیزی داشته است. جوان بیست و یکی دو سالهای که در حزب جمهوری کارهای برقی و تاسیساتی انجام میداده است. عنصر بهشدت بیفکری بوده و صرفاً در قالبی او را نگه داشتند تا استفادهای ابزاری از او کنند. نه آدم اهل فکری بوده و نه حتی باسواد بوده که بخواهند شستشوی مغزیاش بدهند! کاراکتر «ناصر» با بازی نادر سلیمانی در قصه ما، شبیهسازی کاراکتری واقعی به نام «افتخاری» است که رئیس تشکیلات نفوذیهای سازمان بوده است. آنقدر که شکار افتخاری برای ایران مهم بود، شخص مسعود رجوی نبود. افتخاری همه نفوذیهای سازمان در سیستم را میشناخت. در فیلم «ماجرای نیمروز ۲» هم اشارههایی به این موضوع میشود که در عملیات مرصاد، نیروهای امنیتی ایرانی به دنبال «افتخاری» هستند. اگر او شکار میشد، خیلی از نفوذیها لو میرفتند. این آدم با این جایگاه، بعد از هفتم تیر، شخصاً کلاهی را از ایران خارج میکند. یعنی اینقدر کلاهی برای آنها کوچک بوده که میدانستند اگر در ایران بماند و او را بگیرند، با یک چک همه چیز را لو میدهد! شاید ماندن «افتخاری» در ایران بیشتر بهنفعشان بود اما دستور دادند که سریع کلاهی را از ایران خارج کند. کلاهی به معنای واقعی عنصری بیکفایت بوده که ارزش پرداختن جدی ندارد.
* بهعنوان سوال پایانی درباره اکران عمومی «ضد» هم توضیح میدهید؛ این فیلم که قرار نیست به سرنوشت «لباس شخصی» و «مصلحت» دچار شود؟
انشالله که اینگونه نمیشود. اتفاقی که در جشنواره برای فیلمها میافتد، خیلی در اکران عمومی آنها تعیین کننده است. شخصاً پیشبینی اکران عمومی موفقی برای فیلم «ضد» دارم. بهنظرم میآید خارج از موضوع و محتوا، ساختار سینمایی فیلم برای مخاطب جذاب است و میتوان بهعنوان یک اثر سرگرمکننده به تماشای آن نشست.
ارسال دیدگاه