پانا گزارش میدهد
ترجمانِ عشق در کوهپایههای محرومِ سهند
اغلب دختران این منطقه در سن پایین ازدواج میکنند و به همین دلیل تعداد دانشآموزان دختر در مقطع متوسطه دوم بسیار کم است
تبریز (پانا) - سمیرا و کاظم، زوج معلمی هستند که زندگیشان را وقف بچههای روستای محروم چاراویماق کردهاند.
چاراویماق؛ جنوبیترین و در عین حال کمجمعیتترین شهرستان آذربایجان شرقی است که در منطقهای کوهستانی واقع شده و زمستانهای بسیار سرد و خشنی دارد.سمیرا سعیدی و کاظم محمودزاده، معلمان دهه هفتادی هستند که از همان نخستین سال فارغ التحصیلی از دانشگاه همه سختیهای فعالیت در منطقه چاراویماق را به جان خریده و با تمام توان مشغول علمآموزی به فرزندان این دیار هستند.
برای گفتوگو با این زوج سختکوش از تبریز راهی شهرستان چاراویماق میشویم، پس از دو و نیم ساعت به شهر قره آغاج میرسیم. شناخت چندانی از منطقه نداریم، بنابراین از قبل با کاظم محمودزاده هماهنگ شدهایم تا در ورودی قره آغاج منتظرمان باشد. این معلم جوان مقابل ساختمان فرمانداری به استقبالمان میآید و همگی با هم رهسپار «روستای چپقلو» میشویم. قره آغاج را که ترک میکنیم، وارد جاده خاکی میشویم که وضعیت چندان مناسبی ندارد و بارندگیهای اخیر نیز باعث شده تا رانندگی در آن دشوارتر شود. محمودزاده توضیح میدهد که راههای روستا اغلب در زمستان مسدود است و حتی ارتفاع برف در برخی از روزها به بیش از ۳ متر میرسد و کولاک شدید اجازه عبور از جاده را نمیدهد.
او اضافه میکند: «اکثر دانش آموزان با پای پیاده این مسیر را طی میکنند، بنابراین روزهایی که شرایط جوی نامساعد است، حتی با تراکتور هم نمیتوانند خود را به مدرسه برسانند و در نهایت مجبور به غیبت میشوند.»
بالاخره خودمان را به روستا میرسانیم و وارد حیاط مدرسه میشویم، ساختمان متروکهای در سمت چپ واقع شده و ساختمان پیش ساخته (کانکسی) نسبتا جدیدی نیز در سمت راست مدرسه به چشم میخورد. این معلم، ساختمان متروکه را نشان میدهد و میگوید: «قبلا کلاسها در این ساختمان قدیمی برگزار میشد، ولی چون ایمنی لازم را نداشت، ساختمان جدید احداث شد و هماینک کلاسها اینجا برگزار میشود، اما این ساختمان هم پارهای مشکلات دارد که نیاز به رسیدگی دارد.»
با محمودزاده وارد ساختمان جدید میشویم، فوتبال دستی بزرگی در ورودی سالن خودنمایی میکند و چند دانشآموز پشت آن مشغول بازی هستند. برای آشنایی با معلمان و دانش آموزان به تک تک کلاسها سر میزنیم. تعداد اندکی از دانشآموزان لباس فرم پوشیدهاند و اغلب کفشهای کهنه و لباسهای رنگ و رو رفته بر تن دارند. اینجا از لوازم التحریر فانتزی و عروسکی و رنگارنگ خبری نیست، بعضی از آنها حتی کیف مدرسه ندارند. با این وجود اشتیاق به یادگیری در چشمان همه آنها موج میزند.
آرزوهای بزرگ کودکانه
دقایقی هر چند اندک همصحبتشان میشویم تا برایمان از آرزوهایشان بگویند. هر کدام آرزویی در سر دارند، یکی میخواهد دکتر شود و مرهم درد همنوعانش، دیگری دلش میخواهد معلم شده و همچون آموزگاران خود چراغ دانش و دانایی برای فرزندان وطن بیافروزد.
«در این مدرسه ۶۱ دانشآموز دختر و پسر در سه مقطع تحصیل میکنند که بنده به همراه ۹ تن از همکارانم آموزش این عزیزان را بر عهده داریم.» اینها را این معلم میگوید و ادامه میدهد: «۱۹ دانش آموز در مقطع ابتدایی و ۲۲ دانش آموز هم در متوسطه اول به صورت مختلط تحصیل میکنند اما در مقطع متوسطه دوم همه دانشآموزان، پسر هستند.»
او اضافه میکند: «۲۰ دانشآموز نیز در مقطع متوسطه دوم در رشتههای کاردانش گرایش برق ساختمان و کامپیوتر مشغول به تحصیل هستند.»
ازدواج؛ نقطه پایان تحصیل دختران روستا
وقتی تعجب ما را میبیند، ادامه میدهد: «اغلب دختران این منطقه در سن پایین ازدواج میکنند و به همین دلیل تعداد دانشآموزان دختر در مقطع متوسطه دوم بسیار کم است.»
آقا معلم اضافه میکند: «سال گذشته دانشآموز دختری داشتم که سال هفتم بود، اما امسال در مدرسه ثبتنام نکرده بود، پس از پیگیری متوجه شدم ازدواج و ترک تحصیل کرده است. البته دانشآموزانی هم داریم که تمایل به ادامه تحصیل دارند و به همین دلیل مجبورند به مدرسه دخترانه روستای آغ زیارت بروند.»
مدرسه چپقلو سه کلاس کوچک دارد که همه دانشآموزان مجبور به تحصیل در این فضای اندک هستند، یکی از کلاسها هم برای اسکان معلمان در نظر گرفته شده، چرا که همه معلمان این مدرسه غیربومی بوده و سختی رفت و آمد به روستا سبب شده تا همگی در همان یک کلاس بیتوته کنند.
کاظم محمودزاده در پاسخ به اینکه آیا فضا، امکانات و تجهیزات آموزشی مدرسهتان متناسب با رشتههای تحصیلی دانشآموزانتان است، میگوید: «منطقه محروم است، بنابراین تمامی تجهیزات یادگیری در اختیار دانشآموزان نیست و ما با حداقل تجهیزات به آموزش میپردازیم ولی تمام تلاشمان این است هیچ دانشآموزی از تحصیل باز نماند.»
او تصریح میکند: «ما دانشآموزانی را که تمایلی به تحصیل در رشته کار و دانش ندارند یا بهره هوشی بسیار بالایی دارند، به مدارس شهری هدایت میکنیم.»
سرانه مدارس همچنان ناچیز و ناکافی است
محمودزاده با گلایه ادامه میدهد: «سرانه مدارس ناچیز و در حد پول خرید ماژیک و تخته پاککن است، بنابراین مدارس حتی در تامین هزینههای جاری خود با مشکل مواجه هستند. البته ما همواره میکوشیم تا فضای آموزشی شاد و مناسبی برای دانشآموزان معصوم این منطقه ایجاد کنیم و در این راه از کمک خیرین نیز بهره میگیریم، با این حال بخشی از مشکلات مدرسه همچنان لاینحل مانده است.»
«بابایی» از جنس دریا
این معلم جوان از ما میخواهد تا در دفتر مدیر مدرسه منتظرش بمانیم. دقایقی بعد همراه مرد میانسالی برمیگردد. دستش را روی شانه مرد همراهش میگذارد و اضافه میکند: «حاج عباس، بابای زحمتکش مدرسه است و کارهای خدماتی مدرسه را بر عهده دارد.»
نگاهی پر از محبت به او میاندازد و میگوید: «حاج عباس چون پدری مهربان قوت قلب و مایه دلگرمی ماست و قلبی به بزرگی دریا دارد. او بخش اعظمی از حقوقش را خرج مدرسه میکند تا دانشآموزان کمبودی احساس نکنند.»
حاج عباس ضمن تشکر از کاظم محمودزاده، از ما میخواهد تا سلام او را به جعفر پاشایی، مدیرکل آموزش و پرورش استان برسانیم و بگوییم؛ «چشم به راهش است و انتظار حمایت بیش از پیش از مدرسه دارد.»
وقت تنگ است و باید هر چه زودتر مدرسه چپقلو رو ترک کنیم، چرا که سمیرا سعیدی و دانشآموزانش در مدرسه شهنواز وسطی چشم به راهمان هستند. بنابراین از معلمان و دانش آموزان چپقلو خداحافظی کرده و با کاظم محمودزاده به سمت روستای شهنواز وسطی حرکت میکنیم.
مدرسهای شهنواز وسطی
روستای شهنواز وسطی کمی بالاتر از چپقلو قرار دارد و مدرسه روستا نزدیک جاده واقع شده است، از آنجایی که دانشآموزان مقطع ابتدایی در این مدرسه تحصیل میکنند، هر آن امکان وقوع اتفاقی ناگوار برای دانشآموزان وجود دارد. این مدرسه حتی حیاط هم ندارد و معلوم نیست بچهها زنگ تفریح و ورزش کجا باید بدو بدو و بازی کنند.
وارد ساختمان مدرسه که میشویم، برق از سرمان میپرد. رطوبت باعث ترک خوردگی تمام دیوارها شده و آجرهای سقف نمایان است و هر لحظه امکان فروریختن سقف وجود دارد. حال آنکه سمیرا سعیدی و شاگردانش مجبورند ساعتها در این مکان ناامن درس بخوانند.
این معلم متوجه حضورمان میشود و تدریس را متوقف کرده و از ما دعوت میکند تا وارد کلاس شویم. در و دیوار کلاس با نقاشیها و کاردستیهای دانشآموزان تزئین شده اما وضعیت دیوارها و سقف کلاس هم دست کمی از سالن ندارد و همگی ترک خورده و نمور هستند.
سعیدی در این مدرسه به دانش آموزان سه پایه تحصیلی تدریس میکند و پنج دانش آموز دختر و پسر دارد که یکی از شاگردانش پیش دبستانی، یکی پایه دوم، یکی پایه چهارم و دو دانش آموز پایه پنجم هستند. هیچ کدام از دانش آموزان لباس فرم نپوشیدهاند و کیف و کفش مناسبی هم ندارند.
آنچنان که این معلم میگوید «در روستای شهنواز وسطی مدرسه متوسطه اول و دوم وجود ندارد بنابراین دانش آموزان مجبورند برای ادامه تحصیل به مدرسه روستای چپقلو که در ۵ کیلومتری این روستا واقع شده، بروند.»
نزدیک ظهر است و وقت مدرسه رو به اتمام، بنابراین معلم تکالیف روز بعد دانشآموزان را روی تخته وایت برد نوشته و سپس آنها را راهی خانه میکند. کنار این زن و مرد جوان فرهنگی جوان مینشینیم تا برایمان از آرزوها و دغدغههایشان بگویند.
سمیرا سعیدی متولد سال ۷۵ و اصالتا اهل شهرستان مراغه است و کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی دارد. آنطور که میگوید؛ هفت سال پیش از دانشگاه فرهنگیان تبریز فارغ التحصیل شده و سال اول فعالیت خود را در مدرسه روستای سلطان آباد بوده و حالا سه سالی است که در مدرسه «شهید مصطفی خمینی» روستای شهنواز وسطی مشغول تدریس شده است.
سعیدی ادامه میدهد: «همان طور که ملاحظه میکنید مدرسه ما مشکلات فراوانی دارد که در و پنجره نامناسب و غیراستاندارد، رطوبت و ترک خوردگی دیوارها و سقف تنها بخشی از آن مشکلات است.»
خانم معلم تصریح میکند: «سه سالی است که در این مدرسه مشغولم، نزدیک یک و نیم میلیون تومان در بودجه مدرسه داشتیم که با آن هم دیوارها را سفیدکاری کردیم حتی برای بهبود فضای کلاس از کاردستیهای دانشآموزان استفاده کردیم ولی چون دیوارها و سقف نیاز به عایق کاری و تعمیرات اساسی دارند، دوباره رطوبت همه جا را گرفته و چون مدرسه پولی برای حل این مشکلات ندارد بنابراین مجبوریم در این مدرسه ناایمن درس بخوانیم و متاسفانه هیچ کدام از مسئولین منطقه به فکر چاره نیستند.»
وقتی از این معلم درباره حس اولین روز تدریسش میپرسم، میگوید: «کار تدریس را از مدرسه روستای سلطان آباد شروع کردهام که نخستین روز شروع کارم شیرینی خاصی داشت. مضافاً اینکه با همسرم همکار بودم و با هم در یک مدرسه تدریس میکردیم.»
لذتهای بیپایان معلمی
او با اشتیاق اضافه میکند: «معلمی حس خوشایندی دارد، حال آنکه مشاهده پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در گذر سال تحصیلی این حس را دو چندان میکند. من دانشآموزی دارم که از همان ابتدا خواندن و نوشتن را با من یاد گرفته و الان هم از لحاظ تحصیلی بسیار موفق است، خوشحالم که ثمراتم به بار نشسته و توانستهام چنین دانشآموزی تعلیم دهم.»
این معلم در تکمیل سخنانش ادامه میدهد: «موفقیت دانشآموزان مایه مباهات و سربلندی معلم بوده و توام با حس نابی است که هر معلمی آرزوی تجربه چنین حسی را دارد. همان طور که موفقیت فرزندان مهمترین دغدغه والدین است، مهمترین دغدغه معلم متعهد نیز موفقیت دانش آموزانش است.»
او درباره وضعیت تحصیلی شاگردانش میگوید: «دانشآموزانم از لحاظ یادگیری هیچ مشکلی ندارند، فقط یکی از دانشآموزان پایه چهارمم بسیار دیرآموز است، با وجودی که وضعیتش را به قره آغاج اطلاع دادم، هیچ اتفاقی نیفتاد و هیچ حمایتی نکردند و دوباره این دانش آموز را به من ارجاع دادند و همچنان دانش آموزم است.»
ناگفته نماند این زوج فرهنگی سال ۹۷ ازدواج کردهاند و با وجود اینکه منزلشان در مراغه است ولی به دلیل نامناسب بودن راههای ارتباطی منطقه، ناگزیر به بیتوته در یکی از کلاسهای مدرسه «شهید مصطفی خمینی» روستای شهنواز وسطی شدهاند.
سعیدی در این باره میگوید: «ما به ندرت یک روز در هفته به خانه میرویم و بیشتر اوقات در مدرسه میمانیم. حتی با وجود تعطیلی مدارس در فصل تابستان، حداقل دو سه روز در هفته بخاطر کارهای مدرسه همسرم اینجا میمانیم.»
او ادامه میدهد: «تنها ما چنین وضعیتی نداریم، با توجه به غیربومی بودن اکثر همکاران، دشواریهای رفت و آمد باعث شده تا همگی در منطقه بیتوته کنیم. البته بیتوته در مدرسه هم مشکلاتی دارد که قطعیهای مکرر برق و اینترنت و نبود آب آشامیدنی سالم از جمله این مشکلات است.»
این معلم تصریح میکند: «راههای این منطقه به حدی نامناسب است که حتی در شرایط آب و هوایی مساعد هم طی مسیر تا شهرستان چندین ساعت طول میکشد. حال تصور کنید رفت و آمد در برف و بوران شدید با چه دشواریهایی همراه است. اهالی سالهاست که با این مشکل دست به گریبان هستند اما هیچ کسی رسیدگی نمیکند.»
او ادامه میدهد: «با وجود تمامی این مشکلات ما تدریس در این منطقه را دوست داریم، قطعا اگر عشق و علاقهای در کار نبود، نمیتوانستیم دوام بیاوریم و به فعالیت خود ادامه دهیم. از طرفی ما اهل این منطقه هستیم و خدمت به اهالی منطقه حس خوشایندی دارد که وصف آن در واژه نمیگنجد.»
سعیدی با اشاره به اینکه معلمانی که در مناطق محروم فعالیت میکنند ماهانه نزدیک یک میلیون تومان به حقوقشان اضافه میشود، تصریح میکند: «همه به خوبی میدانیم که یک میلیون تومان در این شرایط نامساعد اقتصادی رقم اصلا چشمگیری نیست، اما مدیران منطقه به جای تشویق و ایجاد انگیزه در معلمان، برخورد مناسبی با آنها ندارند و تا اتفاقی میافتد، یک میلیون اضافه دریافتی را به رخ آنها میکشند.»
او میگوید: «امسال قصد شرکت در آزمون دکتری را داشتم، بنابراین موضوع را با مسئولین آموزش و پرورش منطقه در میان گذاشتم و از آنها درخواست کردم تا مرا به قسمت دیگری منتقل کنند. برای اینکه تحصیل در دکتری آسان نیست و نیاز به مطالعه و کار پژوهشی دارد. عدم حمایتها سبب شد تا امسال در آزمون دکتری شرکت نکنم، چون نمیتوانستم دانشآموزانم را فدای ادامه تحصیلم بکنم.»
این معلم با تاکید بر اینکه تدریس و تحصیل در دکتری توامان مقدور نیست، میگوید: «بزرگترین خواستهام این است مسئولین آموزش و پرورش از ادامه تحصیل نیروهای خود حمایت کنند و شرایطی را فراهم کنند تا معلمانی که شرایطی چون من دارند ضمن فعالیت به ادامه تحصیل خود نیز بپردازند.»
محمودزاده در تایید سخنان همسرش میگوید: «حمایت به کنار، مسئولین حداقل میتوانند با زبان احترام با معلمان صحبت کنند اما حتی این هم از ما دریغ میشود.»
او تاکید میکند: «آموزش و پرورش حساسترین و مهمترین دستگاه کشور است. از مدیران بالادستی میخواهیم در انتخاب مدیران این مجموعه دقت بیشتری کنند و افرادی دلسوز و با توان مدیریتی بالا را برگزینند.»
این معلم ادامه میدهد: «دقیقا همین طور است، طی این سه سالی که در این مدرسه حضور دارم تاکنون بجز راهبر، گذر هیچ مسئولی به اینجا نیفتاده است. معلم حتی به تشکر خشک و خالی هم راضی است، اما این را هم از ما دریغ میکنند. این موضوع مشکل همه معلمان منطقه است.»
از آنها درباره خوبیها و بدیهای زوج فرهنگی بودن میپرسم، معلم در پاسخ میگوید: «هم حرفه بودن سبب میشود تا همدیگر را بهتر درک کنیم. در کارهای خانه مشارکت بیشتری داشته باشیم اما زوج فرهنگی بودن در کنار مزایایی زیادی که دارد معایبی نیز دارد.»
مشکلات معیشتی، مهمترین دغدغه معلمان
سعیدی در تکمیل سخنان همسرش میگوید: «مشکلات معیشتی، مهمترین دغدغه معلمان است. اکثر معلمان این منطقه غیربومی بوده و بخاطر نامناسب بودن راهها مجبور به بیتوته در مدرسه هستند و با وجود رسمی بودن کمتر از چهار میلیون تومان حقوق میگیرند. معلم بیچاره با این تورم بالا و حقوق ناچیزی که میگیرد، همیشه هشتش گرو نهش است.»
این معلم در تشریح سختیهای تدریس در منطقه صعب العبور چاراویماق میگوید: «سال ۹۱ در رشته دبیری از دانشگاه فرهنگیان اردبیل قبول شدم و بعد از چهار سال تحصیل برای تدریس به مدارس اعزام شدم. تدریسم را از مدرسه «روستای سلطان آباد صولتی» آغاز کردم که دانش آموزان مقطع اول متوسطه در آن تحصیل میکردند. روستایی صعبالعبور که رفت و آمد به آن بسیار مشکل است و مردم روستا از کمبود امکانات رفاهی در رنج هستند.»
او اضافه میکند: «چاراویماق منطقهای است بسیار محروم و ساکنین منطقه با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند. به طبع آن معلمان حاضر در منطقه نیز با پارهای مشکلات رو به رو هستند.»
جدال با مرگ به بهای علم آموزی
محمودزاده سخنانش را با تعریف خاطرهای از ایام تدریس در «روستای سلطان آباد» ادامه میدهد و میگوید: «نامساعد بودن مسیر موجب شده بود تا در روستا بیتوته کنم، تنها وسیله گرمایشیام بخاری نفتی کهنه و معیوبی بود. زمستان بود و طبق معمول همیشه بخاری را روشن کرده و در حال استراحت بودم. نصف شبی با احساس سوزش در گلو و احساس خفگی از خواب بیدار شدم. به سختی از جا بلند شدم و چراغ را روشن کردم، تمام اتاق پر از دود شده بود و نمیتوانستم به درستی نفس بکشم. فوری در و پنجره اتاق را باز کردم تا دود خارج شود. خدا رحم کرد اگر بیدار نمیشدم حتما خفه میشدم. دوران تدریسم پر از چنین خاطراتی است.»
این معلم این را میگوید و اضافه میکند: «دانشجوی کارشناسی ارشد بودم و گاه به دلیل نامساعد بودن آب و هوا مجبور میشدم ماهها در روستا بمانم و حتی نتوانم در امتحانات پایان ترم دانشگاه شرکت کنم یا گاه مجبور میشدم با تراکتور و با هزار زحمت خود را به امتحان برسانم. حتی یک روز در مسیر خانه تا مدرسه سگ مرا گاز گرفت و دکتر معالجم پس از تزریق واکسن کزاز، یک هفته مرخصی استعلاجی نوشت، ولی تعهد کاری و عشق و علاقهام به بچهها باعث شد، با وجود بیماری به مدرسه برگردم و به تدریس خود ادامه دهم.»
استمرار آموزش حتی در سختترین شرایط کرونایی
در ادامه از آنها درباره دردسرهای آموزش در عصر کرونا میپرسم و آقا معلم با بیان اینکه تدریس غیرحضوری در مناطق محروم سختیهای خاص خود را دارد، ادامه میدهد: «دانشآموزان مدرسه ما اکثرا از روستاهای همجوار میآیند و برخی از آنها به تجهیزات آموزش آنلاین دسترسی ندارند، بنابراین با تهیه جزوه و روشهای دیگر اجازه ندادیم دانشآموزی از تحصیل جا بماند.»
سعیدی نیز در این خصوص میگوید: «سال گذشته به دلیل شیوع کرونا کلاسها اغلب در شبکه شاد و به صورت آنلاین برگزار میشد ولی با بهبود وضعیت تمامی کلاسها حضوری شد و امسال هم از نخستین روز سال تحصیلی تمامی کلاسهای درس با حضور دانش آموزان برگزار میشود.»
او با تاکید بر اینکه آموزش آنلاین سبب افت تحصیلی دانشآموزان شده است، تصریح میکند: «نبود ارتباط چهره به چهره معلم و دانش آموزان، بیسوادی یا کمسوادی والدین و ناتوانی آنها در رفع اشکالات درسی فرزندان، کاهش انگیزه دانش آموزان به یادگیری را میتوان از عمده دلایل افت تحصیلی دانش آموزان در این دوران برشمرد.»
صحبتهایمان با این زوج جوان فرهنگی به درازا کشیده و دیگر وقت رفتن است. از آنها تشکر کرده و مسیر بازگشت را در پیش میگیریم ولی سخن پایانی معلم همچنان در گوشم است؛ «از مسئولین و خیرین انتظار حمایت داریم و معتقدیم تحصیل در چنین شرایطی حق دانشآموزان این منطقه نیست.»
گزارش: قمر طالبی
ارسال دیدگاه