از ترک موقعیت قهرمانی تا کسب مدال شهادت

قم(پانا)- مطالعه وصیتنامه و سبک زندگی شهدای والامقامی که با تاسی به سیره سیدالشهدا(ع) جانشان را در طبق اخلاص نهاده و در راه دین و قرآن و ولایت تقدیم کردند، همواره به انسان درس های آموزنده می دهد.

کد مطلب: ۱۲۲۷۳۸۹
لینک کوتاه کپی شد
از ترک موقعیت قهرمانی تا کسب مدال شهادت

شهید غلامرضا ضراعی قمی از جمله جوانان شهید اهل قم است که دوره نوجوانی را با آزمون پیروزی بر هوای نفس در مسابقه کشتی گذراند و در جوانی، در حین انجام خدمت مقدس سربازی مدال شهادت بر گردان آویخت.

برای آشنایی بیشتر با خصوصیات این شهید عزیز، گفتگویی را با «معصومه ضراعی قمی» خواهر بزرگوار شهید و یکی از معلمان استان قم، انجام داده ایم که از نظر می گذرد:

برادر بزرگوارتان متولد چه سالی بود و چه سالی به شهادت رسید؟

برادرم غلامرضا فرزند حبیب متولد ۲۶ خرداد سال ۱۳۴۶ در شهر قم بود و در سی ام آبان سال ۱۳۶۵ هنگامی که ۱۹ سال سن داشت، در منطقه بستان به شهادت رسید.


علت شهادت برادرتان چه بود؟

برادرم برای انجام خدمت مقدس سربازی در ارتش، به جبهه اعزام و در تیپ ۷۷ خراسان مشغول خدمت شد و با همین لباس سربازی به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم، بلوک یک، قطعه ۱۲ ردیف ۳ به خاک سپرده شد.

هدف برادرتان از حضور در جبهه چه بود؟

آن موقع اوج زمان جنگ بود و من کلاس پنجم ابتدایی بودم. هدف اولیه برادرم همان خدمت نظام وظیفه یا سربازی بود. یک بار که برای مرخصی به قم آمده بود، پدرم که گویا خوابی دیده بود و نگرانش بود، مانع رفتن دوباره او به جبهه شد. دقیقا آن صحنه یادم هست، غلامرضا جلو آیینه ایستاده بود، وقتی مخالفت پدرم را دید، گفت :« من میروم، خون من رنگین تر از خون علی اکبر امام حسین نیست. من میروم که فدای علی اکبر امام حسین(ع) شوم»

خاطره ای از شهید «غلامرضا» به یاد دارید؟

یک خاطره برجسته ای که یادم هست، اینست که غلامرضا در زمان نوجوانی به ورزش کشتی علاقه داشت؛ در یکی از مسابقات کشتی، وقتی برنده می شود، داور دست او را بالا می برد. طرف مقابل از شدت خجالت، دست جلوی چشمانش می گیرد و غلامرضا با دیدن این صحنه، از فرط ناراحتی، برای همیشه کشتی را ترک کرد.

یادم هست آن موقع برادرم گفت: «بخاطر اینکه حریف من از من باخت و خجالت زده شد، من به هیچ عنوان دیگر این رشته را ادامه نمیدهم که باعث خجالت یا ناراحتی کسی بشوم» هرچقدر هم که آقای زند، مربی غلامرضا با خود او و پدرم صحبت کرد که کشتی برد و باخت دارد و به کشتی برگردد، فایده ای نداشت.

برادرتان چه توصیه یا سفارشی به دیگران داشت؟

غلامرضا در یکی از نامه هایش به جوانان سفارش کرده که «سعی کنید مطیع حرف پدر و مادر باشید و اگر آنها به شما امر و نهی می کنند، قطعا خیر و صلاح شما را می خواهند.»

یک سفارشی هم کرده بود به نوجوانان دانش آموز که حتما درس بخوانند و در این مساله جدی باشند و امروز من خودم به عنوان یک معلم، هر چه دقیق تر بررسی می کنم، به اهمیت داشتن سواد برای حضور جوانان و نوجوانان در جامعه و حتی پدر و مادرها برای تربیت فرزندان، بیش از پیش پی می برم.

یک بار هم وقتی دیده بود جوان هایی که در دوره آموزش خدمت سربازی سیگار می کشند، چطور رفتارشان عوض می شود و در آموزش ها نفس کم می آورند، به مادرم می گفت: «چقدر خوب شد که نصیحتم کردید و از معاشرت با هر نوع آدمی بخصوص با افراد سیگاری مرا منع کردید!»

چه توصیه ای دارید برای اینکه راه شهدا همیشه زنده بماند؟

به تازگی کوچه شماره پنج خیابان هفتم تیر قم به نام برادرم شهید «غلامرضا ضراعی قمی» و شهید دیگری به نامه «حیدر رضایی» نامگذاری شده، طبعا مشابه اینگونه اقدامات باعث شناخته شدن بیشتر شهدا و آشنایی با هدف و آرمان آنها خواهد شد.

از اینکه در این گفتگو شرکت کردید، از شما بی نهایت سپاسگزارم.

گفتگو از دانش آموزخبرنگار: کیانا والی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار