گفتوگو با هادی سیف پژوهشگر نقاشیهای خیالیساز
گنجینه نقاشی قهوهخانه پشت دیوارهای دانشگاه بلاتکلیف است
تهران (پانا) - ثبت نقاشی قهوهخانه یا نقاشی خیالیساز در یونسکو موضوعی است که هر از گاهی در رسانهها خبرساز و بدون اینکه این اتفاق بیفتد به محاق فراموشی سپرده میشود.
بهگزارش ایران، این نقاشی که سابقه تاریخی و دیرینهای در ایران دارد جزو هنرهایی است که تا زمانیکه نقاشانش همچون حسین قوللر آغاسی، محمد مدبر و... زنده بودند، این هنر هم زنده بود. از جمله فواید مهم این هنر این بود که آیینها و سنتهای دیرینه ایرانیان و همچنین داستانهای ادبیات کهن ایرانی همچون شاهنامه، قصههای نظامی و... که ممکن بود توسط نسل جوان به محاق فراموشی سپرده شود توسط این هنر زنده ماند. محمل این نقاشی، قهوه خانهها و اماکن متبرکه و مساجد بود که به مرور زمان با گسترش شهرنشینی و مدرن شدن معماریهای شهری کم کم از بین رفت و اکنون این هنر در دست فراموشی است.
هادی سیف پژوهشگر هنرهای سنتی ایران که خود سالها در حوزه نقاشی قهوهخانه یا همان نقاشی خیالیساز پژوهش و تحقیق کرده و کتابهای بسیاری نوشته، معتقد است برای حفظ این هنر باید آن را وارد دانشگاهها کرد و موزهای برای هنر نقاشی قهوهخانه یا نقاشی خیالیساز تأسیس کرد. او درباره تاریخچه این هنر میگوید: «نقاشی مشهور به قهوهخانه که اصطلاح صحیح آن نقاشی خیالیساز است، در شرایطی اوج و رواج میگیرد که هنر نگارگری ایرانی در انزوا است و با جامعه ارتباط تنگاتنگ ندارد. اگر هم نقاشیهایی که در این ارتباط میبینیم در برخی اماکن مقدس است که روی گچ و چوب کار شده و اکنون از این نقاشیهای خیالیساز نداریم. تاریخچه اوج آن به دوره شاه اسماعیل صفویه برمیگردد. در جنگ با عثمانیها پردههایی تهیه میشد و چاووشخوانان میخواندند. طبق مدارک تاریخی ترجیح داده شد که مصیبت کربلا برای بیداری جامعه توسط نقاشانی نهچندان نام آشنا تدارک دیده شود و روی پردههای عریض و طویل به همراه چاووشیخوانی که نوعی مداحی هم به حساب میآمد در شهر میگرداندند و مردم با آن عزاداری میکردند. این نقاشی معادل آن روی دیوارهای امامزادهها با گچ طراحی میشود. مدتی در دوره زندیه رکود ایجاد میشود و ما شاهد تحولی در پردههای درویشی هستیم. نقاشانی که در دوره زندیه رنگهای نوینی ایجاد میکنند و حاکمیت رنگ زرد و سبز بیشتر میشود. در دوره قاجار سابقهای از نقاشی خیالینگاری را داریم. آرام آرام در نیمه دوم حکومت ناصرالدین شاه عصر بیداری اتفاق میافتد، وقتی میدان به هنرمندان مردم کوچه و بازار بخشیده میشود و هنرهای مردمی رواج میگیرد در حقیقت یک آمادگی جدید برای رواج این خیالی نگاری ایجاد میشود.»
پیشگامی هنر قهوهخانهای با کمرنگ شدن معماری سنتی
هنر خیالی نگاری در این مقطع ابتدا بر کاشیهای هفت رنگ دیده میشود. حتی در کاشیپزخانهها، سقاخانهها، حسینیهها و بناهای مذهبی هم به چشم میخورد. سیف در اینباره میگوید: «در سقاخانهها تصویر گذر سقای کربلا از آب فرات روی کاشیها گذاشته میشود یا مثل حسینیه مشیر در شیراز سایر وقایع مثل آخرت و روز محشر آرام آرام پیاده میشود. آنچه را بعداً شاهدیم در نیمه دوم قرن چهاردهم و بعد از مشروطیت با کمرنگ شدن معماری سنتی و از رونق افتادن نقاشی روی کاشی، نقاشانی پیشگام میشوند. از جمله استاد حسین قوللرآغاسی فرزند استاد علیرضا قوللرآغاسی به همراه محمد مدبر در کاشیپزخانه شیرازیها و در تکیه منوچهرخانی نقاشیهای ارزشمندی را ارائه دادند. طبق روایاتی که از بازماندگان نقاشی قهوه خانه به ثبت رساندم اینها در شروع کارشان در قهوه خانه مشهدی صفر اسکندری شبی که مراسم سهراب کشان بوده از رستم گلایه میکنند که چرا سهراب را کشتی و این دو نقاش هم اعتراض میکنند و صفر اسکندری پادرمیانی میکند و میگوید بهجای گفتوشنود نقاشی آن را بکشید و از مردانگی و فلک کج رفتار که باعث شد رستم فرزندش را بکشد دفاع کنید. میبینیم اولین تابلو توسط
حسین قوللرآغاسی و محمد مدبر در قهوهخانه کشیده و شروع میشود و...»
هنری که باعث حفظ مراسم سنتی در بین جوانان بود
نقاشان قهوهخانه گمنام آمدند. آنها با در نظر گرفتن اصول و قواعد نگارگری ایرانی اگر چه در ابتدا خام دستانه بودند اما در سه وجه تابلو خلق کردند. سیف در اینباره میگوید: «یکی روایات مذهبی را با حفظ شئون نقاشی میکردند. دوم استفاده از روایات شاهنامه و قصههای رزم و بزم سایر متون فارسی و سوم که بسیار مهمتر است، آمدند مراسم سنتی مثل شب چله و عروسی را وارد عرصه نگارگری کردند. هیچ وقت نقاش صاحبنام مراسم عروسی و ختنهسوران را نقاشی نمیکند، اما این نقاشان هم به آداب و رسوم و اعتقادات مردم احترام گذاشتند و هم قصههای شاهنامه را در جامعه رواج دادند. اگر قرار بود نسلی آرام آرام با مراسم سنتی بیگانه شود، این نقاشان قهوه خانه هستند که مشوق برگزاری این مراسم میشدند.» اینگونه نقاشی اصلاً ربطی به قهوهخانه ندارد. استاد سیف معتقد است که مرحوم کریم باشی برای اینکه برای آن هویتی قائل شود، نام آن را نقاشی قهوهخانه گذاشت، ولی بهتر است ما بهعنوان خیالیسازی از آن یاد کنیم. نقاشی قهوهخانه اصیلترین نمایش شگردها، شیوهها و جذابیتهای نگارگری ایران طی دوران مختلف است.
او در ادامه میگوید: «این نقاشی خیلی سریع رشد و رواج پیدا کرد. قهوهخانه داران و دراویش دوره گرد مشتری این نقاشیها شدند. یکی از غمانگیزترین وقایعی که ناچار به قبول آن شدهایم این است که با کمرنگ شدن نقاشی قهوهخانه در حقیقت امانت نگارگری ایرانی را مجدداً به دست فراموشی سپردیم. بسیاری از نقوش سنتی و آیینی در نقاشی قهوهخانه آمد و از طرفی کاربرد رنگ و ستایش از ادب نظم و نثر فارسی یکجا در این تابلوها جمع میشد و مردم چشم و گوششان آشنا شد.» حالا او از جریان غمانگیز حذف قهوهخانهها و تبدیلشان به کافه تریا میگوید، از اینکه این نقاشی با اینکه مخاطبانش حتی از گالریها هم بیشتر بوده اما اکنون از رونق افتاده است؛ نقاشی ای که نیاز مردم را انعکاس میداد و هنرمندانش بدون خواست مردم قلم روی نقاشی نبردند. سیف درباره اینکه چرا این نقاشی وارد دانشگاهها نشد، توضیح میدهد: «این نقاشی با گسترش شهرها و نیز مرگ استادانش و برچیده شدن قهوه خانهها به دانشگاهها راه پیدا نکرد. در حقیقت مدارس شاگردان آنها همان قهوه خانهها بود. فتحالله قوللر پسرخوانده استاد آغاسی، شاگرد مغازه تعمیرات رادیو شد و بقیه هم دنبال کارهای دیگر رفته بودند. من نقشی نداشتم جز اینکه با نوشتن کتاب نقاشی قهوهخانه به این نقاشیها جان دوباره بخشیدم. در فرهنگسرای نیاوران همه نقاشان را دعوت و مدرسه جدیدی را درست کردیم اما اینها درمان موقت بود. این نقاشان یکی پس از دیگری از دنیا رفتند و نقاشی قهوهخانه ماند و یک تعداد کمی نقاش از جمله برادران حمیدی، مصطفی، محمدرضا و...»
این پژوهشگر و محقق در ادامه میگوید: «اینها درمان یک نهضت اصیل مردمی نیست، این نگارگری باید به همت استادان نگارگری ایرانی حتماً به ثبت برسد و راه احیای آن این است که بهجای قهوهخانهها به دانشکدههای هنری برود و ما آن را آرام آرام جزو واحدهای هنری بگذاریم.» سیف میگوید: «این نقاشی باید جدی گرفته شود. معتقدم با ثبت نقاشی قهوهخانهای به یکی از اصیلترین نگارگریهای دورانمان حرمت گذاشتهایم. جرم اینها فقط گمنامی بوده است. مجدداً با کمرنگ شدن این نقاشی به آثاری رسیدیم که هیچ ارتباطی با خواستهها و ارزشهای مردم ندارند. وقتی وارد نگارخانهای میشویم که میبینیم نقاشی مدرن و جهانی بر دیوار است در صورتیکه هنوز داشتههای خودمان را یاد نگرفتهایم افسوس میخوریم. هرچند هنر مرز ندارد اما باید اول به داشتههایمان نگاه کنیم.» این پژوهشگر راه حل حفظ این هنر را راهاندازی یک موزه میداند. «مثل موزه نگارگری پشت شیشه، موزهای هم برای نقاشی قهوهخانهای راهاندازی شود. تا وقتی بیاعتنا باشیم تعدادی از این نقاشیها دست مجموعه داران خصوصی میماند و تعدادی هم دست دلالان.»
ارسال دیدگاه