امرالله فرهادی در گفتوگو با پانا
تبلیغات در ایران آشفته و درهم بَرهم است
تهران(پانا) - آن روزهایی که محمد بهمن بیگی به این نتیجه رسید که زندگی ایلی نمیتواند خودش را با مقتضیات آموزش کودکان تطبیق دهد و بنای سیار بودن مدارس و همسانی معلمان با زندگی ایلی را گذاشت کمتر کسی فکر میکرد که یکی از خروجی طرحهای وی این باشد که حدود 500هزار نفر کاملا بیسواد بتوانند با بهترین کیفیت و کمترین هزینه آموزش ببینند و به دانشگاه بروند. یکی از این 500هزار نفر اکنون از مفاخر گرافیک ایران است.
«امرالله فرهادی» فارغالتحصیل رشته گرافیک از دانشکده هنرهای تزیینی، از طراحان پیشکسوت گرافیک است. او در سال ۱۳۸۴ مدرسه تخصصی آموزش گرافیک خود را پایهگذاری کرد.
بخت یارم بود که بهمن بیگی به چادر عشایر آمد
فرهادی در گفتوگو با پانا بهمن بیگی را نجات بخش زندگیاش یاد کرد و گفت: «من یک آدم متوسطی هستم و نخبه نیستم اما بهمن بیگی بزرگ دایم من را امیرالله خطاب می کرد و میگفت؛ بخت... بخت... بخت یار تو بود. این حقیقتی برای من بود. من دوران دبستانی را تمام کردم و مانند دورههای قبل از من که شش ابتدایی تمام میشد باید در ایل چوپانی میکردم. دبیرستانی هم دیگر وجود نداشت بهجز چند نفری از بچه خانها که درس میخواندند و دقیقا در همان سال بهمن بیگی کنکوری میگذارد که از نزدیک به ۲ هزار دانشآموز درسخوانده مدارس سیار عشایری حدود ۴۰ نفر را به خرج دولت به شیراز بیاورد و وارد دبیرستان کند. من نفر ۱۶ از این ۴۰ نفر بودم. این بخت بود و نهتنها این بخت که باعث شد معلمهای خوبی داشته باشم، نصیب من شد بلکه به قول بهمن بیگی؛ بعدها دانشگاه رفتنت و معلمی مانند مرتضی ممیز و سید محمد احصایی و دوستی با حقیقی و مریم زندی همه را بگذار بهحساب بخت. نمیدانم فهمیده بودم یا نفهمیده بودم از نوجوانی ولی امروز احساس میکنم من درک خوبی از این خوشبختی داشتم.»
«امرالله فرهادی» افزود: «پسوند نامم ایل قشقاییام را نشان میدهد و ایلیاتی هستم و دبستان را در چادرهای عشایری که به همت بهمن بیگی بنا شده بود درس خواندم. در کنار درس در دانشکده که طراحی و بعد گرافیک بود، عکاسی هم می کردم و وقتی به ایل می رفتم عکس می گرفتم و سال سوم دانشگاه مرتضی ممیز استادم بود.»
نقش ممیز در تحول گرافیک ایران
این پیشکسوت به تلاش زندهیاد مرتضی ممیز در راستای تحول در آموزش گرافیک اشاره کرد و گفت: «پس از پایان جنگ هشتساله عراق علیه ایران، گشایشهایی در جامعه و بازار کار پیش آمد که نیاز به طراح گرافیست بیش از پیش حس شد، اما این گشایشها خلاءها و کمبودهای حوزه آموزش گرافیک را نیز نمایان کرد. تحولات مهمی در سراسر دنیا در حوزه آموزش رخ داده بود و ابزارها و تکنولوژیهای جدید به ویژه در حوزه ارتباطات و طراحی گرافیک، وارد سیستم آموزشی شدند. زندهیاد ممیز نیز با توجه به این اتفاقها در راستای تحول در همه شئون گرافیک به ویژه بخش آموزش آکادمیک آن که خود بنیانگذارش بود، بسیار تلاش کرد.»
وی افزود: «ممیز مدام در فکر ایجاد یک تشکل و گروه تخصصی در میان گرافیستها بود. همچنین تلاش برای توسعه کار حرفهای و توجه به معیشت هنرمندان طراح و گرافیست نیز بخش مهمی از دغدغههای جدی ممیز را تشکیل میداد. همه این موارد، لزوم توسعه آموزش گرافیک را نمایان کرد. او در دورهای، به همراه شورایی متشکل از ابراهیم حقیقی، قباد شیوا، من و دیگران، به طور جدی در راه تاسیس یک دانشکده غیرانتفاعی هنرهای تجسمی قدم برداشت، اما وزارت علوم وقت با آن وجود که همه چیز برای راهاندازی این دانشکده آماده بود، با فعالیت آن مخالفت کرد. در نهایت امر این تلاشها به نتیجه نرسید، اما به تاسیس مدرسه تخصصی گرافیک «ویژه» تحت اشراف ممیز ختم شد.»
ماجرای تاسیس رسمی انجمن گرافیک
وی در این رابطه با تاسیس رسمی انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران، گفت: «سال ۱۳۵۷ به همت آقای ممیز و طراحان مطرح آن زمان قرار بود نمایشگاه گرافیک آسیا در ایران برگزار شود که مصادف شد با انقلاب و برگزار نشد. بعد از انقلاب آقای ممیز سعی داشتند به بهانههایی، بچهها را دور هم جمع کنند. سرانجام توانستیم این کار را عملی کنیم. حدود ۴۰ نفر بودیم که غالبا در دانشکدهها درس میدادیم و در کار هم فعال بودیم. همانجا بحث داشتن تشکل خیلی جدی شد. قرار شد یک تعاونی راه بیاندازیم که بعد از چند ماه با نام «شرکت تعاونی تهیه و توزیع ملزومات طراحان گرافیک ایران» تاسیس شد. در تابستان ۱۳۶۶ اولین نمایشگاه دو سالانه طراحان گرافیک را با راهبری مرتضی ممیز و با حمایت انتشارات سروش (آقای فیروزان) در موزههنرهای معاصر تهران برپاکردیم. این دوسالانه و دوسالانههای بعدی تا زمان تاسیس رسمی انجمن در سال ۱۳۷۶ قویترین شکل اعلام وجود طراحان گرافیک و تشکلشان بود.»
وضعیت تبلیغات در ایران
فرهادی درباره وضعیت تبلیغات در ایران گفت: «در یک نگاه کلی، اصلا چنگی به دل نمی زند، آشفته و درهم برهم است، هویت و جایگاه مطلوب و دلنشینی ندارد. خیلی چیزها در این چرخه، گم یا معیوب است. چه کسی آژانس دار است و چه کسی مشاور و برنامهریز؟ چه کسی رسانهدار است و چه کسی کنترل کننده و تایید کننده؟ اکنون به واسطه درآمدها و سود خوب در رسانهداری یا کارگزاری رسانه، همه میل دارند سهمی از آن داشته باشند. اصلا ارزش چندانی برای کارخوب و خلاقانه قایل نمی شوند! میلیاردها پول را در رسانه هزینه میکنند اما حاضر نیستند ۱۰درصدش را برای فکر و خلاقیت ناب یک گروه خلاق و طراح جوان و خوش فکر هزینه کنند.»
ارسال دیدگاه