محمد هادی کریمی*
خشونت روی پرده واقعیت
خشونت در کنه خود یک واژه قابل تفسیر است، وقتی که به عنوان یک صفت مورد استفاده قرار میگیرد و هر شخص بنا به سن، جنسیت، خاستگاه اجتماعی، نوع نژاد و زیست و... عوامل متعدد، معنای متفاوتی از آن را میتواند استنباط کند.
گاه در جوامعی خشونت در قتل و ضرب و جرح خلاصه میشود و گاه شتم و ناسزا هم به عنوان خشونت کلامی شناخته شده و جرم تلقی میشود، گاه نگاه از سر لذت جسمی به بدن دیگران بدون اطلاع، خواست و رابطه عاطفی طرف مقابل یک خشونت دیداری شناخته شده و قربانی میتواند مجرم را به دادگاه بکشاند و... گاه این خشونت از سر سنگدلی و قساوت قلب است یعنی همان کلیشه خون چکان از خشونت و گاه علت خشونت، خنده و مضحکه و خوش بودن مانند خشونت کلامی در تحقیر دیگران و یادآوری نقایص جسمی آنها یا برچسبهای نژادی که به منظور مضحکهسازی درست شده است و گاه ریشه عمیقی در جهل دارد، کسی که خشونت به خرج میدهد آگاه به شناعت رفتار یا گفتار خود نیست و شوربختانه بسیاری اوقات شکنجه توجیهات عقلی و قانونی و عرفی پیدا میکند و از آن به عنوان فضیلت یاد میکنند، مانند آن ضربالمثل عامیانه گل بودن چوبی که معلم برای زدن دانش آموزان در دست میگرفت و نام این کتک زدن را هم تنبیه گذاشته بودند، تنبیه یعنی بیدارکردن، آگاه کردن و واقف کردن، یعنی براحتی کلمهای زیبا و پر مفهوم با بار مثبت را از معنای خود تهی کرده و با ضد مفهوم خود پر کردهاند، تا پذیرش آن بر هر وجدان بیدار و غیر بیداری ساده و ممکن شود.
بسیارانی از این واژهها برای توجیه خشونت در قاموس کلام رسمی و غیررسمی راه یافته که ذکر آنها در این مطلب ضرورتی ندارد اما کثرت آن نشانگر تنیدگی خشونت در تمام ارکان زندگی انسانی است، آنچنان که وقتی هنر بخواهد آیینهای تمام نما از این زیست باشد لاجرم خشونت را هم به تماشا خواهد گذاشت، هر چند این هنر، والا و تنزیهی باشد اما گریز و گزیری ندارد، بخصوص که ضد قهرمانها همیشه زیست و عاقبتشان که مرگ یا مرگ قانونی (اعدام) است با خشونت گره خورده است، حال بگذریم از بسیاری موقعیتهای کمدی که سرشار از خشونت هستند و از تحقیر قومیتها و نقایص بدنی و روحی افراد تا خشونتهای فیزیکی کمدی کلاسیکها مانند کتک زدنها و درگیریها و پرتاب کردن اشیا و زمین خوردن و سقوط و... را شامل میشود و مخاطب برای سقوط دردناک یک فرد یا آویزان ماندن او از پنکه سقفی و ضربات مکرر به سر و صورت او قهقهه میزند، این در واقع به تفسیر تراژدی در مغز ما بر میگردد، تراژدی وقتی پر تکرار شود تبدیل به کمدی میشود؛ فرمولی که کمدی کلاسیک از آن بهره میبرد و از خشونت و موقعیتهای دردناک سقوط، برخورد با اجسام سخت و حتی منفجر شدن آدم ها «خنده»میگیرد، مشابه همین اتفاق در جامعه هم به خاطر همان خصلت پردازشی مغز در درک تراژدی ، رخ میدهد، مثلاً فردی پسر خود را کشته و مثله میکند، جامعه در شوک غریبی میرود و احساسات همه جریحه دار میشود، سپس خبر میآید که دختر خانواده هم دچار چنین مصیبتی شده، این بار بهت است و آن ناراحتی و اندوه اجتماعی سابق نیست، خبر بعدی حاکی از مثله شدن داماد خانواده است، از اینجا به بعد جوک سازیها و مضحکهها شروع می شود، یعنی تراژدی پر تکرار شده و دیگر ضد خود را «سنتز» کرده است.
از اینرو شاید بزرگترین مشکل اشاعه خشونت از طریق رسانهها در این نکته باشد که آنها خشونت را عادیسازی و به ضد خود بدل میکنند و با مضحکهسازی خشونت آن را بدل به امری جهت خوشی و اوقات فراغت و تفریح و... کرده و وارد سبد احتیاجات زیستی میکنند. اما در این میانه هنر و بخصوص سینما که در بسیاری از ژانرهایش خشونت حضوری موجه دارد و از علل موجدهاش است میتواند خود را به دست ممیزیها بسپارد یا برای حیاتش باید به ردهبندی سنی اکتفا کند، جواب متغیر است؛ این سینما متعلق به چه مخاطبانی است و در چه جامعهای آن را تماشا میکنند، در واقع چه پاد زهری میتواند توجیه گر خشونت باشد، باورهای مذهبی مخاطب توجیهگر خشونتها در سریالی همچون مختار میتواند باشد و باورهای سیاسی و آرمانی او خشونت در فیلمهای دفاع مقدس یا فیلمهای مقاومت را میتواند خنثی کند، اما فیلمهای دیگر چه؟
اصلاً نمایش اخبار مرتبط با جنگ، بمبگذاری و کشتار انسانی در کشورهای دور و نزدیک یا خشونت گروههایی چون داعش، در رسانهها بدون ردهبندی چقدر در عادی انگاشته شدن خشونتهای درون جهان فیلمها و کاهش دامنه ممیزی آنها مؤثر و مفید واقع خواهد شد؟ نکاتی که پیرامون هر کدام میتوان و باید به تأمل و مداقه نشست و خشونت را فقط روی پرده نقرهای ندید!
*فیلمساز و نویسنده
منبع: ایران
ارسال دیدگاه